loading...
طراحی چت روم
mohammadjavad بازدید : 36 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (1)
آيه جهت فرزند خواستن از خداوند مهرباناين آيه را مرتب بخوانيد :(رَبّي لا تَذزْني فَردا و اَنَّتَ خير الوارِثين) آيه اي جهت وسعت رزقهر روز صبح بعد از نماز، دستها را به طرف آسمان بلند كرده به قصد دعا اين آيه را ده مرنبه نخوانيد .( رَبَّنا اَنزل عَليْنا مائِدة مِنَ اسَّماء تَكُوُن لَنا عيداً لاوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ اَنْتَ خَيْرُ الرّازَقينَ . ) آيه براي كه دچار فراموشي نشويد( رَبَّنا لا تُواخِذنا اِن نَسينا اَوْ اَخْطَانا رَبَّنا وَ لا تَحْمِل عَلَيْنا اِصراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذين مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمَّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا و اغْفِرلَنا وَ ارْحَمنا اَنْتَ مَوْلا نا فَانْصرنا عَلَي القَوم الكافِرين .) برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید آيه جهت فرزند پسرگويند هر گاه آية الكرسي (آيات 225 تا 257 ) سوره بقره را بخواند و به انار شيرين بدمد و پيش از چهارماهگي به حامله دهد فرزندش پسر خواهد شد . آيه جهت بي خوابي طفلچنانچه طفلي بي خوابي داشته باشد و به خواب نرود بنويسد اين آيه را و زير بالين طفل گذارد( يَسْئلونَكَ عَنِ الجِبال فَقُل ينَْسِفُها رَبّي نَسفاً فَيَذَرْها قاعاً صَفْصَفاً لا تَراعَوَجاًبعد بگويدلا حَوْلَ و لا قُوَّةَ اِلا بِالله العَلّي العَظيم ) آيه جهت بچه اي كه دير زبان باز مي كنددر كتاب عدةالداعي ابن فهد حلي براي بچه اي كه دير زبان باز كند اين آيه را بنويسد وبه او آويزد .( ما لَكُم لا تَنطقُون اِقْرَا بِاسمِ رَبُكَ الَّذي خَلَقَ خَلَقَ اِلانسان مِنْ عَلَقٍ اِقْرَا وَ رَبُّكَ الاَكْرَمُ الّذي عَلَّمَ بالقَلَم عَلّمَ اِلانسانَ ما لَم يَعْلم اِلا مَن اَذِنَ لَه الرَّحْمنُ و َقالَ صواباً اَنّطَقَكَ الله الّذي اَنْطَقَ كُلَّ شَي ءٍٍ فَفَهّمْناها سُليْمانَ ) آيه به جهت نجات از سختيهاگويند در شدائد و سختيها و در مهمات عظيمه قراتت ( آيه الكرسي ) دوازده مرتبه نافع است و تخلف ندارد . آيه اي كه انسان را محتاج نخواهد كردجهت محتاج نشدن به هيچ چيز ، بعد از هر نماز هفت بار اين آيه را بخوانيد .( فَسَيَكْفيكَهُمُ الله وَ هُوَ السّميعَ العَليم )   آيه جهت عزيز و محترم شدنگويند هر كس ( آية الكرسي )( آيات 225 تا 257 ) سوره قره را بنويسيد و بر بازوي خود بندد ، به هر جا رود عزيز و محترم باشد . آيه جهت بر آمدن هر حاجتگويند اگر سه بار (آية الكرسي )( آيات 225 تا 257 ) سوره بقره را بر آب بخواند روي خود را با آن بشويد و دو ركعت نماز بگذارد و در هر ركعت يك مرتبه حمد يك مرتبه آيةالكرسي را بخواند ، هر مرادي داشته باشد حاصل شود . ان شاء الله آيه جهت بر آمدن حوائج و پيروزيگويند هر كه در روز چهار شنبه آيه 22 سوره حشر را هفتاد بار بخواند بر اهالي علم و قلم فائق آيد و فتوحات از براي او دست دهد و حوائج او بر آورده شود و غني و مكرم گردد.ان شاء الله( هُو الله الَّذي لا اله الا هَو عالِمُ  الْغَيبِ وَ الشَّهادَهِ وَ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ ) آيه جهت بيدار شدن از خوابشيخ بهائي در كتاب مفاتيح الفلاح از كتاب كافي شيخ محمد بن يعقوب كليني نقل كرده كه از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده هر كه وقت خوابيدن آيه آخر سوره كهف را بخواند هر ساعتي كه بخواهد بيدار شود و نيت داشته باشد بيدار مي شود . شيخ فرموده  كه اين از اسرار و عجيبه مجربه است كه شكي در آنها نيست .قََُل انّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُكُمْ يَوخي اليَّ اِنَّما اِلهُكُمْ اِله واحِدٌ فَمَنْ كاَن يَرْجُوا لِقاءَ رَبَّهِ فَلْيِعْمَلْ عَمَلاً صاِلحاً وَ لا يُشرِكْ بِعِبادَةَ رَبَّهِ احَداً آيه جهت بستن زبان دشمندر كتاب سرّ المكتوم مي خهوانيم : بعد از سه روز روزه گرفتن ، آيه زير را نوشته در ميان شيشه قرار داده در زميني دفن كند زبان دشمنش بسته مي شود ، و اگر بخواهد باز كند آيه را بيرون آورد .يا مَعشَرَ الجِنَّ وَ الاِنس اِنْ اِسْتَطَعْتُم اَنْ تنَفُذُوا مِن اَقْطارِ السَّماواتِ وَ الارضِ فَانفُذُوا لا تَنْفُذُونَ الا بِسُلطانٍ . آيه اي به جهت بسته شدن زبان دشمنبسيار مجرب است ، اين آيه را بخواند و بر او بدمد .اَليَوم َنَخْتِمُ عَلي اَفْواهِهِمْ وَ تُكَلَّمُنا اَيْديهِم وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِِبُونَ ( سوره يس (؟) ، آيه 65) آيه جهت فراري دادن دشمناين آيه را بخواند و بر دشمن بدمد ، ظفر يابدخَتَم الله عَلي قُلوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي اَبْصارِهِم غِشاوَةٌ آيه جهت آشتي نمودنبه جهت آشتي كردن آيه 115سوره انعام را سه بار بخواند و بر روي آن كس دمد البته آشتي كند و عذر خواهد مجرب است .وَ تَمَّت كَلِمَتُ رَبَّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدّلَ لِكَلِماتِه وَ هُو السَّميعُ العَليمُ آيه جهت مكاني كه جن بسيار داردامام جعفر صادق (ع) : چون جايي وارد شوي كه هولناك و جن بسيار است دست را بالاي سر بگذارد و به آواز بلند بگو :اَفَغَيْرَ دينِ اللهِ تبَغونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِي السّموات و الارْضِ طَوْعاً وَ كَرْها و اليه تُرْجَعوُنَ آيه جهت ترسيدن در شبهاچنانچه اين آيه را بخواند ، نخواهيد ترسيد اگر چه در ميان جانوران بايستد و عدد خواندن آيه مباركه 32 مرتبه است كه در حين حركت بخواند .اَلا اِنَّ اَوْلياءَ الله لاَ خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنوُنَ آيه جهت ترس از عقربهر گه از عقرب بترسد اين آيه را بخواند :سَلامٌ عَلي نُوح فِي الْعالَمينَ اِنّا كَذالِكَ نَجْزِي المُحسِنينَ اِنَّهُ مِن عِبادِنا المُوْمنينَ . آيه جهت نجات از زندانجهت نجات از زندان و رفع گرفتاري مداومت نمايد بر اين آيه ، اثر عاجل دارد :بسم الله الرحمن الرحيموَ اُفُوّضُ اَمْري اِلَي الله اِنَّ الله بَصِيرٌ باِلعِبادِ . آيه براي رفع كرم و ملخ از باغاتگويند به جهت رفع كرم و ملخ (آية الكرسي ) را بنو يسند و بر چهار گوشه باغ فرو برند مفيد است . آيه اي براي صحّتهر كه آيه 82 از سوره (الاسراء ) را بخواند از هر مرضي صحت يابد .( وَ نُنَزَّلُ مِنَ القُرانِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمةٌ للمُؤمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ الاّ خَساراً) آيه اي به حهت درد سينه و پستان و دلاين آيات نوشته و به آب محو نموده و بخورده و برسينه بندد.( وَ نُنَزَّلُ مِنَ القُرانِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمةٌ للمُؤمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ الاّ خَساراً)و همچنين براي صحّت .... العَلیمُ الحَکیمُ  ( (خداوندا!) همانا تو دانا و حکیمی).حکیم به ذاتی اطلاق می شود که قول و فعلش از سر حکمت و راستی است؛ ظاهر و باطن اشیاء را می داند و بر اساس حکمت و مصلحت عمل می کند..خواص:1- برای باز شدن دریچه ای از حکمت به عالم قلب و دل، بعد از نیمه شب 87 مرتبه ذکر« یا حکیم» گفته شود.2 - برای پیدا کردن گمشده یا معلوم شدن مجهولی بر ذکر « یا حکیم» در طی شبانه روز مداومت شود علی (ع) گفت: رسول اکرم (ص) روزی فرمود: یا علی خواهی تو را چیزی آموزم که اگر خلق هفت آسمان و زمین جمع گردند نتوانند به تو بدی و آسیبی رسانند و هیچ کس بر تو ظفر نیابد.گفتم: بلی.فرمود: هفت آیه در قرآن است آن را این گونه بر خود بخواند و بدم. اول: از پیش رو، دوم: پشت سر، سوم: بالای سر، چهارم: به سوی پایین، پنجم: بر طرف راست، ششم: بر طرف چپ و هفتم بر تمام اعضاء.یا علی! هر کس این هفت آیه را بخواند یا با خود دارد حق سبحانه و تعالی هفتاد هزار بدی را از نامه عمل او دور کند و هفتاد هزار حور نامه عمل او نویسد و هفتادهزار قصر در بهشت برایش بنا کند و هفتاد هزار حور و قصور و غلمان  به او کرامت فرماید و هفتاد هزار حله از حریر و دیبای بهشتی به او بپوشاند چنان که صفت آنها را حق داند و دیگری نداند.یا علی! هر کس این هفت آیه را بخواند و به خود بدمد اگر نزد امراء و حکام رود البته عزیز و مکرم باشد اگر چه بر او خشم گرفته باشند، نرم گرداند. و آن هفت آیه این است: برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید قُل لَنْ یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَّکَّلِ الْمُؤمِنُونَ. (سوره توبه، آیه۵۱(بگو هرگز نرسد ما را مگر آنچه را نوشت خدا بر ما، اوست صاحب اختیار ما و بر خدا توکل کنند گروندگان.وَ اِنْ یَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرًّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلَّ شَیءٍ قَدیرٌ. (سوره انعام، آیه ۱۷)و اگر برساند تو را خدای سختی پس نیست بازدارنده مر آن را مگر او و اگر برساند به تو نیکویی پس او بر هر چیزی تواناست.وَ ما مِنْ دابَّهٍ فی الْأرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ ر‍ِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلُّ فی کِتابٍ مُبینٍ. (سوره هود آیه ۶)و نیست هیچ جنبنده‌ای در زمین مگر بر خداست روزی او و می‌داند قرارگاهش و آرامگاهش را به جملگی در کتابی روشن است.اَنّی تَوَکَّلْتُ عَلَی  اللهِ رَبّی وَ رَبَّکُمْ ما مِنْ دابَّهٍ اِلاّ هُوَ اخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ. (سوره هود آیه ۵۶)همانا من توکل کردم بر خدای پروردگارم و پروردگار شما نیست هیچ جنبنده‌ای مگر که اوست گیرنده موی پیشانیش را همانا پروردگار من به راه راست است.وَ کَاَیَّنْ مِنْ دابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَها اللهُ یَرْزُقُها وَ اِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (سوره عنکبوت آیه۶۰)و چه بسیار جنبنده برنمی‌دارد روزی خود را، خدا روزی می‌دهد او را و شما را و او شنوای داناست.ما یَفْتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. (سوره فاطر  آیه۲)آنچه گشاده گرداند خدا برای مردمان از رحمت، پس نیست بازگیرنده مر آنرا و ‌آنچه را بازگیرد پس نیست فرستنده مر او را بعد از گرفتن او و اوست غالب درست کردار.وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ قُلْ اَفَرَاَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ اَرادِنیَ اللهُ بِضُّرً هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضٌرِّهِ اَوْ اَرادَنی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیهِ یَتَوَکَلُّ الْمُتَوَکَلُّونَ (سوره زمر  آیه ۳۸)و اگر بپرسی از ایشان کی آفرید آسمان‌ها و زمین را هر آینه خواهند گفت البته خداست. بگو خبر دهید که آنچه را می‌خوانید از غیر خدا اگر خواست به من خدای ضرری را آیا ایشانند دفع کننده ضررش یا اگر خواست به من رحمت و احسانی آیا ایشانند بازدارندگان رحمتش. بگو که بس است مر خدا بر او توکل می‌کنند توکل کنندگا واللهُ واسِعٌ عَلیمٌ، (خدا به حقیقت، توانگر و داناست)واسع، آن غنی مطلق است که فقر را برطرف می کند و تمام حاجات را برآورده می کند و به رزق، وسعت می بخشدخواص:1- برای وسعت رزق در هر روز 137 مرتبه ذکر« یا واسع» خوانده شود.2- برای وسعت پیدا کردن علم در هر روز 137 مرتبه ذکر« یا واسع» خوانده شود.3- برای رفع خوف و ترس دل در هر روز 137 مرتبه ذکر« یا واسع» خوانده شود. از حضرت امام موسى عليه السلام نقل كرده اند كه هر كه بخواند آية الكرسى را در وقت خواب نترسد از فلج انشاءالله و كسى كه بخواند آن را در عقب هر فريضه ضرر نرساند به او صاحب زهرى و فرمود كسى كه مقدّم دارد قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ را بين خود و بين شخص جبّار منع فرمايد حق تعالى او را از شرّ او بخواندن آن سوره را از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ خود پس هرگاه چنين كرد حق تعالى روزى كند او را از خير او و منع كند او را از شرّ او و فرمود هرگاه ترسيدى از امرى بخوان صد آيه از قرآن از هر جاى قرآن كه باشد پس بگو: اَللّهُمَّ اكْشِفْ عَنِّى الْبَلاءَ سه مرتبه .
mohammadjavad بازدید : 28 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
1- فاتحه :در امان بودن از درد بیماری - امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و معده –در امان و حفظ خدا بودن –در امان بودن از گزند جنیان و وسوسه –پذیرفته شدن نماز . 3- آل عمران: درود فرشتگان – رفع آتش دوزخ – پر بار شدن درخت – سهولت زایمان رفع دیون آسان شدن مشکلات – ازدیاد روزی 4- نساء :پاداش الهی – حکم صدقه – رهایی از فشار قبر 5- مائده :استقامت در توحیداعطای حسنات – بخشش گناهان برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید  6- انعام : رفع بیماری – ستایش فرشتگان تا روز قیامت – استجابت حا جات – نرفتن به دوزخ- محافظت فرشتگان از او – رفع ما لیخولیا – دفع بلایا 7- اعراف :رفع بازخواست روز قیامت – همنشینی با حضرت آدم – مقابله با درندگان و دشمنان 8- انفال :محافظت از نفاق – افتخار شیعه – شرمندگی دشمنان – شفاعت پیامبر در روز قیامت – محافظت در برابر تعدی – پیروزی در جنگ ها - درود فرشتگان – بخشندگی گناهان – ارتقای مقام 9- توبه :جلوگیری از نفاق – محافظت از دستبرد دزدان محافظت از آتش – اعطای حسنات – رفع جهل – تقرب به خدا – رفع پیری –آشکار شدن عیوب - اعطراف دزد 11- هود علیه السلام :اعطای حسنات – رستگاری روز قیامت – بر انگیخته شدن در گروه پیامبران – بخشوده شدن گتاهان – استعانات از خداوند – پیروزی بر دشمنان – بیمناک شدن دشمنان از او – مقام شهید یافتن در روز قیامت 12- یوسف علیه السلام  :چهره زیبا یافتن – رفع هراس – صالح شدن –  آسان شدن سختی مرگ مقاوم شدن در برابر چشم زخم – یافتن قدرت و مکنت –برآورده شدن حاجات 13- رعد:رهایی ازصاعقه –ورود به بهشت شفیع شدن برای خانواده – کمک به انقلاب علیه ظالمان اعطای حسنات استقامت در روز قیامت 14- ابراهیم علیه السلام : رفع فقر وجنون ومصیبت – جلوگیری از گریه و وحشت کودک –گرفته شدن ازشیر مادر –اعطای حسنات – رفع ناراحتی کودکان 15- حجر: اعطای حسنات- رفع فقر و جنون ومصیبت –ازدیاد شیر زنان – ازدیاد رزق حسن خرید و فروش 16- نحل:عدم پرداخت تاوان –رفع هفتاد نوع بلا-استقرار در بهشت – ثمره دادن درختان – منغرض نمودن دشمنان – عدم بازخواست در روز قیامت 17- اسراء (بنی اسرائیل):شاهد ظهور حضرت قاِِِئم شدن – خطا نرفتن تیر – به سخن امدن کودک – قابل فهم شدن سختیها 18- کهف:بیدار شدن به موقع از خواب – شهید از دنیا رفتن –بخشوده شدن گناهان – نورانی شدن –رفع تنگ دستی – امان یافتن از آزار-دور شدن آفات – در امان ماندن از فتنه دجا ل- قرار گرفتن در بهشت – کفاره شدن بر گناهان 19- مریم:به دست آوردن ثروت و فرزند – اصحاب عیسی شدن در قیامت – شوکت سلیمان یافتن درقیامت – اعطا حسنات-خواب های خوش دیدن – جلوگیری از دستبرد دزدان-رفع ترس-خیر و برکت درخانه – دور شدن حوادث ناگوار از خانه 20- طه:پاداش در آن دنیا ثواب مهاجرین وانصار را یافتن – شنیدن پاسخ مثبت در خواستگاری- ایجاد صلح – حفاظت در مقابل زورمداران –اجابت خاسته ها-خواستگار یافتن دختر – آسان شدن ازدواج 21- انبیا:دیدن عجایب در خواب – رفع بی خوابی 22- حج:تشرف به مکه – اهدای حسنات – سقوط حاکم ستمگر 23- مومنون:عاقبت به خیر شدن – به بهشت رفتن – تنفر از شراب 24- نور:بیمه شدن جان و دارایی و زنان – آمریزیده شدن- اعطای حسنات 25- فرقان: رهایی ازعذاب دوزخ – محاسبه نشدن – رفتن به بهشت – مردن حیوان مورد نظر – عدم اتمام معاملات 26- شعرا:اولیای خداوند شدن – دچار مشکل نشدن – رفتن به بهشت – اعطای حسنات – خواننده ی کتب الهی شدن – شفا از بیماریها – دستیابی به گنج – در امان ماندن از درد آتش و سیل سخت آمدن طلاق بر زن 27- نمل:اعطای حسنات – در امان ماندن خانه از مار و حیوانات موذی 28- قصص:اعطای حسنات-شهادت به راستگویی- رفع درد ها وبیماری ها – رفع شکم درد ودرد طهال وکبد 29- عنکبوت :رفع گناهان – اعطای حسنات-رفع بیماری ها ودردها – شادابی قلب – خوش خوابیدن 30- روم:اعطای حسنات – یافتن گمشده – بیمار کردن دشمن 31- لقمان :حفاظت از شیطان – همنشینی با لقمان در قیامت – اعطای حسنات – رفع بیماری ها و دردها قطع خونریزی بدن – رفع بیماری درد ورنج 32- سجده:داده شدن نامه عمل به دست راست – عدم بازخواست در روز قیامت – همنشینی با پیامبر و خاندانش در روز قیامت – ثواب راز ونیاز شب قدر – رفع بیماری تب – درمان سر درد ودرد مفاصل – درمان تب سه روزه 33- احزاب:قرار گرفتن کنار پیامبر وهمسرانش در روز قیامت – درامان بودن قبر – افزایش خواستگاران 34- سباء:حفاظت شب تا صبح توسط خداوند – کسب خیرات در دنیا وآخرت – داشتن همنشین سالم در روز قیامت – دور شدن حیوانات و حشرات – بری شدن از ترس 35- فاطر:ورود به بهشت – منکوب کردن مخالفین – رفع بیماری سردرد – جلوگیری از تخریب هنگام زلزله 36- یاسین:افزایش رزق وروزی حفاظت شدن در برابر خطرات وشیطان وافت ها - ورود به بهشت – غسل به دستان فرشتگان – مصونیت از فشار قبر- نورانیت- همراهی فرشتگان در پل صراط – مقام بالا نزد خداوند – ایستادن درکنار پیامبران – شفاعت شدن – بازخواست نشدن- همنشینی با پیامبر(ص)- اعطای حسنات – مصون بودن در برابر فقر وبدهی و ویرانی و بلا وجنون وجزام و وسواس و...- تخفیف وحشت قبر – آمرزش وخشنودی خداوند – ثواب دوازده بار تلاوت قرآن – تقویت حافظه-پیروزی در مناظرات – مصونیت در برابر چشم زخم وحسادت وجن وانس وجنون وحشرات – ازدیاد شیر در زنان 37- صافات :تسهیل مرگ – مصون بودن در برابر آفات و بلایا – ازدیاد رزق – حفاظت از گزند شیطان – مبعوث شدن با شهیدان – اعطای حسنات – دیدن جنیان و عدم آسیب آنان – آرامش از اضطراب 38- ص:اعطای خیرات در دنیا و آخرت – ورود به بهشت – جلوگیری از گناهان صغیره و کبیره – آشکار کردن معایب حاکم یا قاضی 39- زمر:شرف و بزرگی در دنیا و آخرت – مورد احترام واقع شدن – حرمت آتش دوزخ بر او – ورود به بهشت – کسب سلام پیامبران و صدیقان – آمرزیده شدن – مورد ثنا و تشکر واقع شدن 40- مومن (غافر): بخشایش گناهان –کسب تقوا – خیردر اخرت –خرم شدن باغ- خیر وبرکت مغازه – شفای مالیخولیا – درمان دمل – رفع بیماری وحشت زدگی – التیام دل درد – درمان بی هوشی وغش – درمان دردطحال 41- فصلت (حم سجده):نورا نیت در روز قیامت قیامت – سعا دت در زندگی دنیوی – اعطای حسنات درمان درد قلب- درمان چشم درد 42- شوری (حمعسق): نورانیت در روز قیامت – ورود به بهشت – رفع چشم درد – درود فرشتگان بر او –در امان بودن از گزند مردم – رفع خطرات سفر 43- زحزف: مصون بودن از گزند حیوانات زمین وفشار قبر – ورود به بهشت – عدم احتیاج به دارو –رفع مرض صرع 44- دخان:سهولت محاسبه در روز قیامت – پاداش ازاد کردن صد هزار فرد گرفتار- بخشیدن گناهان –رهایی از نیرنگ شیطان – خوابهای نیکو دید ن –رفع بیماری سر درد – ازدیاد ثروت – رونق تجارت –رهایی ازگزند حاکم – محبوبیت نزد مردم – رفع بیماری یبوست 45- جاثیه:ندیدن آتش جهنم ونشنید ن صدا وصیحه ی ان- همراهی حضرت محمد – ازبین رفتن ترس و وحشت در روز قیامت – پوشیده شدن زشتیها – در امان ماندن از قدرت زورمندان – محترم شدن نزد مردم – در امان ماندن از فتنه گران – نگهدار کودک خواهد بود 46- احقاف : در دنیا دچار وحشت نشدن -در امان ماندن روز قیامت – به تعداد انسانهای زمین ده حسنه نوشته وده گناه بخشوده وده مرتبه بر مقام او افزوده میشود –جسمی قوی یافتن –سالم ماندن در برابر بیماری های کودکانه – ارامش یافتن از زمان کودکی محبوب شدن نزد مردم – شنیده ها را درک کردن – تسکین و درمان بیماری ها 47- محّمد صلّی الله علیه وآله وسلم : هرگز مشرک نگردد – شک به دین راه نیابد – فقیر نشدن – نترسیدن از حاکم – مصون ماندن از شک در دین تا هنگام مرگ – هزار فرشته در قبرش نماز می خوانند – همراهی فرشتگان – در پناه خداوند و پیامبر قرار گرفتن – پس از برانگیخته شدن صورت پیامبر را دیدن – سیراب شدن از نهرهای بهشتی – مصون ماندن از امور ناپسند و بیماری ها – دوری جنیان از وی 48- فتح: بیمه شدن مال و ثروت و همسران و املاک- ورود به بهشت – مصون ماندن ازدزدان – پذیرفته شدن سخن وی نزد مردم – تویت حافظه – کسب خیرو برکت – رفع بیماری هراس – در امان ماندن از غرق شدن 49- حجرات:در شمار زایران پیامبر اکرم قرار گرفتن – اعطای حسنات – در امان بودن از وحشت جنگ – باز شدن درهای خیر و برکت – پیروزی در جنگها خروج شیطان از بدن - مصون ماندن از ترس – فزونی یافتن شیر مادر 50- ق:ازدیاد روزی – مثبت شدن نامه ی اعمال –سهولت مرگ –درمان صرع – ازدیاد شیر ماد 51- ذاریات :سامان یافتن زندگی – ازدیاد روزی – روشن شدن قبر – اعطای حسنات – رفع درد درون – سهولت زایمان – آسان شدن مرگ 52- طور : اعطای خیر و برکت – دور شدن از عذاب الهی – رسیدن به بهشت – ازادی اسیر و زندانی – خوشایندی سفر – بهبودی عقرب گزیدگی 53- نجم:زنگی با اوصاف نیک – بخشایش گناهان – اعطای حسنات – شجاعت در برابر زورمندان جلب احترام حاکم – شجاعت در برابر شیاطین 54- قمر (اقتربت):رسیدن به بهشت – روسفیدی در قیامت – مورد احترام بودن در سفره ها – محبوبیت میان مردم – سهل شدن امور مشکل 55- الرحمن :شفاعت کردن در روز قیامت – شهید محسوب شدن –آسان شدن مشکلات- شفای چشم درد امنیت یافتن - سهل شدن امور مشکل – رفع بیماری آفات از خانهبرای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید 56- واقعه : عزت در میان مردم – رفع بیماری بدبختی و فقر – همنشینی با حضرت علی علیه السلام - نورانیت وجه در هنگام ملاقات خداوند – خیر و برکت خانه – پیروزی و ثروت و موفقیت- بخشش گناهان – سهولت احتضار نقل است که عثمان بن عفان بعیادت عبدالله بن مسعود رفت در مرضی که با آن فوت شد به او گفت که از چه شکوه داری گفت از گناهان خود گفت چه چیز میل داری گفت رحمت پروردگار خود گفت جهت تو طیب مرا بیمار کرده گفت:امر نکنم که بتو عطیه بدهند گفت در وقتیکه احتیاج داشتم بمن ندادی الحال که مستغیم میدهی گفت آنچه میدهم جهت دختران تو بوده باشد گفت ایشانرا بدان حاجتی نیست جهت اینکه من ایشانرا امر کردم بخواندن سوره واقعه و من شنیدم از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که میفرمود هر که بخواند ای سوره را در هر شب نمیمیرد باو پریشانی هرگز و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که هر که بخواند ین سوره را هر شب پیش از آنکه بخوابد ملاقات کند خدای عزوجل را در حالتی که روی آن شخص چون ماه باشد در وقت تمامی آن و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که مشتاق باشد به بهشت و به وصف بهشت این سوره را بخواند . 57- حدید :عدم عذاب در دنیا – رفع بلایا – درکظهور حضرت قا ئم علیه السلام – نعمت بهشت – آزادی زندانی – مصونیت در جنگ – التیام درد 58- مجادله:تسکین درد –حفظ د فینه – آرامش بیمار – مصونیت از حوادث ناگوار- رفع آفات از حبوبات 59- حشر: درود فرستادن کا ینات به او- در حکم شهید قرار گرفتن – مصون شدن از بلایا- اجابت خواسته ها- آسان شدن مشکلات تقویت حا فظه 60- ممتحنه:دفع فقر – نورانیت دیدگان – رفع جنون –درود فرشتگان – در حکم شهید قرار گرفتن – شفاعت شدن – درمان بیماری طحال – آسودگی در زندگی 61- صف :قرار گرفتن در صف فرشتگان و پیامبران – همنشینی حضرت عیسی علیه السلام - امنیت در سفرها 62- جمعه :پا داش بهشت - اعطای حسنات –رفع هراس – بخشودگی گناهان – رهایی از وسوسه های شیطاناز حضرت صادق علیه السلام منقولست که واجبست بر هر مومن هر گاه شیعه ما باشد که بخواند در نماز شب سوره جمعه و در نماز ظهر آن جمعه و منافقین را و هرگاه این را به عمل آورد چنان است که گویا عمل رسول خدا صلی الله را بجا آورده است و ثواب و جزای او بر خداوند بهشت است . 63- منافقون : رفتن به بهشت – رفع بیماری نفاق و شک – درمان دمل – رفع دردهای درونی – شفای بیمار – درمان چشم درد 64- تغابن:شفاعت شدن – به بهشت رفتن – همجواری پیامبر – درک ظهور حضرت قا ِِیم علیه السلام رفع مرگ ناگهانی – رفع شر حاکم 65- طلاق:رفع آتش دوزخ – رسیدن به تو به ی نصوح – ایجاد فتنه در محل دشمن 66- تحریم : نصیب شدن توبه نصوح – شفای گزیده شده – درمان صرع – دفع لرزش- درمان بی خوابی –رفع بی پولی و قرض 67- ملک (تبارک ) : مصون بودن در روز قیامت – رفع عذاب قبر – پاداشی همچون پاداش شب قدر – مونس قبر – شفاعت شدن – رفع گرفتاری روح مردگان از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که بخواند سوره الملک را در مکتوبه پیش از آن که بخواهد پیوسته اندر امان خدایتعالی خواهد بود تا داخل صبح شود و در امان خدای خواهد بود روز قیامت تا داخل بهشت شود قطب راوندی از بن عباس نقل کرده است که مردی خیمه زد بروی قبری و ندانست که آن قبر است پس خواند این سوره را پس شنید صحیحه زننده را گفت این سوره منجیر است پس این مطلب را بحضرت رسول اکرم عرض کرد آنحضرت فرمود آن سوره نجات  دهنده است از عذاب قبر 68- قلم :رفع فقر – دفع عذاب قبر – رسیدن به ثواب اصحا ب کهف – رفع دندان درد – آسانی محاسبه درروز قیامت – حفظ جنین هوش و حافظه ی کودک 70- معارج: رفع بازخواست در روز قیامت – هم منزلی با حضرت محمدصل الله علیه و اله وسلم گشایش در کار زندا نی – رفع احتلام در خواب 71- نوح علیه السلام : قرار گرفتن در منزل پاکان ازدواج با حو ریه های بهشتی – اجابت دعا –مقدر شدن بهشت 72- جن :عدم ابتلا به چشم زخم و سحر و افسون ونیرنگ جنییان - رسیدن به اجر بزرگ – فرار جنییان – مصون شدن از گزند حاکم – رفع گرفتاریهای انسان – سهولت مشکلات 73- مزمل : زندگی پاک و نیکو در د نیا – مرگ راحت و خوب - رسین به اجرآزاد کردن فرد گرفتار- در خواب دیدن پیامبر علیه السلام –رفع بیماری سختی های دنیا وآخرت- اعطای حسنات 74- مدثر : مقامی نزدیک به مقام پیامبر علیه السلام – مصونیت از سختی وستم دنیا – اعطای حسنات – سعه قلب – افتخار حفظ قرآن 75- قیامت :همراه پیامبر علیه السلام از قبر برانگیخته خواهد شد – همراهی پیامبر علیه السلام تا عبور از پل صراط – شهادت دادن پیامبر علیه السلام و جبرئیل به ایمان او- نورانیت چهره در روز قیامت – فزونی رزق حفظ در برابر حوادث – محبوبیت نزد مردم – فروتن ساختن قلب – پاک دامن کردن انسان – از هیچ زور مداری نمی هراسد 76- انسان (دهر) :همنشینی با پیا مبر – به ازدواج حورالعین در آمدن – پاداش بهشت و حریر گرفتن – قوی شدن نفس ضعیف – تسکین درد قلب – تندرستی – هر چه بخواهد پاداش گیرد – سود بردن بدن – نیرومند گشتن جان – قوت بخشیدن به اعصاب تسکین نگرانی و اضطراب 77- مرسلات :میان او و حضرت محمد آشنایی برقرار گردد – در زمره کسانی ست که به خداوند شرک نمی ورزند – قدرتمند گشتن بر د شمن در محاکمه – پیروزی بر دشمن – تسکین دل درد 78- نباء : مشرف شدن به خانه ی خدا – محا سبه در روز قیامت به اندا زه ی نوشتن سوره خواهد بود – رفتن به بهشت – دفع شپش – قدرت و هیبت یافتن – به خواب نرفتن – حفظ در برابر حوادث 79- نازعات : سیراب از دنیا رفتن – سیراب برانگیخته شدن – سیراب وارد بهشت شدن – در امان ماندن ا ز عذاب خدا وند – نوشیدن شراب گوارای بهشتی – در امان ماندن از گزند دشمنان 80- عبس (اعمی): قرار گرفتن زیر سا یه ی کرامت الهی دربهشت – حفظ از رسوایی درقیامت – درمان چشم درد و آب ریزش آن 82- انفطار : ازبین رفتن حجاب میان او وخدا وند در روز قیامت – مستور ماندن دشتی ها درقیامت – مانع رسوایی در قیامت – آزاد شدن اسیر – اصلاح شدن امر انسان در قیامت – بخشوده شدن گناهان – فزونی نور دیدگان – درمان چشم درد و تاری 83- مطففین : در امان ماندن از آتش جهنم – نو شیدن از شراب گواری بهشتی – مصون ماندن انبار از آفت ها – در امان ماندن شی از گزند حشرات 84- انشقاق:از بین رفتن حجاب میان او و خداوند - درامان ماندن از گرفتن نامه ی عمل از پشت سر – آسان شدن زایمان- درامان ماندن خانه وحیواناتاز گزندحشرات 85- بروج : در محشر همراه پیامبر و صالحان بودن – اعطای حسنات – نجات یافتن از گرفتاری – پاداش بزرگ – در امان ماندن از ترس - گرفتن از شیر آسان شدن بر کودک – در پناه خداوند بودن 86- طارق : مقام والا نزد خدا داشتن – در بهشت همنشین مومنین بودن اعطای حسنات – محافظت اشیاء- چرکی نشدن زخم – شفایافتن 87- اعلی: وارد شدن به بهشت از در دلخواه - فضیلت خواندن مصحف مو سی و ابراهیم علیه السلام را یافتن – دادن پاداش به او – تسکین درد گوش – رفع بواسیر – تسکین درد – شفای شکستگی 88- غاشیه :مشمول رحمت خدا واقع شدن- موصون ماندن از عذاب جهنم – محاسبه اسان –آرام شدن گریه نوزاد –آرام شدن حیوان سرکش –رفع بیماری دندان درد –صحت و سلامت در غذا 89- فجر:در قیامت همراه امام حسین بودن –بخشوده شدن گناهان –اعطای حسنات فرزند پسر –قرار دادن نور در قیامت –در امان ماندن از گزند هر چیز 90- بلد:مشهور شدن به نیکوکاری در دنیا –یافتن مقام بالا نزد خدا – همنشینی پیامبران و شهیدان در قیامت –در امان ماندن از خشم خدا –در امان ماندن کودک از بیماری –در امان ماندن از گردنه کوود-در امان بودن گریه کودک –دفع درد بینی در کودک 91- شمس:شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت –به بهشت رفتن به منزله صدقه دادن –موفق گشتن – عزیز شدن نزد مردم – افزایش رزق – آرام گرفتن لرز بدن 92- لیل: :شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای نعمت از جانب خدا – حل مشکلات – خوش خوابیدن – فضیلت تلاوت ربع قرآن – پذیرفته شدن نماز نزد خدا – اجابت حاجات – خواب خوب دیدن – بهبود یافتن صرع و بیهو شی 93- ضحی :شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – شفاعت حضرت محمد – اعطای حسنات – بازگشت گمشده – حفاظت شیئ مخفی 94- انشراح :شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای یقین و سلامتی – درمان سینه درد – درمان بند آمدن ادرار – رفع بیماری قلب درد – شفای زکام و سرماخوردگی 95- تین : رسیدن به بهشت – رسیدن به پاداش بسیار – رفع ضرر غذا 96- علق : شهید از دنیا رفتن – همانند کسی است که در رکاب پیامبر جنگیده – پاداش تلاوت یک جزئ از قرآن – در امان ماندن از غرق شدن – در امان ماندن انبار از آفت دزد – دفع بلاهای سفر 97- قدر :گوئی در راه خدا جهاد کردن – بخشوده شدن گناهان – پداشی همچو یک ماه روزه گرفتن در رمضان – در امان ماندن انبار از آفت و دزد – همنشینی با بهترین مخلوقات در قیامت – درمان لرزه های اعضای بدن – در پناه خداوند بودن- حفظ اموال – افزایش برکت انبار غقله 98- بینه :بیزاری از مشرکان –پیوستن به دین محمد –در زمره مومنان برانگیخته شدن –اسان شدن محاسبه در روز قیامت قیامت –درمان لقوه –رسوا شدن دزد –درمان یرقان –درمان آب مروارید و پیسی-رفع هر نوع آماس –سود بخشیدن به زن باردار 99- زلزال:رفع زلزله –نمردن با بلایای دنیایی –خارج شدن اسان روح از بدن –رسیدن به منزلگه بهشتی –همراهی فرشتگان –رسیدن به پاداش تلاوت ربع قرآن –رسوا کردن دزد –رهایی از ترس –دفع لرزش بدن 100- عادیات :مبعوث و همنشین شدن همراه حضرت علی-رسیدن به پاداش تلاوت کل قرآن –ادای سریع قرض –رفع بیماری ترس و تشنگی 101- قارعه:در امان ماندن از دجال و آتش جهنم –سنگین گشتن ترازوی احسان –گشوده شدن در رحمت –فزونی رزق-اآسان گشتن کار برای انسان محروم –نیکو گشتن تجارت 102- تکاثر:رفع عذاب قبر –مقرر داشتن صواب صد شهید –ایستادن چهل ردیف فرشته در نماز با وی –رفع بازخواست –بخشوده شدن گناهان –در پناه خدا بودن 103- عصر:برانگیخته شدن با چهره خندان و درخشان در قیامت-اعطای حسنات –عاقبت به خیر شدن –از جمله پیروان حق و حقیقت شدن –حافظ اشیائ مدفون 104- همزه:دفع فقر –فزونی رزق-دفع مرگ بد –اعطای پاداش-درمان درد چشم 105- فیل:شهادت دشت ها بیابان ها و کوهها به نماز گزار بودن او در قیامت –بازخواست نشدن در قیامت –درامان ماندن از عذاب و مسخ نشدن در دنیا- توان اینکه هدفش را خورد سازد –به لرزه افتادن لشکر دشمن –قلب را قوت می دهد 106- قریش:سوار بر مرکب بهشتی برانگیخته شدن –اغطای پاداشی چون طواف خانه خدا و اعطکاف در مسجدالحرام 107- ماعون :همانند کسی شدن که نماز و روزه اش مورد قبول خدا قرار گرفته - محاسبه نشدن در قیامت – بخشوده شدن گناهان – محافظت 108- کوثر:از حوض کوثر سیراب شدن –هم صحبتی با رسول خدا –اعطای پاداش –دیدن پیامبر در خواب 109- کافرون:رسیدن به ثواب تلاوت ربع قرآن –از شرک مبّرا شدن –بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –سعادتمند شدن شهید مردن و شهید بر انگیخته شدن دور ماندن از گزند شیطان –در امان ماندن از وحشت قیامت –حفظ در هنگام در خواب –بر اورده شدن حاجات 110- نصر:پیروز شدن بر تمام دشمنان –بر انگیخته شدن با کتاب ناطق –پناه از گرمای دوزخ و آتش جهنم -به بهشت رفتن –گشوده شدن درهای خیر و برکت در دنیا-استجابت حاجات – ثواب کسی که در رکاب پیامبر ودر فتح مکّه بوده – پذیرفته شدن نماز در درگاه الهی 111- لهب(مسد):تنفر از ابو لهب –تسکین درد شکم در پناه خدا بودن 112- اخلاص (توحید):بخشوده شدن گناهان پنجاه سال –اعطای خیر در دنیا و آخرت - بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –پس از مرگ فرشتگان و جبرئیل بر بدن او نماز می خوانند-در امان بودن از بدیهای مردم-رفع بیماری شر و زور –پذیرفته شدن توبه –حفاظت از او –گناه نکردن –همچون تلاوت یک سوم قرآن و تورات وانجیل و زبور بودن –در امان بودن مال و ثروت –دور شدن فقر از خانه –تلاوت آن مانند تلاوت تمام قرآن است –نجات از عذاب دوزخ خدا دوستار او خواهد بود –حافظ در برابر هر آفت و بلا بودن –تسکین درد شکم –اعطای پاداش –پیروزی بر دشمنان 113- فلق:در امان بودن از درد و بیماری –در امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و بیماری معده –محفوظ و سالم ماندن تا زمان مرگ –پاداش همچون کسی که حج واجب و عمره نموده و روزه گرفته مقرر داشتن دفع چشم زخم و بدی ها و بلایا- رسیدن به پاداش بزرگ همانند کسی که در مکه روزه گرفته بودن 114- ناس:مال وثروت - زنده شدن مرده- آرام بخش درد ها- کلید بهبودی-برآورده شدن حاجات- درمان بیماری ها – رهایی از عزاب فرشتگان نوزده گانه- بخشش گناهان – راه رسیدن به بهشت جهت عبور از پل صراط – بخشایش گناهان پدر ومادر 
mohammadjavad بازدید : 52 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
قرآن کتاب آسمانی ما و معجزه جاوید پیامبر ماست.این کتاب در طول بیست و سه سال تدریجا بر رسول خدا نازل گشت. قرآن کریم که هم کتاب پیغمبر اکرم است و هم مظهر اعجاز او، نقشی صدها بار بزرگتر داشت از نقش عصای موسی و دم عیسی.پیغمبر اکرم آیات قرآن را بر مردم می خواند و جاذبه این آیات، افراد را به سوی اسلام می کشید.تاریخچه های مربوط به این موضوع در تاریخ اسلام از حد احصاء خارج است.قرآن مجموعه 114 سوره است و مجموع این سوره ها بر حدود 6205   آیه مشتمل است و همه این آیات مجموعا در حدود 78000  کلمه است.مسلمین از صدر اسلام تا عصر حاضر اهتمام بی نظیری در امر قرآن نشان داده اند که نشانه شیفتگی آنها نسبت به قرآن است.قرآن در زمان رسول اکرم به وسیله گروهی که خود ایشان معین کرده بودند - که به نام «کاتبان وحی » معروف شدند - نوشته می شد. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید بعلاوه غالب مسلمین اعم از مرد و زن، کوچک و بزرگ، عشق عجیبی به حفظ همه و یا اکثر آیات قرآن داشتند، قرآن را در نمازها می خواندند و در غیر نمازها تلاوت آن را ثواب می دانستند و بعلاوه از تلاوت آن لذت می بردند و مایه آرامش روح آنها بود.صفحه : 212اهتمام عظیم مسلمین نسبت به قرآنمسلمین در هر عصری متناسب با امکانات فکری و عملی خود تحت تاثیر شوق و عشقی که به کتاب آسمانی خود داشتند درباره قرآن کار کرده اند، از قبیل یاد گرفتن و به خاطر سپردن، قرائت نزد استادان قرائت و تجوید، تفسیر معانی، توضیح و شرح لغات قرآن در کتب لغت مخصوص این کار، بر شمردن آیات و کلمات و حتی حروفی که در مجموع قرآن به کار رفته است، تدقیق در معانی آن و استفاده از آن در مسائل حقوقی، اخلاقی، اجتماعی، فلسفی، عرفانی، علمی و زینت دادن گفته ها و نوشته های خود به آیات قرآن، کتیبه های بسیار عالی یا گچ بریها و کاشی کاریها، نوشتن آن با خطوط بسیار زیبا، تذهیب آن، آموختن آن به فرزندان خود قبل از هر آموزش دیگر، تدوین نحو و صرف زبان عربی به خاطر قرآن، ابداع و ابتکار علم معانی و بیان و بدیع، جمع آوری لغات زبان عربی و امثال اینها.عشق و علاقه مسلمین به قرآن منشا و مبدا یک سلسله علوم ادبی و عقلی شد که اگر قرآن نمی بود این علوم به وجود نمی آمد. اعجاز قرآنقرآن معجزه جاوید خاتم الانبیاء است.از بدو نزول قرآن در مکه که با سوره های کوچک آغاز شد رسول اکرم رسما بر آن «تحدی » کرد، یعنی مدعی شد که قرآن کار من نیست، کار خداست و از من و هیچ بشر دیگر ساخته نیست که مانند آن را بیاورد و اگر باور ندارید آزمایش کنید و از هر کسی می خواهید کمک بگیرید، ولی بدانید که اگر جن و انس پشت به پشت دهند که مانند آن را بیاورند، قادر نخواهند بود.مخالفان پیغمبر اکرم نه در آن زمان و نه در زمانهای بعد - که اکنون چهارده قرن از آن می گذرد - نتوانسته اند به این مبارزه طلبی پاسخ بدهند.آخرین سخن مخالفان آن عصر این بود که «جادو» است.خود این اتهام، اعتراف ضمنی به خارق العاده بودن قرآن و نوعی اظهار عجز در برابر قرآن بود.صفحه : 213مخالفان سرسخت پیامبر از هیچ معارضه ای با پیغمبر برای تضعیف و مغلوب کردنش مضایقه نکردند و تنها کاری که به آن دست نزدند - زیرا صد در صد ناامید بودند - همان بود که پیغمبر مکرر پیشنهاد می کرد و خود قرآن هم تصریح کرده است، یعنی آوردن لا اقل یک سوره(و لو سوره ای یک سطری مانند قل هو الله و سوره انا اعطیناک الکوثر)مانند قرآن. جنبه های اعجاز قرآنقرآن از جنبه های مختلف معجزه است، یعنی فوق بشری است.در اینجا به اجمال اشاره می کنیم.از نظر کلی اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظی و معنوی.اعجاز لفظی قرآن مربوط می شود به مقوله زیبایی، و اعجاز معنوی آن به مقوله علمی.پس اعجاز قرآن یکی از جنبه زیبایی و هنری است و دیگر از جنبه فکری و علمی.هر یک از این دو جنبه - خصوصا جنبه علمی - به نوبه خود دارای چند جهت است (1). الفاظ قرآنسبک قرآن نه شعر است و نه نثر.اما شعر نیست برای اینکه وزن و قافیه ندارد.بعلاوه، شعر معمولا با نوعی تخیل که تخیل شاعرانه نامیده می شود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است که نوعی کذب است.در قرآن تخیلات شعری و تشبیه های خیالی وجود ندارد.در عین حال نثر معمولی هم نیست، زیرا از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار است که در هیچ سخن نثری تاکنون دیده نشده است.مسلمین همواره قرآن را با آهنگهای مخصوص تلاوت کرده و می کنند که مخصوص قرآن است.در دستورهای دینی رسیده است که قرآن را با آهنگ خوش بخوانید.ائمه اطهارصفحه : 214گاهی قرآن را در خانه های خود با آهنگی چنان دلربا می خواندند که مردم کوچه را متوقف می کرد.هیچ سخن نثری مانند قرآن آهنگ پذیر نیست، آنهم آهنگهای مخصوصی که متناسب با عوالم روحانی است نه آهنگی مناسب مجالس لهو.پس از اختراع رادیو هیچ سخن روحانی نتوانست با قرآن از نظر زیبایی و تحمل آهنگهای روحانی برابری کند.علاوه بر کشورهای اسلامی، کشورهای غیر اسلامی نیز از نظر زیبایی و آهنگ، قرآن را در برنامه های رادیویی خویش گنجانیدند.عجیب این است که زیبایی قرآن زمان و مکان را در نوردیده و پشت سر گذاشته است.بسیاری از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است و با ذائقه عصر دیگر جور در نمی آید و یا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه یک ملت است که از فرهنگی مخصوص برخوردار می باشند، ولی زیبایی قرآن نه زمان می شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.همه مردمی که با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب یافتند.هر چه زمان می گذرد و به هر اندازه ملتهای مختلف با قرآن آشنا می شوند، بیش از پیش مجذوب زیبایی قرآن می شوند.یهودیان و مسیحیان متعصب و پیروان برخی از مذاهب دیگر در طول چهارده قرن اسلامی انواع معارضه ها برای تضعیف مقام قرآن کرده اند، گاهی نسبت تحریف داده اند و گاهی در برخی قصه های قرآن خواسته اند تشکیک کنند و گاهی به شکلی دیگر علیه قرآن فعالیت کرده اند، ولی هیچ گاه به خود ندیده اند که از سخنوران ورزیده خود کمک بگیرند و به فریاد مبارزه طلبی قرآن پاسخ گویند و لا اقل یک سوره کوچک مانند قرآن بیاورند و به جهانیان عرضه دارند.همچنین در تاریخ اسلام افراد زیادی پدید آمده اند که به اصطلاح «زنادقه » یا «ملاحده « خوانده شده اند و برخی از آنها برجستگی فوق العاده داشته اند.این گروه به اشکال و اقسام مختلف علیه «دین » به طور کلی و قرآن خصوصا سخنانی گفته اند و برخی از آنها خداوند سخن در زبان عربی شمرده می شوند و احیانا به منازعه با قرآن برخاسته اند، ولی تنها کاری که کرده اند آن بوده که کوچکی خود و عظمت قرآن را روشن تر کرده اند. تاریخ از «ابن راوندی » ، «ابوالعلاء معری » ، یا «ابوالطیب متنبی » شاعر نامدار عرب، داستانها در این زمینه آورده است. اینها کسانی بوده اند که خواسته اند قرآن را «کاری بشری » جلوه دهند.افراد زیادی به ادعای پیغمبری برخاستند و سخنانی آوردند به خیال خود شبیهصفحه : 215قرآن، و ادعا کردند که این سخنان نیز مانند قرآن از جانب خداست. «طلیحه « ، » مسیلمه » و «سجاح » از این گروه هستند.این گروه نیز به نوعی دیگر کوچکی خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.عجیب این است که کلام خود پیغمبر که قرآن بر زبان او جاری شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اکرم سخنان زیادی به صورت خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقی مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هیچ وجه رنگ و بوی قرآن ندارد. این خود می رساند که قرآن و سخنان فکری پیغمبر از دو منبع جداگانه است.علی(علیه السلام) از حدود ده سالگی با قرآن آشناست، یعنی سن علی در این حدود بود که اولین آیات قرآن بر پیغمبر اکرم نازل شد و علی مانند تشنه ای که به آب زلال برسد آنها را فرا می گرفت و تا آخر عمر پیغمبر در راس کاتبان وحی قرار داشت.علی حافظ قرآن بود و همیشه قرآن را تلاوت می کرد، شبها که به عبادت می ایستاد با آیات قرآن خوش بود.با این وضع اگر سبک قرآن قابل تقلید می بود، علی با آن استعداد بی نظیر در سخنوری و فصاحت و بلاغت که بعد از قرآن نظیری برای سخنش نمی توان یافت، می بایست تحت تاثیر سبک قرآن از سبک قرآن پیروی کند و خود به خود خطابه هایش به شکل آیات قرآن باشد، اما می بینیم سبک قرآن با سبک علی کاملا متفاوت است.آنگاه که علی در ضمن خطابه های غرا و فصیح و بلیغش آیه ای از قرآن می آورد کاملا متمایز است و ستاره ای را ماند که در مقابل ستارگان دیگر درخشش فوق العاده دارد.قرآن موضوعاتی را که معمولا زمینه هنر نمایی بشر در سخن سرایی است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنوری خویش را بنمایانند آن زمینه ها را انتخاب می کنند و سخن خویش را با پیش کشیدن آنها زیبا می سازند، از فخر، مدح، هجو، مرثیه، غزل و توصیف زیباییهای طبیعت، مطرح نکرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتی که قرآن طرح کرده همه معنوی است، توحید است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احکام است، مواعظ است، قصص است، و در عین حال در حد اعلای زیبایی است.هندسه کلمات در قرآن بی نظیر است، نه کسی توانسته یک کلمه قرآن را پس و پیش کند بدون آنکه به زیباییهای آن لطمه وارد سازد و نه کسی توانسته استصفحه : 216مانند آن بسازد.قرآن از این جهت مانند یک ساختمان زیباست که نه کسی بتواند با جابجا کردن و تغییر دادن، آن را زیباتر کند و نه بتواند بهتر از آن و یا مانند آن را بسازد.سبک و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، یعنی نه قبلا کسی با این سبک سخن گفته است و نه بعدا کسی - با همه دعوتها و مبارزه طلبیهای قرآن - توانسته است با آن رقابت کند و یا از آن تقلید نماید.تحدی قرآن و مبارزه طلبی او هنوز هم همچنان مانند کوه پا برجاست و برای همیشه باقی خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ایمان مردم جهان را دعوت می کنند که در این مسابقه شرکت کنند و اگر مثل و مانندی برای قرآن پیدا شد آنها از دعوی و ایمان خود صرف نظر می کنند و اطمینان دارند که چنین چیزی میسر نیست. معانی قرآناعجاز قرآن از نظر معانی نیازمند به بحث وسیع تری است و لااقل نیازمند به یک کتاب است، ولی می توان به طور مختصر زمینه ای به دست داد. مقدمتا باید بدانیم قرآن چه نوع کتابی است؟ آیا کتاب فلسفی است؟ آیا کتاب علمی است؟ آیا کتاب ادبی است؟ آیا کتاب تاریخی است؟ و یا صرفا یک اثر هنری است؟ پاسخ این است که قرآن هیچکدام از اینها نیست. همچنانکه پیامبر اکرم، بلکه عموم پیغمبران، تیپ جدایی هستند، نه فیلسوف اند، نه عالم، نه ادیب، نه مورخ و نه هنرمند و یا صنعتگر و در عین حال مزایای همه آنها را - با چیزهایی اضافه - دارند، قرآن نیز که کتاب آسمانی است، نه فلسفه است و نه علم و نه تاریخ و نه ادبیات و اثر هنری، در عین حال مزایای همه آنها را دارد بعلاوه یک سلسله مزایای دیگر.قرآن کتاب راهنمایی بشر است و در واقع کتاب «انسان » است اما انسان آن سان که خدای انسان او را آفریده و پیامبران آمده اند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو کنند، و چون کتاب انسان است پس کتاب «خدا» هم هست، زیرا انسان همان موجودی است که خلقتش از ما قبل این جهان آغاز می شود و به ما بعد این جهان منتهی می گردد، یعنی انسان از نظر قرآن نفخه روح الهی است و خواه ناخواه به سوی خدای خودش بازگشت می کند. این است که شناسایی خدا و شناسایی انسان از یکدیگر جدا نیست. انسان تا خود را نشناسد خدای خود را بهصفحه : 217درستی نمی تواند بشناسد. از طرف دیگر، تنها توام با شناختن خداست که انسان به واقعیت حقیقی خود پی می برد.انسان در مکتب پیامبران - که قرآن کامل ترین بیان آن است - با انسانی که بشر از راه علوم می شناسد بسی متفاوت است، یعنی این انسان بسی گسترده تر است.انسانی که بشر از راه علوم می شناسد، در میان دو پرانتز (تولد - مرگ) قرار دارد و قبل و بعد این پرانتزها را تاریکی گرفته است و از نظر علوم بشری مجهول است، ولی انسان قرآن این پرانتزها را ندارد، از جهان دیگر آمده است و در مدرسه دنیا باید خود را تکمیل کند و آینده اش در جهان دیگر بستگی دارد به نوع فعالیت و تلاش و یا تنبلی و سستی ای که در مدرسه این جهان انجام می دهد.تازه انسان میان تولد و مرگ - آنچنانکه بشر می شناسد - بسی سطحی تر است از آنچه پیامبران می شناسانند.انسان قرآن باید بداند: از کجا آمده است؟ به کجا می رود؟ در کجا هست؟ چگونه باید باشد؟ چه باید بکند؟ انسان قرآن آنگاه که به این پنج سؤال عملا درست پاسخ گفت سعادت واقعی اش در این جهان که هست و در جهانی که باید برود تامین می گردد.این انسان برای اینکه بداند از کجا آمده و از چه منبعی آغاز شده است باید خدای خود را بشناسد، و برای اینکه خدای خود را بشناسد باید در جهان و انسان به عنوان آیات آفاقی و انفسی مطالعه کند و در عمق وجود و هستی تعمق نماید.و برای اینکه بداند به کجا می رود، باید درباره آنچه قرآن آن را «بازگشت به خدا» می نامد، یعنی معاد و حشر اموات، هراسهای قیامت و نعمتهای جاویدان و عذابهای سخت و احیانا جاویدان آن و بالاخره مراحل و منازلی که در پیش دارد تامل کند و از آنها آگاهی یابد و بدانها اعتقاد پیدا کند و ایمان آورد و خدا را همچنانکه اول و نقطه آغاز موجودات می شناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نیز بشناسد.و برای اینکه بداند در کجا هست، باید نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در میان سایر موجودات درک کند و خود را در میان موجودات بازیابد.صفحه : 218و برای اینکه بداند چگونه باید باشد، باید خلقها و خویهای انسانی را بشناسد و خودش را بر اساس آن خلقها و خویها بسازد.و برای آنکه بداند چه باید بکند، باید یک سلسله مقررات و احکام فردی و اجتماعی را گردن نهد.انسان قرآن علاوه بر همه اینها باید به یک سلسله موجودات نامحسوس و غیر مرئی، و به تعبیر خود قرآن «غیب » ، به عنوان مظاهر و مجاری اراده الهی در نظام هستی ایمان بیاورد، و هم باید بداند که خداوند متعال در هیچ زمانی بشر را که به هدایت آسمانی نیاز داشته است، مهمل نگذاشته و یک عدخ افراد نخبه که پیامبران خدا و راهنمایان بشر بوده اند، از طرف خداوند مبعوث شده و پیام الهی را رسانده اند.انسان قرآن به طبیعت به عنوان «آیت » و به تاریخ به عنوان یک «آزمایشگاه » واقعی که درستی تعلیمات پیامبران را می رساند، نظر می افکند.آری، انسان قرآن چنین است و مسائلی که در قرآن برای انسان طرح شده اینها بعلاوه برخی مسائل دیگر است
mohammadjavad بازدید : 43 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
1-  فاتحه ( گشاينده ) چون قرآن با اين سوره شروع مى‏شود و اين سوره آغازگر قرآن است، «فاتحه‏» ناميده مى‏شود. بخاطر حمد و ستايشى كه در اين سوره از خداوند بعمل آمده نام ديگرش سوره »حمد» است. و نيز بنام «شكر» و «وافيه‏» و «نور» هم از آن ياد مى‏شود. نام ديگرش »سبع المثانى‏» است و نيز «ام الكتاب‏« .  امام صادق (ع) فرموده است: سوره‏اى كه اولش ستايش، وسطش اخلاص و آخرش نيايش است. (تفسير برهان ج 1 ص 42) .اين سوره 7 آيه دارد و در سال سوم بعثت آمده و چهل و سومين سوره است كه در مكه نازل شده است. بعضى هم اين سوره را اولين سوره دانسته‏اند.  2- بقره ( گاو ماده) در آيات 17 تا 73 اين سوره داستان فرمان خدا به بنى اسرائيل، مبنى بر كشتن و ذبح كردن گاو، بيان شده است.اين سوره كلا در مورد مؤمنين و مشركين و منافقين و خلقت آدم و بدعتهاى اهل كتاب و ماجراهاى موسى و بنى اسرائيل و بناى كعبه توسط حضرت ابراهيم و نعمتهاى خداوند و مسائل قصاص و وصيت و قتال با مشركين و نكاح و طلاق و ربا و مجادله ابراهيم با مشركين بر سر اعتقاد به توحيد و تغيير قبله و احكامى از حج و ارث و روزه و ... مى‏باشد. آية الكرسى، آيه 255 اين سوره است.این سوره 256  آيه دارد و بيشتر آياتش در مدينه و پس از هجرت نازل شده است . برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید  3-  آل عمران عمران پدر حضرت مريم بود. خاندان عمران عبارت مى‏شود از عمران و همسرش و مريم و عيسى. در آيه 33 مى‏خوانيم:»خداوند، آدم و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.«در اين سوره، كه 200 آيه دارد و در سال سوم هجرت در مدينه نازل شده است از توحيد و مقاومت در برابر دشمنان و مردم شناسى و در رابطه با جنگ بدر و احد و زندگى مسلمين در آن فراز و نشيبها، سخن مى‏گويد. در بخشى هم ولادت مريم و عيسى و نصارى و مجادله با اهل كتاب مطرح است و از شيوه‏هاى عمل مخالفان و مخالفت‏هاى يهوديان هم سخن به ميان آمده است و در كل، بشارتى براى اصحاب پيامبر است. ميان آمده است و در كل، بشارتى براى اصحاب پيامبر است.  4- نساء (زنان) در قسمتهائى از اين سوره، مسائل و احكامى درباره ازدواج با زنان و حقوق آنان و روابط خانوادگى و حل اختلافات و مسئله ارث و طلاق و ... بيان شده است. از آيه 136 به بعد، تشريح روحيات منافقين است.از موضوعات ديگر اين سوره، احكام نماز و جهاد و هجرت و شهادات و تجارت، حالات اهل كتاب، و همچنين شئون جامعه اسلامى است كه بر ويرانه‏هاى سنت‏هاى جاهلى بنا مى‏شود. و دستورات اجتماعى اسلام در اين سوره ذكر شده است.اين سوره در مدينه و پس از هجرت نازل شده است. و 176 آيه دارد.  5- مائده (سفره و خوان غذا) در آيه 112 تا 115 حواريون و پيروان عيسى(ع) از او درخواست مى‏كنند كه براى اطمينان بيشتر، خداوند از آسمان، خوان غذا فرود آورد. و عيسى از خداوند مى‏خواهد كه:»پروردگارا ! براى ما غذائى از آسمان نازل كن تا براى اول و آخر ما عيد باشد و نشانه‏اى از تو .... «نام ديگر سوره، «عقود» است. اين سوره داراى 120 آيه است و پس از هجرت، در مدينه جزء آخرين سوره‏هائى است كه نازل شده و عمدتا تاكيد آياتش بر بناى اجتماعى اسلامى، بر پايه بينش توحيدى و مبارزه با خرافات و شركها و تاسيس روابط صحيح اجتماعى و احكام حلال و حرام مى‏باشد. حرمت‏شراب و قمار، در آيه 90 آمد است.و از اين رهگذر، مسائلى از عهد و پيمان و حدود و قصاص و داستهائى از هابيل و قابيل و از بنى اسرائيل نيز بيان شده است، كه در زمينه مسائل حقوقى و جزائى مى‏باشد. مطالب مربوط به غدير خم در آيات 3 و 67 بيان شده است.  6- انعام (احشام و چهارپايان) در قسمتهائى از آيات 136 تا 144 و رسوم و سنت‏هاى جاهلى را در باره گاو و گوسفند و شتر و بز و قربانى و گوشت آن بيان كرده و در اصلاح عقائد انحرافى آنان در مورد اين حيوانات كوشيده است.تلاش هميشگى قرآن در اصلاح «عقيده‏» انسان بخصوص در مورد الوهيت و عبوديت، در اين سوره روشن است و در همين باره به مسائلى از قبيل توحيد و نبوت و معاد و احتجاج با مشركين و برخى وظائف شرعى پرداخته است.اين سوره 165 آيه دارد و جز 6 آيه، بقيه در مكه و قبل از هجرت نازل شده است و بنا به نقلى آيات 20، 23، 91، 93، 114، 140، 151، 152، 153، از اين سوره، مكى است. اين سوره، پس از سوره «حجر» نازل شده است.  7 – اعراف (جائى است ميان بهشت و جهنم) در آيات 45 تا 48 از گروهى كه در قيامت، در اعراف خواهند بود يا مى‏كند و از خطاب‏هاى آنان با اهل بهشت، در رابطه با اعمال و پاداشها سخن مى‏گويد. بنا به تفسيرى هم، اين اصحاب اعراف، ممكن است ائمه باشند كه در حديث است كه:»نحن الاعراف‏» - ما اعرافيم كه ياران خود را مى‏شناسيم و هر كس كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم وارد بهشت مى‏شود. (تفسير البرهان ج 2 ص 17)اين سوره، بيشتر روى سخن با مشركين دارد و نيز مؤمنين، و از سرنوشت انسانها در طول تاريخ در رابطه با وفا به عهد خدائى و نيز فرجام كار انسان در آخرت، و عذاب و پاداش و عرش و ساعت و قرآن و ... سخن مى‏گويد و از آيه 148 به بعد، اشاره به رجعتى كه در قوم موسى بصورت گوساله پرستى پيدا شد مى‏كند. خطاب «يا بنى آدم‏» چندين بار تكرار شده و لحن هشدار دهنده دارد. اين سوره در مكه و قبل از هجرت نازل شده و  206  آيه دارد. هشدار دهنده دارد. اين سوره در مكه و قبل از هجرت نازل شده و 206 آيه دارد.  8- انفال (منابع و ثروت‏هاى عمومى در طبيعت) در نخستين آيه اين سوره، حكم ثروت‏هاى عمومى و اينكه از آن كيست و چگونه و در چه راهى مصرف مى‏شود، بيان شده است اين سوره به نام «بدر» هم گفته شده زيرا پس از هجرت به مدينه و وقوع جنگ بدر در ماه رمضان، اين سوره در سال دوم هجرى نازل شده است و متضمن مسائلى مربوط به جهاد و غنائم و انفال و هجرت مى‏باشد و به تعبير  امام باقر و امام صادق، سوره انفال، بريدن دماغ كفار است. كنايه از ضربه‏هائى كه بر آنان وارده شده است.نزول اين سوره پس از اولين حركت مسلحانه مسلمانان (جنگ بدر) درخور تامل و دقت است. به جمع‏بندى نقاط قوت و ضعف و ارزيابى عمل مسلمين پرداخته و رهنمودهاى متناسبى مى‏دهد.اين سوره 75 آيه دارد و نود و سومين سوره‏اى است كه نازل شده است.  9- توبه (بازگشت) در آيه 2 سخن از اين است كه اگر مشركين از راه كج و انحرافى خويش باز گردند و حق را بپذيرند به نفع آنهاست.اين سوره، بخصوص در 40 آيه اول، اعلام جنگ با مشركين و منافقين و اولتيماتوم با آنهاست و (آخرين حرف)ها را با آنها مى‏زند. و بخاطر همين لحن حاد، بدون «بسم الله الرحمن الرحيم‏» شروع مى‏شود.از آخرين سوره‏هاى نازل شده در سال هشتم هجرى و به روايتى در سال نهم در مدينه است و از نظر ترسيم خط مشى حكومت اسلامى با قبايل و گروه‏ها و جناحهاى مخالف و روش سياسى اسلام، در روابط و عملها، اهميت‏خاصى دارد.روحيه شهادت طلبى مسلمين و رسيدن به «احدى الحسنيين‏» در آيه 52 مطرح شده است و در آيه 107 ماجراى مسجد ضرار و توطئه منافقين بيان گرديده است.نام ديگر اين سوره «برائت‏» است. بنا به اعلان برائت و بيزارى نسبت به مشركين پيمان شكن. و بهمين جهت هم در اول سوره بسم الله ... نيست زيرا بسم الله نشان امان و رافت است و سوره برائت، بر داشتن امان است و در آن، شمشير است. (از على عليه السلام. به نقل مرحوم طبرسی)در اين سوره، مفصلا درباره منافقين بحث‏شده است و مشت آنان را در رابطه با مسائل مبارزاتى و اقتصادى باز كرده است و به همين جهت نام ديگرش «فاضحه‏» يعنى رسوا كننده است. داراى 129 آيه است.  10- يونس (نام يكى از پيامبران) در اين سوره كه 109 آيه دارد و در مكه نازل شده، علاوه بر يادى از يونس پيامبر، مسائلى در مورد توحيد و رسالت انبياء و سرگذشت امتهاى گذشته بميان آمده است. كه قوت قلبى براى مسلمين است و عبرتى است براى مخالفان عنود و سركش. بخصوص سرگذشت هلاكت بار فرعون و سپاه او و غرق شدنشان.  11- هود (نام يكى از پيامبران) علاوه بر يادى كه از هود - پيامبر قوم عاد - در آيات 50 تا 60 شده است، اين سوره مشتمل بر معارف الهى و احكام و عبادات، و آغاز و فرجام خلقت مى‏باشد و از آيه 25 تا 45 سرگذشت مفصل نوح پيامبر و همچنين سرگذشت صالح و لوط و شعيب و موسى نقل شده است.اين سوره 123 آيه دارد و در سال 9 بعثت در مكه نازل شده است. پيامبر فرموده: سوره هود مرا پير كرد. اين بخاطر آيه 112 است كه خدا دستور به استقامت مى‏دهد.  12- يوسف (نام يكى از پيغمبران) اين سوره كه 111 آيه دارد و در سال يازدهم بعثت در مكه، پس از سوره هود نازل شده سرگذشت عبرت آموز يوسف، پسر يعقوب پيامبر را به تفصيل، بيان مى‏كند و در آيات آخر، يادى مجدد از دعوت انبياء و موضعگيرى مخالفان و پيروزى و نصرت نهائى خداوند بعمل مى‏آيد تا مؤمنين، به راه خويش دلگرم‏تر شوند. در بعضى احاديث آمده كه چون در اين سوره فتنه‏گرى زليخا و غير او آمده به زنان ياد ندهيد و بجاى آن سوره «نور» يادشان دهيد كه سرشار از مواعظ و احكام حجاب است. (از على عليه السلام تفسير البرهان ج 2 ص 242 )  13- رعد (غرش آسمان و ابر) در آيات 12 و 13 سخنانى درباره رعد و برق و صاعقه، آمده و از اين پديده‏هاى طبيعى بعنوان مظهرى از قدرت و رحمت‏خداوند ياد شده است. اينها هم در مسير كلى سوره كه از توحيد و خلقت و بعثت و راه و بيراهه و ... بحثت مى‏كند مى‏باشد.از آيه 14 به بعد محور سخن، حالت پذيرى حق يا انكار آن است و نتايج‏خوب حق پذيرى و پاى بندى به تعهدات در مقابل خداوند را بيان مى‏كند و اينكه پيروزى نهائى از آن طرفداران دين خداست.اين سوره كه 43 آيه دارد در اواخر سال 6 هجرى در مدينه بعد از سوره محمد نازل شده است.  14- ابراهيم (نام يكى از انبياء) در آيات 37 تا 42 اين سوره، از دعوت و دعاى اين بينانگذار توحيد، ابراهيم بت‏شكن ياد مى‏كند و در آيات ديگر، مطالبى از رسالت و توحيد و توصيف آخرت بيان شده است. در اين سوره اشاره‏اى هم به سرگذشت اقوام بنى اسرائيل و عاد و ثمود دارد و سرنوشت‏شوم تكذيب كنندگان را يادآورى مى‏كند. بعد از سوره نوح، در مكه، قبل از هجرت نازل شده است، به استثناى بعضى آيات و 52 آيه دارد.  15- حجر (نام سرزمين قوم ثمود) حجر، نام سرزمينى بين مدينه و شام بود كه قوم ثمود آنجا مى‏زيستند و خداوند، حضرت «صالح‏» را براى هدايت مردم آن فرستاد. در آيه 80 خداوند از تكذيب اين قوم نسبت به پيامبران و سر انجام شومشان كه دچار عذاب شدند ياد مى‏كند.داستانهاى تنذيرى و سرگذشت اقوام ديگر در رابطه با نبوت، از مطالب ديگر اين سوره است. در چند آيه هم از خلقت اوليه آدم و دشمنى ابليس با انسان و برنامه‏هاى اغوا گرانه‏اش بحث‏شده است.پنجاه و چهارمين سوره‏اى است كه قبل از هجرت، در سال چهارم بعثت در مكه نازل شده و 99 آيه دارد.  16-  نحل (زنبور عسل) زنبور عسل و خانه سازى آن در كوه و كوخ و تهيه عسل از ميوه‏ها و گلها و شفابخش بودن عسل در آيه 68 و 69 اين سوره بيان شده و الهام خدائى به زنبور در اين تدبيرها و نقشه‏ها ذكر شده است.نعمتهاى فراوان زمينى و آسمانى خدا از قبيل دريا و كشتى، ماهيها، جواهرات دريائى، روشنائى ستارگان، باران، و چهارپايان و همچنين از مسئله وحى، بعثت، قيامت، بطلان عقايد مشركين، كيفر اقوام و ... از ديگر موضوعات اين سوره است. بهمين جهت نام ديگرش «نعم‏» (نعمتها) است. در اين سوره، همچنين به بعضى از عادات و رسوم جاهلى هم اشاره و از آنها مذمت‏شده است.اين سوره در مكه بعد از سوره كهف (و قسمتى هم در مدينه) نازل شده و 128 آيه دارد.  17- اسراء (حركت‏شبانه( آغاز سوره اشاره به حركت و سير شبانه پيامبر از مكه تا مسجد الاقصى به قدرت الهى شده است. اين حركت، مقدمه معراج بزرگ پيامبر به آسمانها بود و رمزى از حركت صعودى انسان در مسير تكامل. نام ديگر اين سوره «سبحان‏» است.سرگذشت بنى اسرائيل و ضعف و قوت و پيروزى و شكست آنان، بعنوان مايه عبرتى براى مسلمانان در اين سوره بيان شده است. بهمين علت، نام ديگر اين سوره، «بنى اسرائيل‏« است. در اين سوره چند نكته اخلاقى (اخلاق خانواده و اجتماع) هم مطرح شده است. بهانه‏گيرى‏هاى مشركين در نپذيرفتن دعوت قرآن در بخش پايانى سوره بيان گشته است.سوره اسراء، 111 آيه دارد و در مكه در حدود سال 8 بعثت نازل شده است.  18- كهف (غار) داستان اصحاب كهف، آن غارنشينان يكتاپرستى كه از نظام شرك آلود «دقيانوس‏» به غار پناهنده شدند و پس از 309 سال خواب در آن غار پس از تغيير نظام و زوال دقيانوس، به شهر برگشتند. به آيات 9 تا 26 رجوع كنيد. داستان ذولقرنين و مسافرت موسى با خضر، از فرازهاى مهم ديگر اين سوره است و در هر سه داستان شگفت اين سوره، قدرت اعجازگر خدائى مشهود است. تباهى كار كافران و پاداش بزرگ صالحان در بهشت، از مطالب پايانى اين سوره است.داراى 110 آيه است و در مكه قبل از هجرت نازل شده است. در حديث است: هر كه آيه آخر اين سوره را هنگام خواب بخواند در هر ساعتى كه بخواهد بيدار مى‏شود. و در حديثى ديگر آمده: هر كس هر شب جمعه اين سوره را بخواند مرگش شهادت خواهد بود و در قيامت، با شهدا برانگيخته خواهد شد. (تفسير برهان ج 2 ص 455)  19- مريم (مادر حضرت عيسى) در اين سوره داستان مريم و ولادت عيسى (ع) و يادى از انبياء ديگر و آياتى مربوط به دين و آخرت و توحيد و شركت بيان شده است. گيرائى و جذبه اين سوره، حتى پادشاه مسيحى حبشه را هم تحت تاثير قرار داد و وقتى كه جعفر بن ابيطالب قسمتى از آن را خواند. در پايان سوره، باز هم اشاره‏اى شده به نهايت امر متقين و مجرمين كه بهشت و جهنم است.در مكه و قبل از هجرت و بعد از سوره فاطر نازل شده و داراى 98 آيه مى‏باشد.  20- طه (رمزى است‏خطاب به پيامبر اسلام) در اين سوره، خطاب به پيامبر اكرم، داستان شگفت موسى و برخوردش را با فرعون و جادوگران و شيوه انحرافى سامرى را درحركت ارتجاعى او در جامعه بسوى شرك و نجات قوم بنى اسرائيل از چنگ نظام فرعونى را بيان كرده تا دلگرمى پيامبر و آموزش مسلمين فراهم آيد. در قسمت آخر سوره از فرمان سجده بر آدم و اغواى ابليس و هبوط و خروج آدم از بهشت‏ياد شده است.از سوره‏هاى مكى است و 135 آيه دارد. و به نام سوره «حكيم‏» هم ياد شده است و نام ديگرش هم سوره «كليم‏» است.  21- انبياء (پيامبران) در ابتداى سوره، اساس دعوت پيامبران، فرجام پيروان و مخالفان، موضعگيرى خصمانه مشركين با آئين توحيدى بيان شده و در خلال سوره، يادى از سرگذشت: ابراهيم، لوط، اسحاق، يعقوب، نوح، داود، سليمان، ايوب، اسماعيل، ادريس، يونس، زكريا و يحيى به ميان آمده است.و نيز از قيامت و معاد، كه در كنار توحيد، سر لوحه دعوت همه انبياء است، در پايان سوره ياد شده است. در واقع، اين سوره، با بيان اين معارف اتمام حجتى است براى هر دو گروه موافق و مخالف. و هشدار اينكه در محكمه قيامت، به حساب‏ها رسيدگى خواهد شد.شصت و دومين سوره‏اى است كه در سال 6 بعثت در مكه فرود آمده و داراى 112 آيه مى‏باشد.  22- حج (قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است) از آيه 26 تا 37 از ساختن كعبه و فوائد و آثار فريضه اجتماعى - سياسى - عبادى حج و اعمال اين عبادت، سخن به ميان آمده است. و قبل از آن، از هيبت و عظمت بر پا شدن قيامت، در 10 آيه سخن گفته شده است.مبداء و معاد و جدال و جهاد با مشركين از مطالب مهم ديگر اين سوره مى‏باشد. و در چند جا هم از قدرت مطلقه خدا در دنيا و آخرت ياد مى‏شود.در سال 3 هجرى در مدينه بعد از سوره نور نازل شده و 78 آيه دارد.  23- مؤمنون (ايمان آوردگان( در 11 آيه اول صفات و ويژگيهاى مؤمنين را از قبيل: خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، حفظ عفت، امانت دارى، بيان مى‏كند و سپس به خلقت انسان و نعمتهاى خدا و دعوت انبياء و معاد مى‏پردازد. عكس العمل اقوام در برابر دعوت نوح و موسى و عيسى و كلا انبياء الهى در اين آيات آمده است. 118 آيه دارد و از سوره‏هاى مكى قبل از هجرت است.  24- نور خداوند نور آسمانها و زمين و تجلى بخش هستى است.آيه 35 و بعد از آن مطالعه شود كه آيه معروف (الله نور السموات ...) است. داستان »افك‏» هم در آيه 11 بيان شده است.اين سوره، از سوره‏هاى مدنى است و مشتمل بر آيات حدود الهى و نمونه‏هاى ديگرى از تشريع و قانونگذارى و حجاب و مسائل تربيتى و آداب و اخلاق معاشرت و ورود به خانه‏ها و كنترل چشم از گناه و رعايت عفت و ترك خودآرائى و خودنمائى زنان در خارج از خانه مى‏باشد. پيام سوره، گردن نهادن به دين خدا و اطاعت از فرستاده اوست.64 آيه دارد و در حدود سال 10 هجرى نازل گشته است.در حديث است كه «با تلاوت اين سوره، عفت‏خانواده و اولاد خود را حفظ كنيد.نيز: به زنان اين سوره را بياموزيد كه داراى موعظه است.  25- فرقان (جدا كننده) فرقان يكى از نامهاى قرآن است. به اين اعتبار كه اين كتاب، جدا كننده حق از باطل و هدايت از گمراهى است. به آيه اول رجوع شود.اين سوره كلا در تقويت روحى پيامبر در تبليغ مكتب و استقامت در روياروئى با مشركين و عناد و لجاجت آنهاست. طرح كردن قيامت و حسرت‏هاى مردم در آن روز، براى بيدار كردن وجدان بشرى از غفلت است. در اين سوره از نعمتهاى خورشيد، شب و روز، باد و دريا و ... ياد شده و از آيه 63 به بعد صفات متعددى براى «عباد الرحمن‏» آمده است. در مكه نازل شده و 77 آيه دارد. 26- شعراء (شاعران( در 4 آيه آخر اين سوره، سخن از شاعران بيهوده گوى بى تعهد و عمل، و نيز ستايشى از شاعران مؤمن و عمل كننده و يادآوران خدا و پيروزمندان بعد از ستمديدگى، به ميان آمده است. اين، شيوه‏اى است براى محتوا و جهت دادن به يك نهادى كه در جامعه وجود داشت و استفاده از سنگر شعر در راه تعهد و ايمان است.اين سوره هم مانند بيشتر سوره‏هاى مكى در رابطه با عقيده و توحيد و نبوت و معاد و بهشت و دوزخ مطالبى دارد و از سرگذشت موسى و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب ياد مى‏كند و در نهايت به اسلام و پيامبر اشاره دارد.227 آيه دارد و در حدود سال 4 بعثت در مكه نازل شده است. نام ديگر سوره «جامعه‏« است.  27- نمل (مورچه) در آيه 18 عبور سليمان را همراه با سپاه جن و انس و پرندگان كه مسخر فرمان او بودند، از وادى مورچگان، بيان مى‏كند و توجه مردم را به عظمت آفرينش در مورچه معطوف مى‏كند. بخاطر داستان سليمان، اين سوره به نام «سليمان‏» هم نقل شده است.در اين سوره هم بخاطر تدبر و عبرت از تاريخ، سرگذشت تعدادى از انبياء و موضعگيرى مشركين مكه و مشركان سابق را در امت‏هاى گذشته به ياد مى‏آورد و فرجام كار مؤمنان و مخالفان را تصوير مى‏كند.اين سوره كه 93 آيه دارد، قبل از هجرت، در سال هشتم بعثت در مكه نازل شده است. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید  28- قصص (قصه) در اين سوره، قصه‏هائى از ولادت موسى تا نبوتش و مبارزه‏اش با فرعون و نجات بنى اسرائيل از استضعاف، و نيز زراندوزى قارون و سرنوشت تلخش، بيان شده است.اين سوره كه قبل از هجرت در مكه نازل شده (حدود سال 11 بعثت) در دوره سختى و شدت و رنج مسلمانان، مقايسه‏اى است با شدائد بنى اسرائيل در چنگ فرعون، و نويدى است براى پيروزى و وراثت زمين و امامت تاريخ و شكست طاغوتها.داستان موسى و فرعون، در اينجا نقش سمبوليك خود را در نشاندادن مبارزه دائمى حق و باطل و پيروزى نهائى حق، بخوبى ايفا مى‏كند.كلمه «قصص‏» در آيه 25 آمده، آنجا كه دختر شعيب، پيش پدر از كمك موسى به آنها در كشيدن آب از چاه براى گوسفندان شعيب، تعريف كرده و آن قصه را بازگو مى‏كند. از آيه 76 به بعد از روش زراندوزى و تكبر قارون انتقاد شده و سرنوشت مذلت بار و فرو رفتن او را در زمين بيان مى‏كند.اين سوره 88 آيه دارد.  29- عنكبوت با تشبيه كردن كافران در عقايد الحادى خودشان به عنكبوت كه سست‏ترين خانه‏ها را دارد و تار و پودش در برابر بادها درهم مى‏ريزد، سستى بناى انديشه‏هاى مشركان و ماده گرايان را بازگو مى‏كند كه حباب انديشه‏هايشان بر روى سرابى خيالى و پوچ استوار شده است. آيه 41 اين حقيقت را گفته است.اين سوره مكى كه قبل از هجرت بعد از سوره روم نازل شده، كلا درگيرى ايمان آوردندگان را با فتنه انگيزى‏ها و كارشكنى‏ها و اغواهاى مخالفان بيان مى‏كند و نمونه‏هائى چند از زندگى ابراهيم و انبياء ديگر و فداكارى‏هايشان در راه خدا مى‏آورد و مؤمنان را بياد تكاليف و تعهدات و صبر در اين راه مى‏اندازد. مشتمل بر 68 آيه.  30- روم (نام كشورى است) در آغاز سوره، از پيروزى روم پس از شكست‏خوردنش از ايران خبر مى‏دهد. اين پيشگوئى و حادثه مربوط به صدر اسلام است و در واقع نويد پيروزى امت مسلمان را پس از شكست دو ابر قدرت آن روز جهان مى‏دهد و تقويتى است براى مسلمين آن روز كه مورد آزار مشركين مكه قرار داشتند و آينده‏اى تابناك را در افق حيات بشرى نشان مى‏دهد در چندين آيه متوالى آيات و نشانه‏هاى الهى را با ذكر مصداق، از مخلوقات و پديده‏هاى زمينى و آسمانى بيان كرده، سپس انسانها را متوجه فطرت خدا آشناى خودشان مى‏كند: آيه 30و 42 و در نهايت، باز گريزى است به مسئله مهم يعنى معاد و حيات جاودان پس از مرگ.هفتاد و نهمين سوره‏اى است كه با 60 آيه، در مكه و قبل از هجرت نازل شده است. 31-  لقمانسوره به نام لقمان حكيم است و در آيات 12 تا 20 موعظه‏هاى حكيمانه‏اى را از لقمان به پسرش بيان كرده است، كه درباره خدا و دين و برخورد انسانى با مردم و ميانه روى در رفتار است.در مجموع، اين سوره، پيام توحيد و حكمت و معرفت و معاد را بيان مى‏كند و فطرت بشرى آدميان را مورد خطاب قرار مى‏دهد تا از طريق توجه به نعمتهاى الهى، به شناخت و اطاعت او گردن نهاده و به سعادت ابدى برسد.در مكه و نزديكيهاى هجرت نازل شده است و داراى 34 آيه مى‏باشد. 32- سجده (سجده كردن)در آيه 15 اين سوره، از نشانه‏هاى بارز مؤمن، اين را مى‏گويد كه هنگام يادآورى آيات و نشانه‏هاى خدا، به علامت تعظيم و سپاس، به خاك افتاده و در پيشگاه او سجده كرده و خدا را مى‏ستايد. «مضاجع‏» نام ديگر اين سوره است. هنگام تلاوت آيه سجده واجب است كه سجده نمائيم.هدف كلى سوره، اقامه دليلى است در مورد مبدا و معاد و زدودن شك از دلها و در رابطه با نبوت و قرآن، اشاره‏هائى هم به مؤمنان و فاسقان دارد و از پاداش و عذاب، سخن مى‏گويد. و سرگذشت موسى و قوم او بعنوان يك نمونه مطرح مى‏شود.اين سوره 30 آيه دارد و در مكه در اوائل بعثت پيامبر نازل شده است. 33- احزاب (حزب‏ها و گروهها)حزبها و قبائل مشرك عرب، براى ريشه كن كردن اسلام و نابودى مسلمين دست به دست داده و ائتلاف نمودند و مدينه را محاصره كردند و جنگ خندق پيش آمد.واكنش روانى و عكس العمل مسلمانان در برابر اين محاصره نظامى و نقش تخريبى ستون پنجم (يهود داخل مدينه) و سر انجام كار، از مسائلى است كه در خلال آيات 9 تا 27 ذكر شده و بسى آموزنده است. به همين جهت هم شروع سوره، با فرمان خدا مبنى بر اطاعت نكردن از كافران و منافقان است.در قسمتهاى بعدى رابطه پيامبر را با مؤمنين و منافقين و همچنين همسرانى و نيز تذكر نكات اخلاقى و تربيتى را در بر دارد و اينكه آنها الگوى مردم‏اند و نيك و بدشان تاثير فراوان دارد و بر خوبيها و فسادهايشان، پاداش يا عذاب دو برابر خواهد بود. از آيه 36 به بعد به ماجراى ازدواج پيامبر با زن پسر خوانده‏اش - زيد - اشاره شده و در آيه 40 خاتم انبياء بودن حضرت محمد(ص) بيان شده است و در اواخر سوره، عليه منافقين افشاگرى مى‏كند. در حديثى بيان شده كه در اين سوره، رسوائيهاى مردان و زنان قريش بيان شده است.اين سوره 73 آيه دارد و در سال 6 هجرى در مدينه نازل شده است. 34- سبانام قومى است كه همزمان با سليمان مى‏زيستند و حاكمشان يك زن (بلقيس) بود. از آيه 15 به بعد بخشى از داستان آنان را در رابطه با سليمان بيان مى‏كند و نيز داستان داود را نقل مى‏نمايد. در اين سوره آياتى هم از توحيد و رسالت و آخرت (اين سه پايه دعوت همه انبياء) آمده است. رسالت جهانى پيامبر اسلام در آيه 28 آمده، و در كل، حمايت از رسول اللّه در دعوت الهى‏اش مى‏باشد.هشتاد و سومين سوره‏اى است كه در مكه و قبل از هجرت نازل شده و 54 آيه دارد. 35- فاطر (شكافنده، پديد آورنده)در اولين آيه، با اين صفت، از خدا ستايش شده، خدائى كه آسمانها و زمين را با شكافتن پرده عدم، بوجود آورد.نام ديگر سوره «ملائكه‏» است. باز در همين آيه اول از فرشتگان بعنوان رسولانى كه حامل فرمان خدا و مجرى اوامر او در جهان هستند ياد شده است.اين سوره، شامل قدرت و حكمت و نعمتهاى بزرگ آسمانى و زمينى خداوند، در رابطه با توحيد و ربوبيت اوست و اينكه خلقت انسان و آمد و رفت‏شب و روز و تسخير ماه و خورشيد و آبها و ماهيهاى درياها همه در جهت‏شكر انسان و حركت او بسوى صاحب نعمت و شناختن و اطاعت اوست.54 آيه دارد و در مكه نازل شده است. به استثناى چند آيه كه مدنى است. 36- يس (از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر)در اين سوره كه با پيامبر سخن گفته شده، پايه‏هاى سه گانه دين (توحيد، نبوت، معاد) مطرح شده و نيز حالت مردم را در قبول و رد دعوتها، و سر انجام مجرمين و متقين را در قيامت بيان كرده است.و از رويش گياه در زمين مرده، روئيدن باغها و ميوه‏ها، زوجيت عمومى در مخلوقات، شب و روز و ماه و خورشيد حركت كشتى‏ها در دريا و ... بعنوان «آيه‏» و نشانه بر خدا ياد شده است.اين سوره «قلب قرآن‏» هم ناميده شده است. و همچنين به «ريحانة القرآن‏» هم معروف است پنجاه و نهمين سوره‏اى است كه در مكه نازل شده است و 83 آيه دارد. 37- صافات (به صف كشيده‏ها)در آيه اول، خداوند به فرشتگان به صفت كشيده شده، يا به صفوف منظم پيكار گران و مجاهدان، يا پرندگان منظم و به صف كشيده در پرواز، يا صفوف نمازگزاران، سوگند ياد كرده است. (بنا به تفسيرهاى گوناگون در كلمه صافات )روح كلى سوره، بيان توحيد و رد عقايد مشركين، بخصوص در زمينه خويشاوندى خدا با جن يا مخلوقات ديگر مى‏باشد. مسئله معاد و پاداشهاى بهشت و كيفرهاى جهنم موضوع ديگر اين سوره است. به داستان نوح و امتحان ابراهيم بوسيله فرمان ذبح اسماعيل، و همچنين داستان لوط و يونس هم اشاره‏اى شده است.اين سوره كه 182 آيه دارد، در اوائل بعثت در مكه نازل گشته است. 38 - ص (از حروف مقطع رمز)محور سوره، دعوت پيامبر به توحيد و اخلاص در عبوديت است. از اين رهگذر موضع موافقين و مخالفين و روياروئى جبهه حق و باطل و سر انجام دو گروه است. قيامت و مسئله خلقت انسان و امر خدا به سجود بر آدم و سر باز زدن ابليس و دشمنيهاى ابليس با بنى آدم در جهت اغواء و گمراه كردن و اينكه فقط مخلصين از دام شيطان مى‏رهند، از مسائل ديگر اين سوره است.اين سوره كه 88 آيه دارد، حدود سالهاى 4 و 5 بعثت پيامبر در مكه نازل شده است. 39-  زمر (جمع زمره: گروهها و دسته‏ها)از آيه 70 تا آخر سوره، بيان مى‏كند كه در قيامت كه روز كيفر و پاداش كافران و متقين است، گروه گروه، مردم به سوى سرنوشت و جايگاه ابدى خودشان (دوزخ يا بهشت) سوق داده مى‏شوند. نام ديگر سوره «غرف‏» (غرفه‏ها) است. به اين مناسبت كه در آيه 20 از غرفه‏هاى چند طبقه متقين در بهشت‏ياد شده است.در اين سوره، در مورد اخلاص دين براى خدا و بيدار ساختن قلوب براى پذيرش حق، و مقايسه حال و سرنوشت مؤمنين و مشركين در دنيا و آخرت، مطالبى بيان شده است. و در مجموع، سوره، سوره پاداش‏ها و كيفرها و نتايج اخروى اعمال ما در دنيا است.اين سوره مكى است و 75 آيه دارد. 40- مؤمن (ايمان آورنده)از آيه 27 به بعد از «مؤمن آل فرعون‏» ياد مى‏كند.مردى كه در بطن نظام طاغوتى فرعون، مخفيانه به دعوت موسى گرويده بود و به نفع او در مجامع دولتى تبليغ مى‏كرد و از موسى در مقابل توطئه‏هاى خائنانه فرعون و وابستگانش دفاع مى‏نمود.نام ديگر سوره، «غافر» است. يعنى بخشنده گناه و خطاپوش در آيه 3 با اين صفت از خدا ياد شده است. نام ديگر سوره «طول‏» است‏يعنى نعمت پايدار و در همين آيه از خداوند با عنوان صاحب نعمت (ذى الطول) ياد شده است.از مطالب ديگر اين سوره، درگيرى هواداران حق و باطل است، قدرت مطلقه خدا در قيامت، رمز سرنگونى قدرتهاى باطل و جبار پيشين، دعوت موسى، تقسيم بندى مردم در رابطه با اعمالشان در قيامت و ... مى‏باشد.اين سوره مكى كه داراى 85 آيه مى‏باشد، در سالهاى قبل از هجرت نازل شده است. 41- فصلت (بخش بخش و فصل فصل شده)در آيه 2 مى‏گويد: «اين قرآن كتابى است كه آياتش براى مردمى كه علم و آگاهى دارند، بخش بخش نازل شده است.«اين سوره به نام «مصابيح‏» هم ياد شده زيرا در آيه 12 از زينت كردن و آراستن آسمان توسط ستاره‏ها كه چراغهائى هستند سخن به ميان آمده است.اين سوره را بعضى هم به نام «حم. سجده‏» مى‏شناسند.قرآن، رسالت، خدا، آخرت، وحى، توحيد، از مسائل ديگر اين سوره مى‏باشد. سوره فصلت، تجلى قدرت مطلقه خداوند است، هم در دنيا و در رابطه با هلاك كردن مكذبين و ظالمين و هم در آخرت و هنگام حسابرسى اعمال بندگان.54 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكه نازل گشته است. 42- شورى (مشورت و همفكرى و نظرخواهى)در آيه 38 اصل اجتماعى شورا در امور اجرائى، از صفات مؤمنانى به حساب آمده كه اهل تقوا و نماز و انفاق و هميارى هنگام ستمديدگى مى‏باشند.محور اين سوره، وحى و محتواى پيام‏هاى آن است و حالت پذيرش يا انكار مردم نسبت به آن و برخى از نشانه‏هاى خدا و نيز نتايج اعمال و راه مستقيم الهى بيان شده است و باز، نقبى به آخرت و سراى ابدى در آن جهان، و همچنين بيان بعضى از نعمتهاى الهى.اين سوره مكى كه 53 آيه دارد يكسال قبل از هجرت نازل شده است. 43- زخرف (زينت و زيور)در آيه 33 تا 35 در بيان بى‏ارزشى جلوه‏هاى مادى و فريبنده دنيا مى‏خوانيم:«اگر بخاطر اين نبود كه مردم امتى يكپارچه و همسان باشند، خداوند براى كافران، خانه‏هائى با سقف‏هاى نقره‏گون و بالاخانه‏ها و درها و تخت‏ها و زيورها و ... قرار مى‏داد.«با بيان اين معنى، خداوند ارزش را به آخرت و آنچه باقى است مى‏دهد و نوعى جدل و بحث در مورد معتقدات بى اساس مشركين انجام گرفته و از اتكاء آنان به انديشه‏هاى خرافى كه ميراث نياكان است انتقاد شده است تا زمينه قلبى براى ايمان، آماده گردد.در بخشى ديگر از شيوه استخفاى فرعون و معيارهاى غلط آنان در ارزشيابى ياد شده و بعنوان نمونه از دعوت عيسى ياد شده است.از جمله مسائل ديگر اين سوره، تصحيح اعتقادات خرافى، جدال توحيدى، آيات قيامت، فرستادن انبياء، به خصوص ابراهيم و موسى و عيسى مى‏باشد.اين سوره مكى است. داراى 89 آيه بوده و حدود سالهاى 5 و 6 بعثت نازل شده است. 44- دخان (دود)در آيه 10 مى‏گويد: «منتظر روزى باش كه آسمان دودى فرا گيرنده مردم را فراهم مى‏آورد و عذابى دردناك است.«بعضى اين دود را از علائم رستاخيز و پيش درآمد قيامت دانسته‏اند، برخى گفته‏اند در قيامت، بعنوان عذاب، دودى كه چشم و گوش منافقان را پر مى‏كند ظاهر خواهد شد.بعضى هم اين را تحقق يافته مى‏دانند و مى‏گويند در اثر تكذيب و روگردانى مردم از دعوت پيامبر قحطسالى و تنگدستى چنان كرد كه مردم وقتى با چشم‏هاى ناتوان به آسمان نگاه مى‏كردند، آن را پر شده از دود، مى‏ديدند. در هر صورت، سوره متضمن بيم دادن كسانى است كه در قرآن و دعوت حق شك دارند و آنان را نسبت به عذاب دنيا و آخرت، هشدار مى‏دهد.و داستان موسى و سر انجام فرعون را نمونه‏اى از عذاب دنيوى، و كيفرهاى گوناگون جهنم را نمونه‏اى از عذاب دنيوى، و كيفرهاى گوناگون جهنم را نمونه‏اى از عذاب آخرت بيان مى‏كند، و پاداش متقين را هم بيان مى‏كند.اين سوره 59 آيه دارد و در سال 4 بعثت، در مكه نازل گرديده است. توصيه شده كه اين سوره در نمازهاى واجب و مستحب خوانده شود. 45- جاثيه (به زانو افتاده(اينكه در قيامت، هر امتى به زانو در مى‏آيد و براى رسيدگى به حسابشان حاضر مى‏شوند در آيه 28 ذكر شده است. مظهرى است از سلطه كامله خداوند در قيامت.سوره با بيان مطالب توحيدى و شريعت پيامبر و لزوم توجه به آيات و نشانه‏هاى الهى شروع شده و با بيان تهديد آميز نسبت به مستكبران اعراض‏گر از آيات خدا و هوا پرست و گمراه ادامه مى‏يابد و با بيان ثبت اعمال و بازبينى آن در قيامت و كيفرهاى اخروى پايان مى‏گيرد.از نامهاى ديگر سوره، «شريعت‏» و «دهر» است.از سوره‏هاى مكى است و مشتمل بر 37 آيه بوده و در سال 8 بعثت نازل شده است. 46- احقاف (نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن)در آيه 21 مى‏خوانيم: «حضرت هود، قوم خودش (عاد) را در سرزمين احقاف، از عذاب خدا بيم داد.» احقاف در قسمت جنوبى عربستان بوده و الآن آثارى از آن باقى نمانده است.هلاكت قوم هود و اقوامى ديگر در پيرامون مكه و نيز ايمان آوردن گروهى از جن، همچنين مطالبى درباره معاد، توحيد و نبوت، از مسائل ديگر اين سوره است.و در پيام پايانى سوره، فرمان صبر و بردبارى به پيامبر مى‏دهد اين سوره با 35 آيه، در مكه نازل شده است. 47- محمد(ص) (نام پيامبر بزرگ اسلام)نام «محمد»«ص‏» در دومين آيه اين سوره آمده است.سوره، توصيفى است از كافران و روش‏ها و عملكردهاى آنان و نيز توصيفى است از مؤمنان و اعمال نيك و صفات پاكشان. از نعمتهاى نازله بر مؤمنين و عقوبتهاى وارده بر كافران سخن مى‏گويد. مقايسه‏اى است ميان اين دو جناح حق و باطل در دنيا و آخرت. و بيانگر اين است كه مقابله و مخالفت آگاهانه كفار با پيامبر و دين خدا فقط به زيان خودشان خواهد بود.نام ديگر اين سوره، «قتال‏» است. چرا كه عنصر بارز جنگ با كفار و فرمان موضعگيرى قاطع در برابرشان، از پيشانى اين سوره انقلابى آشكار است، همچنانكه از لحن آيات هم پيداست اين سوره در مدينه و در دوره قدرت و آمادگى رزمى مسلمين نازل شده است و 38 آيه دارد. 48- فتح (پيروزى(در آيه اول از پيروزى بزرگى كه به يارى خدا نصيب پيامبر شد، ياد شده است. فتحى كه در «صلح حديبيه‏» فراهم آمد. پيامبر همراه 1400 نفر به جنگ مشركين بيرون آمد. اميدى به بازگشت پيروزمندانه و بسلامت نبود ولى سرانجام با قراردادن آتش بس 10 ساله، بدون درگيرى به مدينه بازگشتند.همين قرارداد، پيروزى‏هاى بزرگ ديگرى بدنبال داشت، مانند فتح خيبر در سال هفتم هجرى و فتح مكه به همراه 12 هزار سرباز مسلمان در سال 8 هجرى و مسلمان شدن تعداد زيادى از مشركين در اين فاصله. (به فتح مكه در آيه 27 اين سوره اشاره شده است) اينهاست آن «فتح مبين‏» كه سوره به آن نام، مشهور گشته است. سوره بيشتر مربوط است به امور داخلى مسلمين در ارتباط با بيعت مردم و سخنان عافيت طلبان و جوسازان و همچنين اشاره به خلق و خوى جاهلى مردم در گذشته و راه مبنى بر تقوا كه پيامبر آورده در آخرين آيه ضمن بيان رسالت محمد، به خصوصيات اصحابش اشاره مى‏كند از جمله به : «اشداء على الكفار رحماء بينهم‏» ياران پيامبر(ص) نسبت به كفار شديد و سخت گيرند اما نسبت به يكديگر مهربان مى‏باشند.اين سوره در سال 6 هجرى در مدينه پس از قرار داد صلح حديبيه نازل شده و داراى 29 آيه مى‏باشد. مى‏باشد. 49- حجرات (حجره‏ها و اطاقها)در آيه 4 نكوهشى از آندسته بى خردانى شده كه بدون رعايت نكات اخلاقى از بيرون و پشت پنجره با فرياد، پيامبر را صدا مى‏كردند.اين سوره مشتمل است بر نكاتى از ادب و اخلاق مسلمان در رابطه با خدا و پيامبر و جلو نيفتادن از آنها، و سفارش به اصلاح بين مسلمانان و همنوعان و برخى نظامات اجتماعى، و كلاً سوره‏اى است اخلاقى، كه از تمسخر و استهزاء، سوء ظن، تجسس و غيبت نهى مى‏كند و از همه مردم، كسى را برتر مى‏داند كه با تقوا است «ان اكرمك عند اللّه اتقاكم‏» - آيه 13.اين سوره كه 18 آيه دارد، مدنى است و در سال 7 هجرى نازل شده است. 50- ق (از حروف رمز اوائل سوره‏ها)بستر كلى اين سوره، معاد و احوالات مردم در قيامت است و در كنار اين مسئله، از خلقت انسان تا مرگش و پس از مرگ و بعضى از پديده‏هاى آفرينش و نعمت‏هاى خدا سخن به ميان آمده است و يادى از بعضى اقوام تكذيب كننده كه گرفتار عذاب خدا شدند.45 آيه دارد و در سال پنجم بعثت در مكه نازل شده است. و دعوت سوره، به تحمل و استقامت و صبر، در برابر حرفهاى مشركين است. 51 - ذاريات (پراكنده كنندگان)سوگند به فرشتگان داراى اين صفت، يا بادهائى كه گرد و خاك را، يا ابرها را مى‏پراكنند، در نخستين آيه آمده است. اشاره‏اى است به تدبير عمومى خدا در جهان از طريق فرشتگان يا بادها.سوره، بيان كننده معاد، و نقش تربيتى و سازندگى آن در عمل دنيائى انسان، و صفات متقين و داستانهائى از ابراهيم و موسى و قوم عاد و ثمود و قوم نوح است و بيان زوجيت عمومى در جهان خلقت و بيان فلسفه آفرينش جن و انس كه «عبادت‏» است (آيه 56) و در پايان هشدارى به ستمگران و كافران.چهل و هفتمين سوره‏اى است كه در سال 7 بعثت در مكه نازل شده است و 60 آيه دارد. 52 - طور (نام يك كوه)در اولين آيه به كوه مقدس طور در سينا كه محل مناجات موسى (ع) با خداوند بوده، سوگند ياد شده است.سوره، يادآور قيامت و بهشت و جهنم و بيانگر نعمتهاى بى پايان بهشتيان و عذاب‏هاى گوناگون مكذبين و كفار در دوزخ است و نيز احتياج و مجادله‏اى با مشركين و ترديدشان در ايمان آوردن و نقد تفكر الحادى و مشركانه و در پايان باز هم دعوت به صبر.اين سوره با 49 آيه در سال 4 بعثت در مكه نازل گرديد. در احاديث، زياد خواندن آن سبب خلاصى از زندان بيان شده است. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید 53- نجم (ستاره)در آغاز سوره، به ستاره آنهنگام كه فرود آمده و غروب كند سوگند ياد شده است.هدف كلى سوره، تاكيد بر سه ركن «ربوبيت‏» «نبوت‏» و «معاد» است و اعلام وحى، توبيخ مشركين از اعراض، مردم شناسى، توحيد و تنذير، از موضوعات ديگر اين سوره است. كلا سوره تشويق به پذيرش دعوت است و انتقاد از روى گردانى از قرآن و پيامبر.برخى هم مراد از «نجم‏» را ستاره فروزان قرآن دانسته‏اند كه براى بشر فرود آمده است. اين سوره با 62 آيه، مكى است. 54- قمر (ماه)آيه اول، به «شق القمر» و دو پاره شدن ماه، بنا به درخواست مشركين از پيامبر اسلام بعنوان معجزه و نشانه‏اى از قدرت خدا اشاره كرده است.اين سوره بطور كلى به انذار و بيم دادن مكذبين بهانه جو پرداخته است و از هلاكت امتهاى تكذيب كننده گذشته همچون قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و آل فرعون، شاهد آورده است و در پايان، از عاقبت جهنمى مجرمين و فرجام خوش متقين ياد مى‏كند.با 55 آيه در سال 4 بعثت نازل شده و از سوره‏هاى مكى است. 55- رحمن (بخشنده)نام خداوند است كه بعنوان آموزگار قرآن و آفريدگار بشر و آموزنده بيان، ذكر شده است. (آيه اول)سوره رحمان، در خطابى به جن و انس، از آفرينش جهان و از نعمتهاى فراوان و گوناگون خدا در دنيا و بهشت و نيز از عقوبت‏هاى اهل دوزخ، سخن گفته است و با تكرار 31 بار آيه «فباى آلاء ربكما تكذبان‏» در اين سوره نسبتا كوچك مى‏پرسد كه به كدام يك از نعمتهاى پروردگارت تكذيب مى‏كنيد؟!و اين سوره در زبان ائمه به «عروس قرآن‏» معروف بوده است.78 آيه دارد. اين سوره را بعضى مكى و بعضى مدنى دانسته‏اند. 56 - واقعه (پيش آمد، حادثه)يكى از نام‏هاى رستاخيز و قيامت است، حادثه‏اى كه بى شك واقع خواهد شد و در آغاز سوره از وقوع آن و مشخصات و آثارش خبر مى‏دهد و تا پايان سوره از حالات اهل بهشت و جهنم در آخرت ياد مى‏كند.در بخشى از سوره هم به اهميت «قرآن كريم‏» كه فرود آمده از نزد خداوند است اشاره مى‏كند. در اين سوره مردم به سه دسته تقسيم شده‏اند: اصحاب يمين، اصحاب شمال و سابقون.96 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكه فرود آمده است. به خواندن اين سوره بسيار دستور داده شده است. 57 - حديد (آهن)در آيه 25 از آهن بعنوان مظهر قدرت و منفعت، در كنار نازل كردن كتاب و ميزان (سمبل مكتب و عدالت اجتماعى) ياد مى‏كند. حديد، به اسلحه، به امام، به حضرت قائم(ع) هم تاويل شده است.(مرآة الانوار ص  124 )هدف اصلى سوره، تشويق به انفاق در راه خدا است كه از ايمان و تقوا سرچشمه مى‏گيرد. اخلاص و زهد و موعظه و معارفى از مبدا و معاد از مطالب ديگر اين سوره است. در حديثى آمده كه: چون خداوند مى‏دانست كه در آخر الزمان افرادى عميق و ژرف انديش پديد خواهند آمد سوره قل هو الله احد و آياتى از اين سوره را  (از اول تا آيه 6) نازل كرد.(الميزان ج 19 ص 168)اين سوره مدنى است. با 28 آيه در سال پنجم هجرى نازل شده است. 58 - مجادله (گفتگو و جدل)در آيه اول، سخن از مجادله و گفتگوئى است كه ميان پيامبر با زنى كه شوهرش او را «ظهار» كرده بود واقع شده است. ظهار، نوعى تحريم زن بود كه در جاهليت، رواج داشت.در اين سوره، صفاتى از مؤمنان در رفتارهايشان و همچنين صفات مخالفان اسلام بيان شده است. و از نجوا و درگوشى صحبت كردن نكوهش شده و وعده عذاب براى كسانى بيان شده كه با دشمنان خدا طرح دوستى مى‏ريزند و عنوان «حزب الشيطان‏» به آنها مى‏دهد و در پايان هم مشخصات «حزب الله‏» مطرح است.اين سوره كه داراى 22 آيه است در سال 9 هجرى در مدينه نازل شده است. 59 - حشر (بيرون آمدن، بر انگيخته شدن)در آيه 2 بيان مى‏كند كه خداوند، براى اولين بار، كسانى را از اهل كتاب (يهود و نصارى) كه كفر ورزيدند، (از قلعه‏هايشان) بيرون مى‏آورد.يهودى‏ها مى‏پنداشتند كه با داشتن حصارها و قلعه‏ها هرگز مغلوب نخواهند شد ولى بدست پيامبر و مؤمنين شكست‏خوردند و از پايگاهها و قلعه‏هايشان بيرون رانده شدند. و اين در سايه پيمان شكنى يهود بنى نضير بود كه منافقانه نقش ستون پنجم را در داخل مدينه بازى مى‏كردند. بهمين جهت‏سوره بنام «بنى نضير» هم گفته شده است.اين سوره مدنى است و در سال 4 هجرى نازل شده است و 24 آيه دارد. 60- ممتحنه (زن امتحان شده)در آيه 10 مى‏خوانيم :«زنان مؤمنى را كه بسوى شما هجرت كرده‏اند بيازمائيد. اگر واقعا ايمان آورده بودند، آنان را دوباره پيش مشركين بر نگردانيد. زيرا بر آنان حرام مى‏باشند.... »در اين سوره، مرز دوستى‏ها و دشمنى‏ها و سياست‏خارجى مؤمنين، در رابطه با دشمن، برخى از مسائل تربيتى و همچنين يادى از قيامت، بيان شده است.احكام هجرت و بيعت و ايمان زنان مسلمان، از مسائل ديگر اين سوره مى‏باشد.اين سوره كه با 13 آيه در سال 10 هجرى در مدينه نازل شده، دو نام ديگر هم دارد، كه عبارتند از: «امتحان‏»، «مراة‏» (زن) آيات 1 تا 9 بمناسبت جاسوسى شخصى به نفع مشركين و دادن گزارش نظامى از تصميم مسلمين به جنگ با مشركين نازل شده و بهمين جهت آيات، از داشتن رابطه دوستانه با مشركين نهى كرده است. 61- صف (رديف و صف)خداوند پيكار گرانى را كه در راه او، همچون صفى فولادين و بنيانى استوار مى‏جنگند دوست مى‏دارد. اين مطلب در آيه 4 از اين سوره بيان شده است.اين سوره، تشويق و تحريك مسلمين به مبارزه با دشمن، و معرفى اسلام، بعنوان فروغى الهى و فروزان مى‏باشد و نويد غلبه و حاكميت اين آئين را بر اديان ديگر مى‏دهد.نام ديگر اين سورع، «حواريين‏» است. بمناسبت اينكه در آخرين آيه‏اش دعوت عيساى مسيح از «حواريين‏» براى نصرت دين خدا بيان شده است.كلا محور آيات اين سوره بر دو موضوع «عقيده‏» و «جهاد» است. اين سوره كه 14 آيه دارد در سال دوم هجرت در مدينه نازل شده است. 62- جمعهجمعه، روز بزرگ و عيد هفتگى اسلامى است. روز «جمع‏» شدن مردم در مساجد و مجالس دينى است، روز برپائى نماز پر شكوه جمعه (اين عبادت سياسى - اجتماعى) و اقامه اين شعار است.در اين سوره، پس از توصيف خدا و بيان فلسفه بعثت و رسالت، و اشاره به قوم يهود در رابطه با دين، دعوت به  نماز جمعه مى‏كند. (آيه 9)در ركعت اول نماز جمعه ٬  اين سوره خوانده مى‏شود. و جمعه  و نماز جمعه در فرهنگ اسلام، نقش بسزائى در تربيت و تهذيب و تعليم، و تحكيم پايه‏هاى جامعه اسلامى دارد.سوره جمعه 11 آيه دارد و در سال 2 هجرى در مدينه نازل شده است. 63- منافقون (دو چهره‏ها)در اين سوره، به تشريح اخلاق و شيوه‏هاى منافقين و خصوصيتهاى روانى آنان، همچنين توطئه‏ها و دروغپردازى‏هايشان پرداخته و مسلمانان را از آنها بعنوان «دشمنانى سر سخت‏» بر حذر داشته است.اين سوره هم در نماز جمعه خوانده مى‏شود تا در اثر يادآورى نقش منافقانه دشمنان، مسلمين هميشه آگاهى خود را حفظ كنند. سوره درباره عبد الله بن ابى (از سران منافقين) نازل شده است.11 آيه دارد و در سال 3 هجرى در مدينه نازل شده است. و بعضى گفته‏اند كه اين سوره در يكى از شبهاى جنگ تبوك فرود آمده است. 64- تغابن (گول‏خوردگى و حسرت و خسران)»روز تغابن‏» يكى از نامهاى روز قيامت است كه در آيه 9 آمده است. چرا كه در قيامت، انسانها از اينكه براى حيات ابدى آن جهان، چندان كارى نكرده و عمل صالحى ذخيره نكرده‏اند و يا گناه و معصيت و فساد به همراه آورده‏اند، احساس ضرر و خسران مى‏كنند و حسرت و افسوس مى‏خورند.در آيه 9 از رستاخيز، با اين نام ياد مى‏كند و كلا در اين سوره، تشويق فراوانى به انفاق مى‏كند تا انسان مفتون «اموال و اولاد» نگردد و در قيامت، مغبون و زيانكار به حساب نيايد.با 18 آيه از سوره‏هاى مدنى قرآن محسوب مى‏گردد. 65 - طلاق (رها ساختن و طلاق دادن زن)در اين سوره، احكام و مسائلى كلى در مورد طلاق و عده زنان مطلقه و مسائل، و احكام خانواده و ... بيان مى‏شود.به همين جهت، اين سوره نام ديگرى هم دارد و آن نساء (زنان) است. در كنار مسائل فوق، موعظه‏ها و اندرزهائى و بشارتهائى هم داده شده است. و يادى از هلاكت اقوامى به جهت‏سر پيچى از فرمان خداوند.اين سوره در حدود سالهاى 7 - 9 هجرت در مدينه نازل شده و 12 آيه دارد. 66- تحريم (حرام و ممنوع ساختن)در آيه اول سوره، خداوند از پيامبرش گله و شكوه مى‏كند كه چرا براى جلب رضايت بعضى از همسرانش، آنچه را كه خدا بر آو حلال كرده، بر خود حرام مى‏كند.اين خطاب آميخته به عتاب و سرزنش، در واقع سرزنش بعضى از آن زنان پيغمبر است كه با رفتارشان باعث چنين عكس العملى از سوى پيامبر شدند. نقل شده كه موضوع، مربوط به روابط خانوادگى بوده است.بعد از ادامه مطلب در چند آيه بعدى، با ذكرى از قيامت و عذاب دوزخ و دعوت به توبه، فرمان جهاد با كفار و منافقين و سختگيرى با آنان مى‏دهد و در پايان، بعنوان نمونه‏اى از همسران ناشايسته، از زن نوح و لوط ياد كرده و زن فرعون و حضرت مريم را بعنوان الگوهاى تعهد و ايمان و عمل و عفت، معرفى مى‏كند.سوره تحريم مدنى است و در سال 10 هجرى نازل شده و 12 آيه دارد. 67- ملك (فرمانروائى)فرمانروائى و حكومت در دست‏خداى تواناست. با اين فراز، سوره شروع مى‏شود. از خداوند و خلقت زمين و آسمان و حيوانات، سخن مى‏گويد، و از روز قيامت و پاداش و كيفر، و نعمت و نقمت‏خدا ياد مى‏كند. هدف كلى سوره، بيان ربوبيت و تدبير عام خداوند نسبت به عالم است.اين سوره، بعد از سوره طور، در سال 7 بعثت در مكه نازل شده است و 30 آيه دارد. به خواندن اين سوره، زياد سفارش شده است به سوره «تبارك‏» هم معروف است. 68- قلمدر آيه‏هاى اول سوره، خدا به «قلم‏» و «آنچه مى‏نويسند» سوگند ياد كرده است.سوگند به قلم و نوشته، از دين پيامبرى كه «امى‏» و درس ناخوانده است، و در ميان قوم خود از سوى مخالفين به جنون و ديوانگى متهم شده، اعجاز ديگرى از آيات قرآنى است.بعد از سوره «علق‏» نازل شده و بعضى گفته‏اند كه دومين سوره نازله است.اين سوره، ضمن دفع اتهام جنون از پيامبر و تاكيد روى رسالت او، فرمان اعراض از آنان را مى‏دهد. بعد از مقدارى بيان آخرت و بهشت و كيفرها، فرمان صبر و استقامت مى‏دهد. آيه معروف «و ان يكاد ...» كه براى دفع نظرهاى بد است در آخر اين سوره مى‏باشد.52 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكه نازل شده است. 69- حاقه (آنچه سزاوار و مسلم و حق است)»حاقه‏» يكى از نامهاى قيامت است. قاطع و كوبنده و حتمى و بى كمترين ترديد، و اساسا خود قيامت، حق است و بدون معاد، زندگى و آفرينش و حيات، پوچ و لغو خواهد بود.اين كلمه، در سه آيه اول سوره تكرار شده و سپس به توصيف قيامت، و امت‏هاى گذشته و باز هم قيامت و وحى نبوى پرداخته است.در روايات آمده كه اين سوره درباره على(ع) نازل شده. او هم حقى بود كه تكذيب كنندگان و مخالفينى داشت.اين سوره آهنگين و پرطنين با 52 آيه در سالهاى 3 يا 4 بعثت در مكه نازل شده است.70- معارج (نردبان‏ها، رتبه‏هاى بالا برنده)  در آيه 3 و 4، از خدا با نام «صاحب معارج‏» ياد شده است كه فرشتگان و روح بسوى او بالا مى‏روند. آرى خداوند، براى معراج و تعالى وجودى انسانها برنامه‏هاى تربيتى فراوانى (در تكوين و تشريع) قرار داده است.محور اصلى سوره، روى قيامت و معاد است و اين اصل اعتقادى دگرگونساز و تربيت كننده بعنوان عاملى جهت كنترل و تقوا معرفى شده است.44 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكه نازل شده است. 71- نوح (از پيامبران بزرگ)داستان نوح با قومش، بعنوان تجربه‏اى از تجارب دعوت الهى در روى زمين و موضعگيرى‏هاى مخالفان و درگيرى حق و باطل در اين سوره بيان شده است. استقامت نوح در راه دعوت، الهام بخش صبر است و هلاكت قوم نوح، هشدارى براى مكذبين.اين سوره، بعد از سوره نحل، در مكه و در سال 4 بعثت نازل شده است داراى 28 آيه مى‏باشد. 72- جن (موجودى نامرئى با ويژگيهائى عجيب)خداوند، انواع گوناگون آفريده و بنده دارد. يكى هم جن است. در اين سوره، درباره گروهى از آنان و عكس العملشان در برابر شنيدن آيات قرآن، و دعوت محمد، و دسته‏هاى مؤمن و كافر، و مسلم و قاسط از آنان صحبت‏شده است و مبين توحيد ربوبى است.اين سوره، بروى انسان درى از «آن جهان‏» مى‏گشايد و او را به قلمرو بيكرانه آفرينش خدا مى‏كشد. تا بدانند كه جز خودشان، ديگرانى هم هستند كه خدا شناس و عاقل و مطيع سنت‏هاى الهى‏اند.اين سوره حدودا در سال 6 بعثت نازل شده است. آن هنگام كه پيامبر براى دعوت قبيله ثقيف به «طائف‏» رفته بود و آنها ضمن رد دعوت، پيامبر را آزار دادند و در بازگشت، خدا اين آيات را فرستاد.و برخى هم گفته‏اند كه پس از وفات خديجه و ابوطالب و يكى دو سال به هجرت مانده، نازل شده است.سوره جن 28 آيه دارد و مكى است. 73- مزمل (گليم به خود پيچيده)آيه اول را كه مى‏خوانيم، با اين تعبير به پيامبر خطاب شده، آن هنگام كه در اول بعثت، مشركان در «دار الندوة‏» دعوتش را نپذيرفتند و در فكر توطئه بر ضد او بودند. پيامبر غمگين و آزرده به خانه رفت و خوابيد.اما سروش خدائى اينگونه نوازشش داد و او را به «برخاستن‏» و عبادت شبانه، و كمك گيرى از نيايش و تلاوت قرآن، و مقاومت در برابر حرفها و مخالفتهايشان دعوت كرد، و از آن حضرت، در برابر برخوردهاى سرد و بى مهرى‏هاى اهل مكه، حمايت نمود در آيه آخر، دستورى مبنى بر نيايش شبانه و تلاوت قرآن به پيامبر مى‏دهد.اين سوره با 20 آيه در مكه نازل شده است. (اوائل بعثت) 74- مدثر (جامه به خود پيچيده)وقتى كه در غار حرا با نزول آيه «اقرء ...» محمد(ص) به رسالت مبعوث شد، به خانه آمد و از شعله‏هاى «وحى‏» مشتعل بود. جامعه بخود پيچيده و خوابيد. اين سوره نازل شده و او را به «قيام‏» و «انذار» و «تكبير» فرا خواند. (آيات اول سوره)جزو اولين سوره‏هاست (بقول برخى: دومين سوره و بعد از «مزمل‏» يا «اقرء ...») و از رسالت و قيامت و مشركين و فرشتگان و تنذير سخن مى‏گويد و از عواملى همچون ترك نماز و اطعام مساكين و نيز از فرو رفتن در بطالتها و تكذيب قيامت كه سبب جهنمى شدن است‏ياد مى‏كند. 56  آيه دارد و مكى است. 75- قيامت (برخاستن)قيامت، نام رستاخيز عمومى و معاد است. روزى كه همه از گورها بر مى‏خيزند و به سوى محشر و سرنوشت ابدى خويش در بهشت‏يا دوزخ رهسپار مى‏شوند. در اولين آيه به يامت‏سوگند ياد شده است. و به بشر، آن روز را يادآورى مى‏كند.در آيات بعد، علائم به روز آن رستاخيز و نيز حالات بشر هنگام جان دادن ذكر شده و با طرح موضوع عبث نبودن خلقت، استدلال بر فلسفه معاد شده است. 40 آيه دارد و در مكه در سال 3 بعثت نازل شده اس 76- دهر (روزگار، دوران)در آيه اول اشاره به «روزگارى‏» مى‏كند كه بر «انسان‏» گذشته، و او چيزى نبود كه ياد شود. از آن پس اشاره به خلقت انسان، و قرار گرفتن او بر سر دو راهى «شكر» و «كفران‏» مى‏نمايد.از آنچا كه محور اين سوره، انسان است و عملش و اخلاصش و ايثارش و عاقبت كارش در قيامت و نعمت‏هاى خوب براى نيكان، نام ديگر اين سوره «انسان‏» است.اين سوره به نام «هل اتى‏» هم مشهور است. چونكه با اين كلمه آغاز شده است.اين سوره در مدينه نازل شده و بنا به روايات، در ستايش از على و فاطمه(ع) است كه بخاطر نذرشان، سه روز روزه گرفتند و هنگام افطار، غذاى ساده خويش را به مسكين و يتيم و اسير، ايثار كردند (آيه 8) و خود با آب افطار نمودند. در آيات بعد، از نعمتهاى خداوند براى اهل بهشت، و پاداش نيكيها در آخرت، ياد شده و فرمان صبر و مقاومت داده است.داراى 31 آيه است و بعد از «الرحمن‏» نازل شده است. 77- مرسلات (فرستاده شده‏ها)منظور از مرسلات (كه در نخستين آيه خداوند به آنها قسم ياد كرده است) يا فرشتگانى است كه پياپى براى فرود آوردن وحى الهى به پيامبران فرستاده مى‏شوند، يا تند بادهائى است كه فرستاده مى‏شوند. علائمى از بروز قيامت و توصيفى از محشر بيان شده است.تاكيد اصلى اين سوره روى قيامت است و مكررا تكذيب كنندگان بيم داده مى‏شوند آيه «ويل يومئذ للمكذبين‏» در اين سوره 10 بار تكرار شده است و صحنه‏هائى از دنيا و آخرت و حقائق هستى در آن بيان شده است.در سال دوم بعثت در مكه در غارى در «منا» نازل شده است (بعد از سوره همزه) و 50 آيه دارد. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید 78- نبا (خبر)خبر مهم و بزرگ قيامت كه مردم درباره‏اش از يكديگر «سؤال‏» مى‏كنند، در آيات اول سوره بيان شده است. در بعضى روايات، اين نبا به على(ع) تاويل شده است. (الميزان ج 20 ص 261)نام ديگر سوره، «عم‏» است‏يعنى «از چه؟» زيرا سوره با اين كلمه آغاز مى‏شود و نام سومش، «تساؤل‏» مى‏باشد، يعنى «از هم پرسيدن‏». به نام «معصرات‏» هم ذكر شده است (كه در آيه 14 آمده(محور اساسى اين سوره، ضرورت و حتميت قيامت، و استدلال بر آن و توصيف آن مى‏باشد. چون خبر از نظامى متقن و استوار مى‏دهد، بعنوان نمونه‏اى از آن، برخى از نظامهاى طبيعت در مورد شب و روز و كوه و گياه و زمين و ... را بيان مى‏كند و آن روز حق را كه تخلف ناپذير است و مايه حسرت و ندامت كافران، به يادها مى‏آورد.بعد از سوره معارج در سال دوم بعثت در مكه نازل شده و داراى 40 آيه مى‏باشد. 79- نازعات (آنها كه از روى قوت مى‏كشند)خداوند در نخستين آيه به نازعات قسم خورده است. نازعات، فرشتگانى هستند كه جان مردم را مى‏گيرند، يا روح كافران را به شدت قبض مى‏كنند، يا ستاره‏هائى هستند كه از افقى غايب شده و در افق ديگر پيدا مى‏شوند.در هر صورت خداوند به فرشتگان، به عنوان واسطه‏هائى در تدبير امور جهان سوگند ياد كرده و اهميت نقش آنها را بازگو مى‏كند. بخشى از نبوت موسى و دعوت او از فرعون طغيان گر بسوى تزكيه و هدايت، نقل شده، آيه 15 به بعد.و در ادامه، اين سوره هم بر اساس آخرت و قيامت و اثبات آن و حالت مردم در بهشت و دوزخ مى‏باشد و در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 46 آيه دارد. نزول اين سوره بعد از سوره «نباء» است. 80- عبس (چهره در هم كشيد)سوره، عتاب و ملامت است از اينكه ثروتمندان را بر ضعفا و مساكين مؤمن مقدم بدارند.در حضور پيامبر جمعى از بزرگان قريش در مكه جمع بودند كه نابينائى بنام «ابن ام مكتوم‏» وارد شد. با ورود او يك نفر به جهت ناراحتى از ورودش، چهره در هم كشيد و عبوس شد (آن يك نفر يا پيامبر بود يا مردى از بنى اميه: بنا به اختلاف روايات) خداوند از اين نحوه برخورد، انتقاد كرده و متذكر برخى نكات اخلاقى و تربيتى مى‏شود.سوره با يادى از مراحل خلقت انسان و نعمتهاى خدا و حيات در زمين و سپس قيامت و چهره‏هاى خندان و اندوهگين در آخرت، ادامه و پايان مى‏يابد نام ديگرش سوره «اعمى‏» (نابينا) است.بعد از سوره نجم، در سال دوم بعثت و در مكه نازل شده و داراى 42 آيه مى‏باشد. 81- تكوير (در هم پيچيده شدن)در هم پيچيده شدن خورشيد، و تمام شدن نور آن بمنزله پايان نظام اين جهان و از علائم قيامت است كه در آيه اول به آن اشاره شده است. سپس درباره انكشاف اعمال انسان در آن روز مطلبى دارد.سوره تكوير (يا: كورت) بيشتر در مورد معاد است. و در قسمتى هم حمايت و تاييدى از پيامبر نموده و اتهامات را از او دفع مى‏كند.بعد از سوره «تبت‏»، در سال اول بعثت در مكه نازل شده و 29 آيه دارد. 82- انفطار (شكافته شدن)اين سوره هم، در مورد قيامت و سر انجام نيكان و بدان در بهشت و دوزخ مى‏باشد و شكافته شدن آسمان، بمعناى در هم ريختن اين نظام قائم، باز هم پيش درآمدى بر رستاخيز و از جمله شرائط متصل به قيامت است. و از ثبت و ضبط دقيق اعمال هر انسان مطالبى دارد كه توسط دو فرشته انجام مى‏گيرد.اين سوره، با 19 آيه، بعد از «نازعات‏» در سال 3 بعثت در مكه نازل شده است. 83- مطففين (كم فروشان)در آيه اول اين سوره، نكوهش و هشدارى به كم فروشان آمده است و براى اصلاح اقتصادى در جامعه، از زشتى اين كار و بيان عقوبت‏هاى سخت اخروى براى آنان و براى تكذيب كنندگان و فاجران سخنانى گفته شده است و ستايشى هم از ابرار و صالحان.اين، آخرين سوره‏اى است كه در مكه نازل شده و در واقع، در سفر هجرت پيامبر قبل از رسيدن به مدينه نازل گشته است و گوياى كمفروشى و اختلال در وزن و كيلى است كه مردم مدينه گرفتارش بودند. و 36 آيه دارد. بنام سوره «تطفيف‏» هم نقل شده است. 84- انشقاق (دو شقه شدن و شكاف برداشتن)باز هم از علائم ظهور قيامت، در هم ريختن و پاره شدن نظام جهان بالا بيان شده است (آيه 1) آنچنانكه در سوره‏هاى تكوير و انفطار بيان شد.اين سوره هم مانند سوره‏هاى كوچك مكى، تكيه‏اش روى مبدء و معاد است و سير انسان را به سوى خدا و سرنوشت ابدى‏اش در آخرت، و حساب و كتاب، بيان مى‏كند.بعد از سوره انفطار در مكه نازل شده و 25 آيه دارد. 85- بروج (برج‏ها)در اولين آيه، به آسمانى كه داراى برج‏هاست‏سوگند ياد شده است. برجهاى آسمان، جايگاه و خط سير ستارگان در آسمان است. بعضى هم آن را برجهاى دوازده گانه فلكى دانسته‏اند. و در بعضى احاديث، دوازده برج به دوازده امام تاويل شده است.در اين سوره هشدار و تهديدى است نسبت به كسانى كه مؤمنين را تنها به جرم مؤمن بودن، آزار مى‏دادند و اين را بعنوان آزمايشى از سختيها و مشكلات در پيش پاى مؤمنان در راه ايمان و اعتقاد مى‏داند.داستان «اصحاب اخدود» كه در آتش سوختند - به جرم ايمان - و نيز سپاه فرعون و ثمود، و نمونه‏اى از مؤمنانى كه در راه ايمان، بر شدائد فرعونى صبر و مقاومت كردند بيان شده است تا امت محمد (ص) هم از استقامت آنان، درس صبر بياموزند و نويد پيروزى به مسلمين داده شده است.اين سوره را، سوره پيامبران نيز گفته‏اند. بعد از سوره شمس و در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 22 آيه دارد. 86- طارق (ستاره ظاهر شونده)در آيه نخست، به آسمان و ستاره‏هاى درخشان و ظاهر شونده، قسم ياد شده است.محور سخن در اين سوره، معاد است و با بيان قدرت كامل خدا، بر تحقق آن در آينده استدلال مى‏كند و با بيان اصل خلقت انسان، او را در جهت تربيت معنوى و روى آوردن به فطرت توحيدى سوق مى‏دهد.اين سوره در اوائل بعثت در مكه و بعد از سوره «بلد» نازل شده و داراى 17 آيه مى‏باشد. 87- اعلى (برتر)در آيه اول خدا را با صفت «برتر» بيان كرده است و به تسبيح او، كه آفريدگار و مدبر جهان است فرمان داده است.در اين سوره، حيات برتر و جاودانه آخرت، و «فلاح‏» در سايه «تزكيه‏» و «ذكر» و «نماز» مطرح شده، و همه، در رابطه با توحيد الهى است.پيامبر اين سوره را دوست داشت و در نماز جمعه و عيد فطر و قربان آن را مى‏خواند و ذكر سجده را از آيه اول اين سوره الهام گرفته است.بعد از سوره تكوير و در اوائل بعثت در مكه نازل شده و داراى 19 آيه مى‏باشد. 88- غاشيه (فرا گيرنده)يكى از نامهاى روز قيامت است كه در آيه اول بيان شده است. فراگيرنده و احاطه كننده مردم، از نظر هراس و وحشت، از نظر محاسبه و بررسى اعمال و ...در اين سوره، مردم از نظر شقاوت و سعادت اخروى به دو بخش تقسيم شده‏اند و كيفر و پاداش هر يك، در بهشت و جهنم بيان شده است و ربوبيت‏خداوند يادآورى مى‏شود و در نهايت، بازگشت همه انسانها براى حساب، در نزد پروردگار، مطرح شده است.بعد از سوره ذاريات در مكه نازل شده است و 26 آيه دارد. 89- فجر (سپيده دم)در آيه اول، خداوند، به فجر قسم خورده است. به اين انفجار نور در خيمه ظلمت‏شب. جالب است كه بدانيم سوره «فجر» بعد از سوره «ليل‏» نازل شده است همچنانكه در طبيعت هم سپيده دم فجر، پس از «شب‏»، فرا مى‏رسد.اين سوره را، در روايات، سوره حسين بن على دانسته‏اند و به خواندن آن توصيه كرده‏اند. (امام صادق«ع‏»: اقرؤا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانها سورة الحسين بن على(ع) (تفسير برهان ج 4 ص 457))اينهم جالب است. چرا كه قيام كربلاى حسين، خود انفجارى فجرى از ايمان و جهاد بود در ظلمت‏شب جور و شرك بنى اميه. و همچنانكه با فجر و آغاز روز، حركت و حيات مردم، شروع مى‏شود، با خون حسين و يارانش در عاشورا، اسلام جانى تازه گرفت و حياتى مجدد يافت. در مفهوم «فجر»، در تفاسير، مصداقهاى گوناگونى ذكر شده است.در اين سوره، از وابستگى به دنيا كه در نتيجه طغيان و كفران نعمت پديد مى‏آيد نكوهش شده و وعده عذاب شديد در دنيا و آخرت داده شده است و در پايان، باز هم گريزى به معاد و تاكيدى روى رجعت انسان به سوى پروردگار، آمده است.چهلمين سوره‏اى است كه در سال دوم يا سوم بعثت در مكه نازل شده و 30 آيه دارد. 90- بلد (شهر)منظور، شهر مكه، زادگاه و وطن پيامبر است كه در اولين آيه اين سوره، خداوند به آن، سوگند ياد كرده است.سوره، خلقت انسان را در رنج و سختى، (بعنوان كوره‏اى از حوادث در جهت‏ساخته و پرداخته شن انسان) بيان مى‏كند و نيز اشاره‏اى به اينكه بر كارهايش نظارت مى‏شود و بنا بر اين بايد در آزادى اسيران، اطعام گرسنگان و سفارش به صبر و رحمت بكوشد. «صبر بر طاعت‏» و «صبر از معصيت‏» و «صبر بر مصيبت‏» در اين سوره بطور ضمنى آمده است.بعد از سوره «ق‏»، در سال 3 بعثت، در مكه نازل شده است و داراى 20 آيه مى‏باشد. 91- شمس (خورشيد)نخستين آيه، مشتمل بر سوگند به خورشيد و فروغش مى‏باشد.پس از چندين سوگند متوالى، پيام سوره اين است كه: «فلاح‏» در سايه تزكيه نفس، و زيان و تباهى، در اثر پوشاندن و گمراه ساختن نفس مى‏باشد.داستان ثمود در رابطه با «ناقه صالح‏» شاهدى بر سخن فوق است كه در سوره آمده است.بعد از سوره قدر (و به نقل برخى بعد از سوره حج) در سال دوم بعثت در مكه نازل شده و 16 آيه دارد. 92- ليل (شب)خداوند، به شب، هنگامى كه جهان و انسانها را فرا مى‏گيرد سوگند خورده است. (آيه 1)شب و روز، خلقت و تلاش انسانها، هدايت الهى، انذار و تبشير و قيامت و پاداش ... از مطالب اين سوره است و توجه خاصى به انفاق اموال در اين سوره مى‏باشد.قبل از سوره فجر و بعد از سوره «اعلى‏» نازل شده است. به اين ترتيب نگاه كنيد:شب - فجر - ضحى و نور - انشراح ... اين ترتيب نزولى چند سوره‏اى است كه پياپى آمده، آيا در نظام طبيعت هم چنين نيست؟!از سوره‏هاى مكى است و 22 آيه دارد. 93- ضحى (نور و روشنائى)خداوند به روشنائى روز و فراگيرى شب قسم ياد كرده كه پيامبر را رها نكرده است (آيات 1 – 3)مى‏دانيم كه مدتى وحى از پيامبر قطع شد و اين بهانه‏اى براى عيبجوئى مشركين بود كه خداوند با فرستادن اين آيات در جهت تقويت روحى و تاييد پيامبر رحمت‏خود نازل كرد. سيزدهمين سوره است كه بعد از سوره قلم و قبل از «مزمل‏» در مكه و اوائل بعثت نازل شده و 11 آيه دارد. 94- انشراح (گشاده شدن، وسيع شدن)شرح صدر و فراخى سينه، كنايه از ظرفيت زياد، براى دريافت‏حقائق و تحمل سختيهاى راه دعوت است. در آيه اول خداوند، عطاى چنين شرح صدرى را به پيامبر بيان مى‏كند و او را دعوت به كار مستمر و پيگير مى‏نمايد و نويد مى‏دهد كه: با هر سختى، آسانى است.(نانبرده رنج، گنج ميسر نمى‏شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد)اين سوره بعد از «ضحى‏» نازل شده و مكى است (و بعضى گفته‏اند مدنى است). بعضى اين سوره را با سوره قبلى‏اش، مجموعا يكسوره حساب كرده‏اند.سوره «الم نشرح‏» داراى 8 آيه مى‏باشد.نام ديگر اين سوره، «شرح‏» است. 95- تين (انجير)در اين سوره به انجير و زيتون و طور سينا قسم خورده شده است.تين و زيتون، نام دو ميوه است، يا به درخت اين دو ميوه قسم خورده شده، و به قول بعضى‏ها نام دو كوهى است كه دمشق و بيت المقدس بر آن استوار گشته و رمز سوگند ياد كردن به اين دو كوه و به طور سينا آن است كه اين سه جا، خاستگاه و محل بعثت بسيارى از پيامبران بوده است. در كنار اين سه قسم، به مكه هم سوگند ياد شده، كه محل بعثت پيامبر اسلام است.بعد از همه اينها، سخن از انسان و آفرينش او و ايمان و عمل صالحش مى‏باشد و اينكه در اثر بى تقوائى، انسان به پست‏ترين جايگاهها هم سقوط مى‏كند مگر مؤمنان صالح.در سال سوم بعثت در مكه نازل شده (بعد از سوره بروج) و 7 آيه دارد. 96- علق (خون بسته، زالو، كرم)در آيه دوم، مبدء خلقت انسان از «علق‏» مى‏داند، كرمى زالو شكل، اسپرماتوزوئيد.بعضى هم علق را از ريشه تعلق و وابستگى گرفته‏اند و گفته‏اند انسان از وابستگى و تعلقات خلق شده است.اولين سوره‏اى است كه در غار حرا، هنگام بعثت پيامبر، بر او نازل شده است و سخن از خواندن و آفرينش انسان و تسليم او و طغيانش به ميان آمده است. اين سوره مكى است و 19 آيه دارد. 97- قدر (اندازه، سنجش، ارزش(در اين سوره، از شب ارزش آفرينى و اندازه‏گيرى و مقدرات انسان سخن به ميان آمده است. شبى كه از هزار ماه برتر است (در بعضى روايات شيعه، اين هزار ماه به مدت حكومت ظالمانه بنى اميه تفسير شده كه هزار ماه طول كشيده است (به نقل الميزان جلد 20 ص 474.).)و در يكى از شبهاى ماه رمضان (21 يا 23) قرار دارد. و شبى است كه قرآن در آن بر قلب پيامبر نازل گشته است. شب اتصال مطلق ميان زمين و ملكوت اعلاست و فرود آمدن فرشته‏ها از آسمان، و شب سلامتى است.اين سوره، در حدود سال 4 بعثت، بعد از سوره «عبس‏» در مكه نازل شده و 5 آيه دارد و سوره‏اى است بسيار مبارك و با فضيلت. 98- بينه (دليل روشن و حجت آشكار)اين سوره، بيانگر رسالت عام پيامبر نسبت به همه مشركين و يهود و نصارى است و دعوت او را از همه بشريت به آئين حق باز مى‏گويد و صلاح جامعه انسانى را در سايه اعتقاد و عمل مى‏داند.گرايش مشركين و اهل كتاب را به ايمان توحيدى، در سايه آمدن «بينه‏» مى‏داند و خود محمد (ص) نمونه و مصداقى از اين حجت آشكار براى انديشه‏ها و پيروان اديان ديگر است (امام باقرفرموده است: البينه محمد رسول الله «ص‏» (الميزان ج 20 ص 482) به نقل از تفسير القمى)به نام «لم يكن‏» هم مشهور است و اين نام از آغاز سوره اقتباس شده است. از نام‏هاى ديگر اين سوره «اهل الكتاب‏» «قيامت‏»، «بريه‏» و «انفكاك‏» است.بعد از سوره طلاق نازل شده و از سوره‏هاى مدنى است و 8 آيه دارد. 99- زلزال (لرزش و زلزله)در آيه اول وقوع زمين لرزه مهيب را هنگام ظهور قيامت بيان مى‏كند. زلزله‏اى كه در پى آن بر انگيختن مردم براى روز دادرسى عمومى در محشر و پاداش خوبيها و كيفر بدى‏ها است.نام ديگر سوره، «زلزله‏» است. 8 آيه دارد و بعد از سوره نساء در مدينه نازل شده است. 100- عاديات (دوندگان)عاديات، اسبهاى تيزتك و تندرو مى‏باشد كه هنگام دويدن، همهمه صدايش بگوش مى‏رسد. خداوند در نخستين آيه، به چنين اسبها و اسب‏سواران چابك كه از سم اسبان آتش مى‏پرد و سحرگاهان بر سر دشمن هجوم مى‏آورند، سوگند مى‏خورد و برخى نكات تربيتى و انسان‏شناسى و كفران انسان نسبت به نعمتها و مال دوستى شديد انسان، در پى آن مطرح مى‏شود و با اشاره‏اى به رستاخيز و قيامت، پايان مى‏گيرد.لحن آيات مى‏رساند كه بايد در مدينه و پس از تشريع حكم جهاد با دشمن، آيات، نازل شده باشد. در روايات آمده كه اين سوره درباره على(ع) و گروه پارتيزانى او كه در جنگ »ذات السلاسل‏» به دشمن شبيخون زدند، نازل شده است كه گروههاى اعزامى سابق ناموفق بودند ولى اين گروه توانستند ضربه خود را بزنند.اين سوره مدنى است و 11 آيه دارد و پس از سوره «عصر» نازل گشته است. 101- قارعه (كوبنده)از نام‏هاى قيامت است كه در سه آيه اول آمده است.قيامت، كوبنده دلهاست با ترس. و كوبنده دشمنان خداست، با عذاب.در اين سوره از قيامت و حالت‏خوشى و ناراحتى نيكوكاران و بدكاران سخن گفته شده است.بعد از سوره ايلاف، در مكه در اوائل بعثت نازل شده و 11 آيه دارد. 102- تكاثر ( افتخار به زيادى ثروت و عزت)در دو آيه اول از تكاثر نكوهش شده، يعنى افزون طلبى در ثروت و قدرت، و افتخار كردن به كثرت اموال و قوم و قبيله و عزت اجتماعى. مشركين براى اثبات عظمت‏خود از جهت نفرات، حتى مرده‏هاى خود را هم در گورستان به حساب مى‏آوردند. چه بازيچه و مشغوليتى!... در بعضى تفاسير، به قومى از يهود تفسير شده و در بعضى به دو قبيله از قريش و در بعضى هم به دو گروه از انصار.اين سوره، بعد از سوره كوثر، نازل شده و 9 آيه دارد و از سوره‏هاى مكى است. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید 103- عصر ( زمان، بعد از ظهر، فشار، و ... )در اولين آيه، خداوند به عصر قسم ياد كرده است.مفسرين، عصر را به معانى گوناگونى بيان كرده‏اند، از قبيل: عصر نبوت، عصر نزول قرآن، عصر قيامت، عصر دولت مهدى، نماز عصر، روزگار، و معانى ديگر...در جواب اين سه قسم، سوره به بيان خلاصه‏اى از معارف قرآن اشاره مى‏كند و آن عبارت است از: «ايمان‏»، «عمل صالح‏»، «حق‏»، «صبر». در بيانى خلاصه و مختصر، مفاهيم بلند و فراوانى بيان شده است.اين سوره، مكى است و با 3 آيه در سال اول بعثت بعد از سوره انشراح نازل شده است. 104- همزه (عيبجو و طعنه زن)در اين سوره از كسانى كه از ديگران عيجبوئى كرده و با حركات چشم و ابر و مسخره‏شان مى‏كنند و به ثروتهاى جمع شده خود مغرورند نكوهش شده است و وعده آتش به آنها داده شده و آيات تنذيرى اين سوره مربوط به آغاز دعوت و دوران درگيرى با اشراف است.بعد از سوره قيامت نازل شده و از سوره‏هاى مكى است و 9 آيه دارد. 105- فيلدر اين سوره داستان فيل سواران ابرهه را كه براى ويران كردن خانه توحيد، كعبه، هجوم آورده بودند و با قدرت خداوند نابود شدند بطور خلاصه بيان كرده است.خود اين واقعه، كه قبل از اسلام رخ داده بود مبدء تاريخ شد و آن سال به «عام الفيل‏» مشهور گشت. بنا به نقل مورخين، در همان سال هم پيامبر متولد شد و 40 سال بعد از آن ماجرا به رسالت مبعوث گشت.اين تاريخچه و يادآورى آن در قرآن، هشدارى است به كسانى كه از در جنگ و ستيز با خدا و آئين او وارد مى‏شوند.اين سوره هم بعد از «كافرون‏» در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 5 آيه دارد.بعضى اين سوره را با سوره بعدى يكى دانسته‏اند، چون مطالبشان بهم مربوط است. 106- ايلاف ( الفت دادن)نام ديگر سوره «قريش‏» است. در رابطه با سوره قبلى، كه دشمنان حبشى مهاجم به كعبه نابود شدند، اين كار، بخاطر تجمع خاطر و انس و الفت و ايمنى «قريش‏» در كوچ‏هاى تابستانى و زمستانى انجام گرفت و در مقابل، از آنان انتظار است كه خدا را پرستش كنند.سوره مكى است و بجهت پيوستگى مطالبش با سوره فيل، بعضى‏ها اين دو را يك سوره حساب كرده‏اند.5 آيه دارد و در سال 3 بعثت، بعد از سوره «تين‏» نازل شده است. 107- ماعون (ظرف غذا)در آخرين آيه، از نمازگزاران سهل‏انگار و رياكار كه از اطعام و سير كردن گرسنگان با ظرفهاى پر از غذا جلوگيرى مى‏كنند نكوهش شده است و اينها همه در رديف تكذيب‏كنندگان دين محسوب شده‏اند به اين مناسبت، اين سوره بنام سوره «دين‏» هم گفته شده است.نقل شده كه نزول سوره درباره ابوجهل و كفار قريش بوده است.اين سوره بعد از تكاثر و قبل از «فيل‏» و در مكه در سال 2 بعثت نازل شده و 7 آيه دارد. 108- كوثر (خير فراوان)در اينكه منظور از كوثر، نهرى است در بهشت، يا حوضى در محشر، يا ذريه و فرزندان زياد، يا علماى امت، يا نبوت و قرآن، يا علم و حكمت‏يا ... نظريه‏هاى گوناگونى وجود دارد.منظور هر كدام باشد، اين خير كثير را خداوند به پيامبر اعطا كرده است (آيه 1)اين سوره يك سطرى كه 3 آيه دارد و از اعجازهاى قرآن است در جواب عيبجوئى‏هاى مشركين نازل شده كه بخاطر نداشتن فرزند پسر، پيامبر را مقطوع النسل و «ابتر« مى‏گفتند.بعد از «عصر» يا «عاديات‏» در مكه نازل شده است. سال اول بعثت. بعضى هم گفته‏اند كه در «صلح حديبيه‏» نازل شده است. 109- كافرون (كافرها)در اين سوره، خداوند به پيامبر فرمان برائت از خدايان مشركين و عقايد باطل آنها را مى‏دهد. چرا كه ميان توحيد و شرك، هرگز سازشى نيست.نزول اين سوره در پى آن بود كه بعضى از مشركين، از پيامبر مى‏خواستند كه مدتى بت‏هاى آن را عبادت كنند تا آنها هم خداى محمد را بپرستند. سوره، مسلمانان را از سازش بر سر اصول اعتقادى و مبانى بنيادى مكتب بر حذر مى‏دارد. بنام سوره «عبادات‏» هم گفته شده است.6 آيه دارد و بعد از سوره ماعون (يا: فيل) در اوائل بعثت در مكه نازل شده است. 110-  نصر (يارى)در اين سوره، از نصر و يارى خدا و پيروزى و فتح بزرگ است كه از سوى خدا فرا رسيده است و مردم فوج فوج به دين خدا مى‏گروند.گفته‏اند كه در ايام «حجة الوداع‏» سال آخر عمر پيامبر در «منا» نازل شده و آخرين سوره‏اى است كه به نحو كامل و يكجا آمده است. بعد از سوره توبه و 3 آيه دارد.نام ديگرش «توديع‏» است. چرا كه بعنوان آخرين سوره‏ها، وداعى با پيامبر و پيامبر با امت محسوب مى‏شود و در آن اشاره‏اى به وفات رسول گرامى اسلام شده است. 111- تبت (شكسته باد)ابولهب، و همسر آتش افروز و هيزم‏كش او از سردمداران مشركين مخالف پيامبر بودند و آن حضرت را آزار مى‏دادند. در اين سوره (آيه 1) نفرين شده كه شكسته باد دستان ابولهب و خودش نابود باد.نام ديگر سوره، «مسد» است. يعنى ريسمانى بافته شده از ليف خرما. در مورد همسر ابولهب در آخرين آيه مى‏گويد كه در گردن زنش در حالت عذاب ريسمانى از اين نوع خواهد بود. سوره لهب هم گفته شده است.بعد از سوره «فاتحه‏» و به قولى بعد از «مدثر» در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 6 آيه دارد. 112- اخلاص (خالص كردن)سوره «اخلاص‏»، يا «توحيد»، يا «قل هو الله‏» وحدانيت و اوصاف خداوند را بيان مى‏كند و بسيار فضيليت دارد معادل يك سوم قرآن است. به نام سوره «اساس‏» هم ياد شده است.سوره در جواب درخواست گروهى از يهود كه از پيامبر، اوصاف خداوند را پرسيده بودند، نازل شده است.»قل هو الله‏» نسب نامه خدا است.در مورد اين سوره، امير المؤمنين فرموده است كه: «قل هو الله‏»، نسب نامه خداست.اين سوره بعد از «ناس‏» در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 4 آيه دارد. 113- فلق (صبح(در اين سوره فرمان به پيامبر است كه به خدائى كه آفريدگار فلق و سپيده دم است از شر همه پديده‏ها و شر ظلمت فراگير و جادوگران و حسودان، پناه ببرد.بعد از سوره فيل و قبل از ناس در مكه نازل شده و 5 آيه دارد. 114- ناس (مردم)در اين سوره هم مثل سوره قبلى، خداوند به پيامبر فرمان داده كه به پروردگار مردم، فرمانرواى مردم و معبود مردم، از شر وسوسه گران از جن و انس پناه ببرد.اين سوره و سوره فلق را، «معوذتين‏» هم گفته‏اند. زيرا كه در آغاز هر دو، مسئله تعويذ و پناه بردن به خدا از شرور حسودان و افسونگران و جادوگران مطرح شده كه دشمنان از طريق جادو و افسون قصد صدمه رساندن به پيامبر را داشتند.بعضى هم اين دو سوره را از سوره‏هاى مدنى دانسته‏اند كه با هم نازل گشته‏اند.سوره «ناس‏» بعد از سوره «فلق‏» و قبل از «قل هو اللّه‏» نازل شده و 6 آيه دارد
mohammadjavad بازدید : 21 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
حدیث (1) حضرت زهرا سلام الله علیها: نَحنُ وَسیلَتُهِ فِی خَلقِه وَ نَحنُ خاصَّتُه وَ مَحَلُّ قُدسِه وَ نَحنُ حُجَّتُه فی غَیبِه وَ نَحنُ وَرَثَهُ أنبیائِه؛ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خویی) ج20 ، ص97 - شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابی‌ الحدید، ج16‌، ص211 حدیث (2) حضرت زهرا سلام الله علیها: فَجَعَلَ اللهُ...اِطاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا أماناً لِلفِرقَة؛خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و درامان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی)ج1 ، ص99 حدیث (3) امام على عليه السلام : نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ؛ما (اهل بيت) ستون هاى حق را استوار و لشكريان باطل را متلاشى كرديم.تصنیف غررالحکم و درر الکلم،ص120 حدیث (4) پيامبر صلى‏ الله عليه ‏و ‏آله : اَدِّبوا اَولادَكُمْ عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبيِّكُمْ و حُبِّ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ عَلى قِراءَةِ الْقُرآنِ ؛فرزندانتان را به سه چيز ادب كنيد: عشق به پيامبرتان، عشق به خاندان او، و قرآن خواندن.قاموس قرآن ، المقدمه ، ص2 حدیث (5) امام رضا عليه ‏السلام : اِنّا اَهلُ بَيْتٍ نَرى وَعدَنا عَلَينا دَينا كَما صَنَعَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله؛ما اهل بيت، وعده ‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏ كنيم، چنانكه رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله چنين مى ‏كردند.تحف العقول، ص 446 حدیث (6) پيامبر صلى‏ الله عليه ‏و ‏آله : اللّهُمَّ أحِبَّ حَسَنا وحُسَينا وأحِبَّ مَن يُحبُّهُمابار خدايا! حسن و حسين را دوست بدار و دوستداران آن دو را نيز دوست بدار.مناقب آل ابی طالب(ابن شهر آشوب) ج3 ، ص383 حدیث (7) پيامبر صلى‏ الله عليه ‏و ‏آله : اِنَّما مَثَلُ اَهْلِ بَيْتى فيكُمْ كَمَثَل سَفينَةِ نوحٍ عليه ‏السلام مَنْ(رَكِبَهَا) دَخَلَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ؛مَثَلِ اهل بيت من، همانند كشتى نوح است كه هر كس سوار آن شد، نجات يافت و هر كس رهايش كرد، غرق گرديد.امالی(طوسی)ص349 حدیث (8) امام علی عليه ‏السلام : إیّاکُم وَ الغُلو فینا قُولوا إنّا عَبیدٌ مَربوبونَ وَ قُولوا فی فَضلِنا ما شِئتُم.درباره ما غلو نکنید، ما را بندگان پرورش یافته (حق تعالی) بدانید آنگاه در فضلیت ما هر چه خواستید بگویید.بحارالانوار(ط-بیروت) ج10 ، ص 92 - خصال ج2 ، ص614 حدیث (9) امام باقر عليه ‏السلام : فاطِمَةُ سِيدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّة.فاطمه بانوى زنان بهشت است.مكارم الاخلاق ص 93{خصال ج2 ، ص573 - امالی(صدوق)ص125} حدیث (10) امام صادق عليه ‏السلام : مَن زارنَا فی مَماتِنا فَکَانَّما زارَنا فی حَیاتِنا.هر که ما را پس از مردنمان زیارت کند گویا ما را هنگام زنده بودنمان زیارت کرده است.مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 10 ، ص3 18 - بحار الانوار(ط-بیروت) ج97 ، ص124 حدیث (11) امام صادق عليه ‏السلام : حَديثٌ تَدرِيهِ خَيرٌ مِن ألفِ حَديثٍ تَروِيهِ.يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.معانى الاخبار ص2 حدیث (12) امام علی علیه السلام : ذِكرُنا أهلَ البَيتِ شِفاءٌ مِنَ العِلَلِ وَ الأَسقامِ و وَسواسِ الرَّيبِياد ما اهل بيت شفابخش بيماريها و ناخوشي ها و درمانگر وسوسه شكّ است. خصال ج2، ص625
mohammadjavad بازدید : 26 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570 میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر "محمد" آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.  برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد ." حلیمه " زن پاک سرشت مهربان به این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زیادی پیدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمی کرد. کسی نمی دانست این کودک یتیم که دایه های دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند ، روزی و روزگاری پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود . " حلیمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه باز گردانید و ... برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید دو سال بعد که " آمنه " برای دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبدالله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربین راه ، در محلی بنام " ابواء " جان به جان آفرین تسلیم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده ، رنجهای انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد.از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش یافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عمیقی نشان می داد .دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانی " عبد المطلب " در واپسین دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . " ابوطالب " پدر " علی " بود . ابو طالب تا آخرین لحظه های عمرش ، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد . حتی در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، برای نابودی " محمد " دست در دست یکدیگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمایت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت . نوجوانی و جوانی آرامش و وقار و سیمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد . در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد .درهمین سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسیحی که نام وی " بحیرا " بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده یا دوازده ساله - از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است .باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت .محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی ، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای محیط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امین " مشهور گردید . " امین " یعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در یکی از جنگهای قریش با طایفه " هوازن " شرکت داشت و تیرها را از عموهایش بر طرف می کرد . از این جا می توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . این دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببیشتر آشکار می شود . چنانکه علی ( ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد ( ص ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار می شد ، به رسول خدا پناه می بردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود " با این حال از جنگ و جدالهای بیهوده و کودکانه پرهیز می کرد .عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستی بود . افراد یا قبیله ها بتهایی از چوب و سنگ یا خرما می ساختند و آنها را می پرستیدند . محیط زندگی محمد به فحشا و کارهای زشت و می خواری و جنگ و ستیز آلوده بود ، با این همه آلودگی محیط ، محمد هرگز به هیچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنان پاک ماند .روزی ابو طالب به عباس که جوانترین عموهایش بود گفت : " هیچ وقت نشنیده ام محمد ( ص ) دروغی بگوید و هرگز ندیده ام که با بچه ها در کوچه بازی کند " . از شگفتیهای جهان بشریت است که با آن همه بی عفتی و بودن زنان و مردان آلوده در آن دیار که حتی به کارهای زشت خود افتخار می کردند و زنان بدکار بر بالای بام خانه خود بیرق نصب می نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکیزه زیست که هیچکس - حتی دشمنان - نتوانستند کوچکترین خرده ای بر او بگیرند . کیست که سیره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پیری بخواند و در برابر عظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظیم فرود نیاورد ؟ !در گذشته بین برخی از قبیله ها پیمانی به نام " حلف الفضول " بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه گذاران آن کسانی بودند که اسمشان " فضل " یا از ریشه " فضل " بود . پیمانی که بعدا عده ای از قریش بستند هدفی جز این نداشت . یکی از ویژگیهای این پیمان ، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی . اما اگر کسی غیر از مردم مکه و هم پیمانهای آنها در آن شهر زندگی می کرد و ظلمی بر او وارد می شد ، کسی به دادش نمی رسید .اتفاقا روزی مردی از قبیله بنی اسد به مکه آمد تا اجناس خود را بفروشد . مردی از طایفه بن سهم کالای او را خرید ولی قیمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قریش کمک خواست ، کسی به دادش نرسید . ناچار بر کوه ابو قبیس که در کنار خانه کعبه است ، بالا رفت و اشعاری درباره سرگذشت خود خواند و قریش را به یاری طلبید . دادخواهی او عده ای از جوانان قریش را تحت تأثیر قرار داد . ناچار در خانه عبد الله پسر جدعان جمع شدند تا فکری به حال آن مرد کنند . در همان خانه که حضرت محمد ( ص ) هم بود پیمان بستند که نگذارند به هیچکس ستمی شود ، قیمت کالای آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند.بعدها پیامبر اکرم (ص( از این پیمان ، به نیکی یاد می کرد . از جمله فرمود : " در خانه عبد الله جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا هم - پس از بعثت به پیامبری - مرا به آن پیمان دعوت کنند قبول می کنم . یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم " . محمد(ص( در سن بیست سالگی به این پیمان پیوست ، اما پیش از آن - همچنان که بعد از آن نیز - به اشخاص فقیر و بینوا و کودکان یتیم و زنانی که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند ، محبت بسیار می کرد و هر چه می توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمی نمود . پیوستن وی نیز به این پیمان چیزی جز علاقه به دستگیری بینوایان و رفع ستم از مظلومان نبود . ازدواج محمدوقتی امانت و درستی محمد ( ص ) زبانزد همگان شد ، زن ثروتمندی از مردم مکه بنام خدیجه دختر خویلد که پیش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتی زیاد و عفت و تقوایی بی نظیر داشت ، خواست که محمد ( ص ) را برای تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانی خود سهمی به محمد ( ص ) بدهد . محمد ( ص ) این پیشنهاد را پذیرفت . خدیجه " میسره " غلام خود را همراه محمد ( ص ) فرستاد . وقتی " میسره " و " محمد " از سفر پر سود شام برگشتند ، میسره گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه داد و از امانت و درستی محمد ( ص ) حکایتها گفت ، از جمله برای خدیجه تعریف کرد : وقتی به " بصری " رسیدیم ، امین برای استراحت زیر سایه درختی نشست . در این موقع ، چشم راهبی که در عبادتگاه خود بود به " امین " افتاد . پیش من آمد و نام او را از من پرسید و سپس چنین گفت : " این مرد که زیر درخت نشسته ، همان پیامبری است که در ( تورات ) و ( انجیل ) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام " .خدیجه شیفته امانت و صداقت محمد ( ص ) شد . چندی بعد خواستار ازدواج با محمد گردید . محمد ( ص ) نیز این پیشنهاد را قبول کرد . در این موقع خدیجه چهل ساله بود و محمد (ص( بیست و پنج سال داشت . خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمد (ص( و غلامانش را نیز بدو بخشید . محمد ( ص ) بیدرنگ غلامانش را آزاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگی بود . محمد ( ص ) می خواست در عمل نشان دهد که می توان ساده و دور از هوسهای زود گذر و بدون غلام و کنیز زندگی کرد .خانه خدیجه پیش از ازدواج پناهگاه بینوایان و تهیدستان بود . در موقع ازدواج هم کوچکترین تغییری - از این لحاظ - در خانه خدیجه بوجود نیامد و همچنان به بینوایان بذل و بخشش می کردند . حلیمه دایه حضرت محمد (ص( در سالهای قحطی و بی بارانی به سراغ فرزند رضاعی اش محمد ( ص ) می آمد.  محمد ( ص ) عبای خود را زیر پای او پهن می کرد و به سخنان او گوش می داد و موقع رفتن آنچه می توانست به مادر رضاعی ( دایه ) خود کمک می کرد . محمد امین بجای اینکه پس از در اختیار گرفتن ثروت خدیجه به وسوسه های زودگذر دچار شود ، جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمی بر نمی داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه می رفت و مدتها در دامنه کوهها و میان غار می نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهای جهان خلقت به تفکر می پرداخت و با خدای جهان به راز و نیاز سرگرم می شد .سالها بدین منوال گذشت ، خدیجه همسر عزیز و باوفایش نیز می دانست که هر وقت محمد ( ص ) در خانه نیست ، در " غار حرا " بسر می برد . غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قرار دارد که هم اکنون نیز مشتاقان بدان جا می روند و خاکش را توتیای چشم می کنند . این نقطه دور از غوغای شهر و بت پرستی و آلودگیها ، جایی است که شاهد راز و نیازهای محمد (ص( بوده است بخصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمد ( ص ) در آنجا بسر می برد . این تخته سنگهای سیاه و این غار ، شاهد نزول " وحی " و تابندگی انوار الهی بر قلب پاک " عزیز قریش " بوده است . این همان کوه " جبل النور " است که هنوز هم نور افشانی می کند . آغاز بعثتمحمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی - کم کم - آماده می شد . درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد (ص( در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد (ص(خواست این آیات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم " . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .محمد (ص( - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد می تواند " لوحی " را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرا بپوشان " خدیجه او را پوشاند . محمد ( ص ) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت.نخستین مسلمانانپیامبر (ص( دعوت به اسلام را از خانه اش آغاز کرد . ابتدا همسرش خدیجه و پسر عمویش علی به او ایمان آوردند . سپس کسان دیگر نیز به محمد ( ص ) و دین اسلام گرویدند . دعوتهای نخست بسیار مخفیانه بود . محمد ( ص ) و چند نفر از یاران خود ، دور از چشم مردم ، در گوشه و کنار نماز می خواندند . روزی سعد بن ابی وقاص با تنی چند از مسلمانان در دره ای خارج از مکه نماز می خواند . عده ای از بت پرستان آنها را دیدند که در برابر خالق بزرگ خود خضوع می کنند . آنان را مسخره کردند و قصد آزار آنها را داشتند . اما مسلمانان در صدد دفاع بر آمدند . دعوت از خویشان و نزدیكانپس از سه سال که مسلمانان در کنار پیامبر بزرگوار خود به عبادت و دعوت می پرداختند و کار خود را از دیگران پنهان می داشتند ، فرمان الهی فرود آمد : " فاصدع بما تؤمر... آنچه را که بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی بگردان " . بدین جهت ، پیامبر ( ص ) مأمور شد که دعوت خویش را آشکار نماید ، برای این مقصود قرار شد از خویشان و نزدیکان خود آغاز نماید و این نیز دستور الهی بود : " وأنذر عشیرتک الاقربین . نزدیکانت را بیم ده " .وقتی این دستور آمد ، پیامبر ( ص ) به علی که سنش از 15سال تجاوز نمی کرد دستور داد تا غذایی فراهم کند و خاندان عبد المطلب را دعوت نماید تا دعوت خود را رسول مکرم ( ص ) به آنها ابلاغ فرماید . در این مجلس حمزه و ابو طالب و ابو لهب و افرادی نزدیک یا کمی بیشتر از 40نفر حاضر شدند . اما ابولهب که دلش از کینه و حسد پر بود با سخنان یاوه و مسخره آمیز خود ، جلسه را بر هم زد . پیامبر ( ص ) مصلحت دید که این دعوت فردا تکرار شود .وقتی حاضران غذا خوردند و سیر شدند ، پیامبر اکرم ( ص ) سخنان خود را با نام خدا و ستایش او و اقرار به یگانگی اش چنین آغاز کرد: " ... براستی هیچ راهنمای جمعیتی به کسان خود دروغ نمی گوید . به خدایی که جز او خدایی نیست ، من فرستاده او به سوی شما و همه جهانیان هستم . ای خویشان من ، شما چنانکه به خواب می روید می میرید و چنانکه بیدار می گردید در قیامت زنده می شوید ، شما نتیجه کردار و اعمال خود را می بینید . برای نیکوکاران بهشت ابدی خدا و برای بدکاران دوزخ ابدی خدا آماده است . هیچکس بهتر از آنچه من برای شما آورده ام ، برای شما نیاورده . من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام . من از جانب خدا مأمورم شما را به جانب او بخوانم . هر یک از شما پشتیبان من باشد برادر و وصی و جانشین من نیز خواهد بود " . وقتی سخنان پیامبر ( ص ) پایان گرفت ، سکوت کامل بر جلسه حکمفرما شد . همه درفکر فرو رفته بودند . عاقبت حضرت علی (ص( که نوجوانی 15ساله بود برخاست و گفت : ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم . رسول خدا ( ص ) دستور داد بنشیند . باز هم کلمات خود را تا سه بار تکرار کرد و هر بار علی بلند می شد . سپس پیامبر ( ص ) رو به خویشان خود کرد و گفت : این جوان ( علی ) برادر و وصی و جانشین من است میان شما . به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید . وقتی جلسه تمام شد ، ابو لهب و برخی دیگر به ابو طالب پدر علی ( ع ) می گفتند : دیدی ، محمد دستور داد که از پسرت پیروی کنی ! دیدی او را بزرگ تو قرار داد !این حقیقت از همان سرآغاز دعوت پیغمبر ( ص ) آشکار شد که این منصب الهی : نبوت و امامت ( وصایت و ولایت ) از هم جدا نیستند و نیز روشن شد که قدرت روحی و ایمان و معرفت علی ( ع ) به مقام نبوت به قدری زیاد بوده است که در جلسه ای که همه پیران قوم حاضر بودند ، بدون تردید ، پشتیبانی خود را - با همه مشکلات - از پیامبر مکرم ( ص ) اعلام می کند . دعوت عمومیسه سال از بعثت گذشته بود که پیامبر ( ص ) بعد از دعوت خویشاوندان ، پیامبری خود را برای عموم مردم آشکار کرد . روزی بر کوه " صفا " بالا رفت و با صدای بلند گفت : یا صباحاه ! ( این کلمه مانند زنگ خطر و اعلام آمادگی است ) . عده ای از قبایل به سوی پیامبر ( ص ) شتافتند . سپس پیامبر رو به مردم کرده گفت : " ای مردم اگر من به شما بگویم که پشت این کوه دشمنان شما کمین کرده اند و قصد مال و جان شما را دارند ، حرف مرا قبول می کنید ؟ همگی گفتند : ما تاکنون از تو دروغی نشنیده ایم .سپس فرمود : ای مردم خود را از آتش دوزخ نجات دهید . من شما را از عذاب دردناک الهی می ترسانم . مانند دیده بانی که دشمن را از نقطه دوری می بیند و قوم خود را از خطر آگاه می کند ، من هم شما را از خطر عذاب قیامت آگاه می سازم " . مردم از مأموریت بزرگ پیامبر ( ص ) آگاه تر شدند. اما ابو لهب نیز در این جا موضوع مهم رسالت را با سبکسری پاسخ گفت . نخستین مسلمانانبه محض ابلاغ عمومی رسالت ، وضع بسیاری از مردم با محمد ( ص ) تغییر کرد . همان کسانی که به ظاهر او را دوست می داشتند ، بنای اذیت و آزارش را گذاشتند. آنها که در قبول دعوت او پیشرو بودند ، از کسانی بودند که او را بیشتر از هر کسی می شناختند و به راستی کردار و گفتارش ایمان داشتند . غیر از خدیجه و علی و زید پسر حارثه - که غلام آزاد شده حضرت محمد ( ص ) بود - ، جعفر فرزند ابو طالب و ابوذر غفاری و عمرو بن عبسه و خالد بن سعید و ابوبکر و ... از پیشگامان در ایمان بودند ، و اینها هم در آگاه کردن جوانان مکه و تبلیغ آنها به اسلام از کوشش دریغ نمی کردند . نخستین مسلمانان : بلال - یاسر و زنش سمیه - خباب - أرقم - طلحه - زبیر - عثمان - سعد و ... ، روی هم رفته در سه سال اول ، عده پیروان محمد ( ص ) به بیست نفر رسیدند . آزار مخالفانکم کم صفها از هم جدا شد . کسانی که مسلمان شده بودند سعی می کردند بت پرستان را به خدای یگانه دعوت کنند . بت پرستان نیز که منافع و ریاست خود را بر عده ای نادانتر از خود در خطر می دیدند می کوشیدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از کیش تازه برگردانند . مسلمانان و بیش از همه ، شخص پیامبر عالیقدر از بت پرستان آزار می دیدند . یکبار هنگامی که پیامبر ( ص ) در کعبه مشغول نماز خواندن بود و سرش را پایین انداخته بود ، ابو جهل - از دشمنان سرسخت اسلام - شکمبه شتری که قربانی کرده بودند روی گردن مبارک پیغمبر ( ص ) ریخت . چون پیامبر ، صبح زود ، برای نماز از منزل خارج می شد ، مردم شاخه های خار را در راهش می انداختند تا خارها در تاریکی در پاهای مقدسش فرو رود . گاهی مشرکان خاک و سنگ به طرف پیامبر پرتاب می کردند . یک روز عده ای از اعیان قریش بر او حمله کردند و در این میان مردی به نام " عقبه بن ابی معیط " پارچه ای را به دور گردن پیغمبر ( ص ) انداخت و به سختی آن را کشید به طوری که زندگی پیامبر ( ص ) در خطر افتاده بود . بارها این آزارها تکرار شد . هر چه اسلام بیشتر در بین مردم گسترش می یافت بت پرستان نیز بر آزارها و توطئه چینی های خود می افزودند . فرزندان مسلمان مورد آزار پدران ، و برادران مسلمان از برادران مشرک خود آزار می دیدند . جوانان حقیقت طلب که به اعتقادات خرافی و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرویده بودند به زندانها درافتادند و حتی پدران و مادران به آنها غذا نمی دادند . اما آن مسلمانان با ایمان با چشمان گود افتاده و اشک آلود و لبهای خشکیده از گرسنگی و تشنگی ، خدا را همچنان پرستش می کردند . مشرکان زره آهنین در بر غلامان می کردند و آنها را در میان آفتاب داغ و روی ریگهای تفتیده می انداختند تا اینکه پوست بدنشان بسوزد . برخی را با آهن داغ شده می سوزاندند و به پای بعضی طناب می بستند و آنها را روی ریگهای سوزان می کشیدند . بلال غلامی بود حبشی ، اربابش او را وسط روز ، در آفتاب بسیار گرم ، روی زمین می انداخت و سنگهای بزرگی را روی سینه اش می گذاشت ولی بلال همه این آزارها راتحمل می کرد و پی در پی ( احد احد ) می گفت و خدای یگانه را یاد می کرد . یاسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوی بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف یکدیگر راندند تا یاسر دو تکه شد . سمیه مادر عمار را هم به وضع بسیار دردناکی شهید کردند . اما مسلمانان پاک اعتقاد - با این همه شکنجه ها - عاشقانه ، تا پای مرگ پیش رفتند و از ایمان به خدای یگانه دست نکشیدند روش بت پرستان با محمد (ص(وقتی مشرکان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهدید و تطمیع در آمدند ، زیرا روز به روز محمد ( ص ) در دل تمام قبایل و مردم آن دیار برای خود جایی باز می نمود و پیروان بیشتری می یافت . مشرکان در آغاز تصمیم گرفتند دسته جمعی با " ابو طالب " عم و یگانه حامی پیغمبر ( ص ) ملاقات کنند .پس از دیدار به ابوطالب چنین گفتند : " ابو طالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری داری . برادر زاده تو محمد به خدایان ما ناسزا می گوید و آیین ما و پدران ما را به بدی یاد می کند و عقیده ما را پست و بی ارزش می شمارد . به او بگو دست از کارهای خود بردارد و نسبت به بتهای ما سخنی که توهین آمیز باشد نگوید . یا او را اختیار ما بگذار و حمایت خود را از او بردار " . مشرکان قریش وقتی احساس کردند که اسلام کم کم در بین مردم و قبایل نفوذ می کند و آیات قرآن بر دلهای مردم می نشیند و آنها را تحت تأثیر قرار می دهد بیش از پیش احساس خطر کردند و برای جلوگیری از این خطر بار دیگر و بار دیگر با ابو طالب بزرگ قریش و سرور بنی هاشم ملاقات کردند و هر بار ابو طالب با نرمی و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد که به برادر زاده اش پیغام آنها را خواهد رساند .اما پیامبر عظیم الشأن اسلام در پاسخ به عمش چنین فرمود : " عمو جان ، به خدا قسم هر گاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند که دست از دین خدا و تبلیغ آن بردارم حاضر نمی شوم . من در این راه یا باید به هدف خود که گسترش اسلام است برسم یا جانم را در این راه فدا کنم " . ابو طالب به برادرزاده اش گفت : " به خدا قسم دست از حمایت تو بر نمی دارم . مأموریت خود را به پایان برسان".سرانجام فرعونیان مکه به خیال باطل خود ، از در تطمیع در آمدند ، و پیغام دادند که ما حاضریم هر چه محمد ( ص ) بخواهد از ثروت و سلطنت و زنهای زیباروی در اختیارش قرار دهیم ، بشرط اینکه از دین تازه و بد گفتن به بتهای ما دست بردارد. اما پیامبر ( ص ) به سخنان آنها که از افکاری شایسته خودشان سرچشمه می گرفت اعتنایی نکرد و از آنها خواست که به " الله " ایمان بیاورند تا بر عرب و عجم سروری کنند. آنها با اندیشه های محدود خود نمی توانستند قبول کنند که به جای 360بت ، فقط یک خدا را بپرستند . از این به بعد - همانطور که گفتیم - ابو جهل و دیگران بنای آزار و اذیت پیامبر مکرم(ص( و دیگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره کردن پیامبر و مؤمنان به اسلام ، بکار بردند . استقامت پیامبربا این همه آزاری که پیامبر (ص ) از مردم می دید مانند کوه در برابر آنه ایستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مکانی که چند تن را دور یکدیگر نشسته می دید، درباره خدا و احکام اسلام و قرآن سخن می گفت و با آیات الهی دلها را نرم و به سوی اسلام متمایل می ساخت . می گفت "الله " خداوند یگانه و مالک این جهان و آن جهان است . تنها باید او را عبادت کرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده می شویم و در برابر کارهای نیک خود پاداش خواهیم داشت و در برابر کارهای زشت خود کیفر خواهیم دید. ای مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهیزید. قریش آن چنان تحت تأثیر آیات قرآنی قرار گرفته بودند که ناچار، برای قضاوت از "ولید" که داور آنها در مشکلات زندگی و یاور آنها در دشواریها بود، کمک خواستند. ولید پس از استماع آیات قرآنی به آنها چنین گفت : "من از محمد امروز سخنی شنیدم که از جنس کلام انس و جن نیست . شیرینی خاصی دارد و زیبایی مخصوصی ، شاخسار آن پر میوه و ریشه های آن پر برکت است . سخنی است برجسته و هیچ سخنی از آن برجسته تر نیست ". مشرکان وقتی به حلاوت و جذابیت کلام خدا پی بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره کار خود را در این دیدند که به آن کلام آسمانی تهمت "سحر و جادو" بزنند، و برای اینکه به پیامبری محمد (ص ) ایمان نیاورند بنای بهانه گیری گذاشتند. مثلا از پیامبر می خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر کند! از وی می خواستند کاخی از طلا داشته باشد یا بوستانی پر آب و درخت ! و نظایر این حرفها. محمد (ص ) در پاسخ آنها چنین فرمود: من رسولی بیش نیستم و بدون اذن خدا نمی توانم معجزه ای بیاورم. مهاجرت به حبشهدر سال پنجم از بعثت یک دسته از اصحاب پیغمبر که عده آنها به 80نفر می رسید و تحت آزار و اذیت مشرکان بودند، بر حسب موافقت پیامبر (ص ) به حبشه رفتند. حبشه ، جای امن و آرامی بود و نجاشی حکمروای آنجا مردی بود مهربان و مسیحی .مسلمانان می خواستند در آنجا ضمن کسب و کار، خدای را عبادت کنند. اما در آنجا نیز مسلمانها از آزار مردم مکه در امان نبودند. مکی ها از نجاشی خواستند مسلمانان را به مکه برگرداند و برای اینکه پادشاه حبشه را به سوی خود جلب کنند هدیه هایی هم برای وی فرستادند. اما پادشاه حبشه گفت : اینها از تمام سرزمینها، سرزمین مرا برگزیده اند. من باید تحقیق کنم ، تا بدانم چه می گویند و شکایت آنها و علت آن چیست ؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر کردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پیامبر خود و دین تازه خود را معرفی کنند.جعفر بن ابیطالب به نمایندگی مهاجرین برخاست و چنین گفت : "ما مردمی نادان بودیم . بت می پرستیدیم . از گوشت مردار تغذیه می کردیم . کارهای زشت مرتکب می شدیم . حق همسایگان را رعایت نمی کردیم . زورمندان ، ناتوانان را پایمال می کردند. تا آن گاه که خداوند از بین ما پیامبری برانگیخت و او را به راستگویی و امانت می شناسیم . وی ما را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد. از ما خواست که از پرستش بتهای سنگی و چوبی دست برداریم . و راستگو، امانتدار، خویشاوند دوست ، خوشرفتار و پرهیزگار باشیم . کار زشت نکنیم . مال یتیمان را نخوریم . زنا را ترک گوئیم . نماز بخوانیم . روزه بگیریم ، زکوة بدهیم ، ما هم به این پیامبر ایمان آوردیم و پیرو او شدیم . قوم ما هم به خاطر اینکه ما چنین دینی را پذیرفتیم به ما بسیار ستم کردند تا از این دین دست برداریم و بت پرست شویم و کارهای زشت را دوباره شروع کنیم . وقتی کار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت ، به کشور تو پناه آوردیم و از پادشاهان تو را برگزیدیم . امیدواریم در پناه تو بر ما ستم نشود".نجاشی گفت : از آیاتی که پیامبر (ص ) بر شما خوانده است برای ما هم اندکی بخوانید. جعفر آیات اول سوره مریم را خواند. نجاشی و اطرافیانش سخت تحت تأثیر قرار گرفتند و گریه کردند. نجاشی که مسیحی بود گفت : به خدا قسم این سخنان از همان جایی آمده است که سخنان حضرت عیسی سرچشمه گرفته . سپس نجاشی به مشرکان مکه گفت : من هرگز اینها را به شما تسلیم نخواهم کرد. کفار قریش از این شکست بی اندازه خشمگین شدند و به مکه باز گشتند. محاصره اقتصادیمشرکان قریش برای اینکه پیامبر (ص ) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند عهد نامه ای نوشتند و امضا کردند که بر طبق آن باید قریش ارتباط خود را با محمد (ص( و طرفدارانش قطع کنند. با آنها زناشویی و معامله نکنند. درهمه پیش آمدها با دشمنان اسلام هم دست شوند.این عهدنامه را در داخل کعبه آویختند و سوگند خوردند متن آنرا رعایت کنند. ابو طالب حامی پیامبر (ص ) از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره ای که به نام "شعب ابی طالب " است ساکن شوند و از بت پرستان دور شوند. مسلمانان در آنجا در زیر سایبانها زندگی تازه را آغاز کردند و برای جلوگیری از حمله ناگهانی آنها برجهای مراقبتی ساختند. این محاصره سخت سه سال طول کشید. تنها در ماههای حرام (رجب - محرم - ذیقعده - ذیحجه ) پیامبر (ص ) و مسلمانان از "شعب " برای تبلیغ دین و خرید اندکی آذوقه خارج می شدند ولی کفار - بخصوص ابو لهب - اجناس را می خریدند و یا دستور می دادند که آنها را گران کنند تا مسلمانان نتوانند چیزی خریداری نمایند. گرسنگی و سختی به حد نهایت رسید. اما مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند.روزی از طریق وحی پیامبر (ص ) خبردار شد که عهد نامه را موریانه ها خورده اند و جز کلمه "بسمک اللهم " چیزی باقی نمانده . این مطلب را ابو طالب در جمع مشرکان گفت . وقتی رفتند و تحقیق کردند به صدق گفتار پیامبر پی بردند و دست از محاصره کشیدند. مسلمانان نیز نفسی براحت کشیدند... اما پس از چند ماهی خدیجه همسر با وفا و ابو طالب حامی پیغمبر (ص ) دار دنیا را وداع کردند و این امر بر پیامبر گران آمد. بار دیگر اذیت و آزار مشرکان آغاز شد. انتشار اسلام در یثرب ( مدینه )در هنگام حج عده ای در حدود شش تن از مردم یثرب با پیامبر (ص ) ملاقات کردند و از آیین پاک اسلام آگاه گردیدند. مردم مدینه به خاطر جنگ و جدالهای دو قبیله (اوس ) و (خزرج ) و فشارهایی که از طرف یهودیان بر آنها وارد می شد، گویی منتظر این آیین مقدس بودند که پیام نجات بخش خود را بگوش آنها برساند. این شش تن مسلمان به مدینه رفتند و از پیغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذیرش اسلام نمودند. سال دیگر در هنگام حج دوازده نفر با پیامبر (ص ) و آیین مقدس اسلام آشنا شدند. پیامبر (ص ) یکی از یاران خود را برای تعلیم قرآن و احکام اسلام همراه آنها فرستاد.در سال دیگر نیز در محلی به نام "عقبه " دوازده نفر با پیامبر بیعت کردند و عهد نمودند که از محمد (ص ) مانند خویشان نزدیک خود حمایت کنند. به دنبال این بیعت ، در همان محل ، 73نفر مرد و زن با محمد (ص ) پیمان وفاداری بستند و قول دادند از پیامبر (ص ) در برابر دشمنان اسلام تا پای جان حمایت کنند. زمینه برای هجرت به یثرب که بعدها "مدینه " نامیده شد، فراهم گردید. پیامبر (ص ) نیز اجازه فرمود که کم کم اصحابش به مدینه مهاجرت نمایند به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کریم در سوره "اسرا" از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : "منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست ". در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است . سفر به طائفحادثه دیگر سفر حضرت محمد (ص ) است به طائف . در سال یازدهم بعثت بر اثر خفقان محیط مکه و آزار بت پرستان و کینه توزی مکیان ، پیامبر (ص ) خواست به محیط دیگری برود. یکه و تنها راه طائف را در پیش گرفت تا با سران قبایل ثقیف تماس بگیرد، و آیین اسلام را به آنها بشناساند. اما آن مردم سخت دل به سخنان رسول مکرم (ص ) گوش ندادند و حتی بنای اذیت و آزار حضرت محمد (ص ) را گذاشتند. رسول اکرم (ص ) چند روز در "نخله " بین راه طائف و مکه ماند و چون از کینه توزی و دشمنی بت پرستان بیمناک بود، می خواست کسی را بجوید - که بنا به رسم آن زمان - او را در بازگشت به مکه امان دهد. از این رو شخصی را به مکه فرستاد و از "مطعم بن عدی " امان خواست . مطعم حفظ جان رسول مکرم (ص ) را به عهده گرفت و در حق پیامبر خدا (ص ) نیکی کرد. بعدها حضرت محمد (ص ) بارها از نیکی و محبت او در حق خود یاد می فرمود. هجرت به مدینهمسلمانان با اجازه پیامبر مکرم (ص ) به مدینه رفتند و در مکه جز پیامبر و علی (ع ) و چند تن که یا بیمار بودند و یا در زندان مشرکان بودند کسی باقی نماند.وقتی بت پرستان از هجرت پیامبر (ص ) با خبر شدند، در پی نشست ها و مشورت ها قرار گذاشتند چهل نفر از قبایل را تعیین کنند، تا شب هجرت به خانه پیامبر بریزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وی در بین تمام قبایل پخش گردد و بنی هاشم نتوانند انتقام بگیرند، و درنتیجه خون آن حضرت پایمال شود. اما فرشته وحی رسول مکرم (ص ) را از نقشه شوم آنها با خبر کرد. آن شب که آدمکشان قریش می خواستند این خیال شوم و نقشه پلید را عملی کنند، علی بن ابیطالب (ع ) بجای پیغمبر خوابید، و آن حضرت مخفیانه از خانه بیرون رفت . ابتدا به غار ثور (در جنوب مکه ) پناه برد و از آنجا به همراه ابوبکر به سوی "یثرب " یا "مدینة النبی " که بعدها به "مدینه " شهرت یافت ، هجرت فرمود. ورود به مدینهرسول اکرم (ص ) و همراهان روز دوشنبه 12ماه ربیع الاول به "قبا" در دو فرسخی مدینه رسیدند. پیامبر (ص ) تا آخر هفته در آنجا توقف فرمود تا علی (ع ) و همراهان برسند. مسجد قبا در این محل ، یادگار آن روز بزرگ است . علی (ع ) پس از هجرت محمد (ص )، مامور بود امانتهای مردم را به آنها برگرداند و زنان هاشمی از آن جمله : فاطمه دختر پیامبر (ص ) و مادر خود فاطمه دختر اسد و مسلمانانی که تا آن روز موفق به هجرت نشده بودند همراه ببرد. علی (ع ) با همراهان به راه افتاد. راهی پر خطر و سخت . علی (ع ) با پاهای خون آلود و ورم کرده ، پس از سه روز به پیامبر اکرم (ص ) پیوست و مورد لطف خاص نبی اکرم (ص ) قرار گرفت . مردم مدینه با غریو و هلهله شادی - پس از سه سال انتظار - از پیامبر خود استقبال کردند. اهمیت هجرتورود پیامبر و مسلمانان به مدینه ، فصل تازه ای در زندگی پیغمبر اکرم (ص ) و اسلام گشود. مانند کسی که از یک محیط آلوده و خفقان آور به هوای آزاد و سالم پناه برد. بی جهت نیست که هجرت در راه خدا و برای گسترش دین خدا برابر با جهاد است و این همه عظمت دارد. هجرت ، یعنی دست از همه علاقه های قبلی کشیدن و پا بر روی عادات و آداب کهنه نهادن و به سوی زندگی نوین رفتن . رفتن شخص از جهل به سوی نور و دانایی ، هجرت است . رفتن از ناپاکی به سوی پاکی هجرت است .هجرت پیامبر (ص ) و مسلمانان ازمکه (محیط اختناق و آلودگی و کینه ) به سوی مدینه (شهر صفا و نصرت و برادری ) و به سوی پی ریزی زندگی اجتماعی اسلامی ، نخستین گام بلند در پیروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود. نظر به اهمیت هجرت بود که بعدها در زمان خلیفه دوم به پیشنهاد علی (ع )، این سال مبدا تاریخ اسلام یعنی (هجری ) شد. نخستین گاموقتی پیامبر اکرم (ص ) آن همه استقبال و شادی و شادمانی را از مردم مدینه دید، اولین کاری که کرد این بود که ، طرح ساختن مسجدی را برای مسلمانان پی افکند. مسجد تنها محلی برای خواندن نماز نبود. در مسجد تمام کارهای قضائی و اجتماعی مربوط به مسلمانان انجام می شد. مسجد مرکز تعلیم و تربیت و اجتماعات اسلامی از هر قبیل بود. شعرا اشعار خود را در مسجد می خواندند. مسلمانان در کنار هم و پیامبر اکرم (ص ) در کنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پیامبر اکرم (ص ) خود سنگ بر دوش می کشید و مانند کارگر ساده ای کار می کرد. این مسجد همان است که اکنون با عظمت برجاست و بعد از مسجد الحرام ، دومین مسجد جهان است .پیامبر بین دو قبیله " اوس " و " خزرج " که سالها جنگ بود، صلح و آشتی برقرار کرد. بین "مهاجران " و مردم مدینه که مهاجران را در خانه های خود پذیرفته بودند یعنی "انصار"، پیمان برادری برقرار کرد.پیامبر (ص )، توحید اسلامی و پیوند اعتقادی و برادری را جایگزین روابط قبیلگی کرد. با منشوری که صادر فرمود، در حقیقت " قانون اساسی " جامعه اسلامی را در مدینه تدوین کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوایف یهود را که در داخل و خارج مدینه بسر می بردند امان داد. بطور خلاصه ، پیامبر (ص ) از مردمی کینه توز، بی خبر از قانون و نظام اجتماعی و گمراه ، جامعه ای متحد، برادر، بلند نظر و فداکار بوجود آورد. بتدریج از سال دوم برابر حملات دشمنان اسلام ، اقدامات رزمی و دفاعی صورت گرفت . جنگها یا غزوه های پیغمبر ( ص (دشمن کینه توز دیرین اسلام یعنی کفار مکه ، در صدد بودند، به هر صورتی امکان دارد - جامعه نو پای اسلامی را با شکست مواجه کنند - بدین جهت به جنگهایی دست زدند. پیامبر اکرم (ص ) نیز برای دفاع دستور آمادگی مسلمانان را صادر فرمود. بنابراین در مدینه از آغاز گسترش اسلام جنگهایی اتفاق افتاده است که به اختصار از آنها یاد می کنیم . این نکته را هم باید بیاد داشت که : جنگهایی که رسول اکرم (ص ) شخصا در آن شرکت فرموده است ، "غزوه " و بقیه جنگهایی را که در زمان پیامبر (ص ) واقع شده ، "سریه " می نامند. غزوه بدردر سال دوم هجرت جنگ بدر پیش آمد. در این جنگ نابرابر تعداد لشکر دشمن  950 نفر بود، با آمادگی رزمی ، اما عده مسلمانان فقط 313 نفر بود. مسلمانان با نیروی ایمان و با فداکاری کامل جنگیدند و در مدتی کوتاه دشمنان خود را شکست دادند. کفار با 70کشته و 70اسیر و بر جای گذاشتن غنائم جنگی بسیار فرار کردند. و دشمن سرسخت اسلام ابو جهل نیز در جنگ کشته شد. این پیروزی سر فصل پیروزیهای دیگر شد. تغییر قبلهدر همین سال از سوی خداوند متعال ، دستور آمد مسلمانان از سوی "بیت المقدس " بسوی "کعبه " نماز بگزارند. علت این امر آن بود که ، یهودیان نداشتن قبله دیگری را برای اسلام دین کامل ، نقص شمردند و به جهانی بودن اسلام باور نداشتند. مسجد ذو قبلتین (دارای دو قبله ) یادگار آن واقعه مهم است . جنگ احدیک سال بعد از جنگ بدر، دشمنان اسلام با تجهیزاتی سه برابر جنگ بدر، به قصد انتقام به سوی مدینه حرکت کردند. پیامبر (ص ) با یاران مشورت کرد و در نتیجه قرار شد در کناره کوه احد، صف آرائی کنند. در آغاز جنگ ، مسلمانان - با عده کم ، ولی با نیروی ایمان زیاد - پیروز شدند، ولی بخاطر آن که محافظان دره ای که در پشت بود، سنگر را به طمع غنیمتهای جنگی ترک کردند، شکستی بر لشکریان اسلام وارد شد و عده ای از جمله حمزه عموی دلاور پیامبر (ص ) کشته شدند، ولی بر اثر فداکاریهای علی (ع ) که زخم بسیار برداشته بود و دیگر دلاوران و شیوه تازه ای که پیامبر (ص ) در جنگ احد به کار بست ، دیگربار مسلمانان گرد آمدند و به تعقیب دشمن زبون شده پرداختند و سرانجام این جنگ به پیروزی انجامید. غزوه خندق ( احزاب (جمعی از یهودیان از جمله قبیله "بنی نضیر" در مدینه بسر می بردند. پیامبر (ص ) در ابتدای کار، با آنان پیمان دوستی و همکاری بست ولی اینان همیشه با نفاق و دورویی ، درصدد بودند که ضربت خود را بر اسلام وارد کنند.پیامبر مکرم (ص ) با همه رافت و رحمت ، در برابر نفاق و توطئه ، گذشت نمی فرمود و منافق را تنبیه می کرد. طایفه بنی نضیر وقتی در مدینه نقشه های خود را نقش بر آب دیدند، با مشرکان مکه و چند طایفه دیگر همدست شدند و در سال پنجم هجرت ، سپاه عظیمی که شامل ده هزار نفر مرد شمشیر زن بود به فرماندهی ابوسفیان به قصد ریشه کن کردن اسلام به مدینه حمله کردند. زمان آزمایش و فداکاری بود.مسلمانان با مشورت سلمان فارسی و پذیرش پیامبر مکرم (ص )، خندقی در اطراف مدینه کندند. دشمن به مدینه آمد. یکباره با خندقی وسیع روبرو شد. یهودیان "بنی قریظه " مانند دیگر یهودیان بنای خیانت و نفاق گذاشتند. لحظه های سخت و بحرانی در پیش بود. پیامبر مکرم (ص ) با طرحهای جالب جنگی صفوف دشمن را آشفته ساخت .عمرو بن عبدود، سردار کم نظیر مکه در جنگ تن به تن با علی (ع ) کشته شد، با ضربتی که از عبادت جن و انس بیشتر ارزش داشت ضربتی کاری و موثر، دشمن به وحشت افتاد. بدبینی بین مهاجمان و یهودیان ٬ کمی آذوقه ٬ تندبادهای شدید شبانه ٬ خستگی زیاد ٬ همه و همه باعث شد که ، پیروزی نصیب لشکر اسلام گردد و لشکریان کفر به سوی مکه فرار کنند. سال ششم هجرت - صلح حدیبیهپیامبر اکرم (ص ) در پی رؤیای شیرینی دید که ، مسلمانان در مسجد الحرام مشغول انجام فریضه حج هستند. به مسلمانان ابلاغ فرمود برای سفر عمره در ماه ذیقعده آماده شوند. همه آماده سفر شدند. قافله حرکت کرد. چون این سفر در ماه حرام انجام شد و مسلمانان جز شمشیری که هر مسافر همراه خود می برد چیزی با خود نداشتند و از سوی دیگر با مقاومت قریش روبرو شدند و بیم خونریزی بسیار بود، پیامبر (ص ) با مکیان پیمانی برقرار کرد که به "پیمان حدیبیه " شهرت یافت .مطابق این صلح نامه پیامبر (ص ) و مسلمانان از انجام عمره صرف نظر کردند. قرار شد سال دیگر عمل عمره را انجام دهند. این پیمان ، روح مسالمت جوئی مسلمانان را بر همگان ثابت کرد. زیرا قرار شد تا ده سال حالت جنگ بین دو طرف از بین برود و رفت و آمد در قلمرو دو طرف آزاد باشد. این صلح در حقیقت پیروزی اسلام بود، زیرا پیامبر (ص ) از ناحیه دشمن داخلی خطرناکی آسوده خاطر شد و مجال یافت تا فرمانروایان کشورهای دیگر را به اسلام دعوت فرماید. نامه های رسول مکرم ( ص ) به پادشاهانمی دانیم که به موجب آیات قرآن ، دین اسلام ، دین جهانی و پیامبر خاتم (ص )، آخرین سفیر الهی به جانب مردم است . بنابراین ماموریت ، حضرت محمد (ص ) به سران معروف جهان ، مانند: خسرو پرویز (پادشاه ایران )، هرقل (امپراطور روم )، مقوقس (فرمانروی مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. نامه های حضرت که هم اکنون موجود است ، روشن و قاطع و کوتاه بود. این نامه ها را مامورانی با ایمان ، فداکار و با تجربه برای فرمانروایان می بردند. در این نامه ها پیامبر (ص ) آنها را به اسلام و کلمه حق و برادری و برابری دعوت می کرد و در صورت نافرمانی ، آنها را از عذاب خداوند بیم می داد. همین پیامها زمینه گسترش جهانی اسلام را فراهم آورد. جنگ خیبرخیبر یا بهتر بگوییم وادی خیبر، هفت دژ بود، در سرزمین حاصلخیزی در شمال مدینه به فاصله سی و دو فرسنگ ، که پناهگاه مهم یهودیان بود. یهودیان بیش از پیش توطئه می کردند و مزاحم مسلمانان بودند. پیامبر اسلام (ص ) تصمیم گرفت این افراد منافق را سر جای خود بنشاند و شر آنها را دفع کند. بدین جهت دستور فرمود مسلمانان برای فتح خیبر عازم آن دیار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسیار این سنگرها - یکی پس از دیگری - فتح شد.پس از فتح دژهای خیبر یهودیانی که در قریه "فدک " - در 140 کیلومتری مدینه می زیستند - بدون جنگ و مقاومت تسلیم شدند و سرپرستی پیامبر (ص ) را بر خود پذیرفتند. برابر قوانین اسلام ، جاهایی که بدون جنگ تسلیم می شوند مخصوص پیامبر (ص ) است . این قریه را رسول مکرم (ص ) به دخترش فاطمه زهرا (س ) بخشید، که ماجرای غصب آن ، تا زمان عمر بن عبد العزیز در تاریخ ثبت است و ما در زندگی نامه فاطمه زهرا (س ) از آن سخن می گوییم . فتح مکهدر سال هشتم هجرت جریانی پیش آمد، که پیمان شکنی قریش را ثابت می نمود. بدین جهت پیامبر مکرم (ص )، تصمیم گرفت مکه را فتح کند و آن را از ناپاکی بتها و بت پرستها پاک سازد. بنابراین با رعایت اصل غافلگیری ، بی آنکه لحظه فرمان حرکت و مسیر و مقصد حرکت برای کسی روشن باشد، پیامبر (ص ) روز دهم ماه رمضان ، فرمان حرکت صادر فرمود.ده هزار سرباز مسلمان به حرکت آغاز کرد. شهر مکه بدون مقاومت تسلیم شد. پیامبر (ص ) و مسلمانان وارد زادگاه پیامبر (ص ) شدند. بتها در هم شکسته شد و اسلام به پیروزی بزرگی نائل آمد. در این فتح ، پیامبر (ص ) که اختیار کامل داشت و می توانست از دشمنان سرسخت دیرین خود انتقام بگیرد، همه را مورد عفو و رحمت قرار داد و به تمام جهان ثابت کرد که هدف اسلام گسستن بندهای اسارت و بندگی از دست و پای افراد بشر است و فراخواندن آنها به سوی "الله " و نیکی و پاکی و درستی . از این سال به بعد، گروه گروه به اسلام روی آوردند و با احکام حیات بخش و انسان ساز آن ، آشنا شدند. پس از فتح مکه ، غزوه حنین و غزوه طائف و غزوه تبوک و... اتفاق افتاد. در دو غزوه اول پیروزی با مسلمانان بود، اما در غزوه تبوک ، اگر چه پیامبر (ص ) با دشمن رو به رو نشد و نبردی نکرد، ولی یک سلسله بهره های معنوی و روانی - در این غزوه بسیار پرمشقت - عاید مسلمانان گردید. پیامبر (ص ) با این سفر پر رنج ، راه را برای فتح شام و روم هموار ساخت و شیوه جنگ با قدرتهای بزرگ را به اصحاب وفادار خود آموخت . فوت فرزند دلبند پیامبر ( ص)در سالهای گذشته پیامبر اسلام (ص ) با مرگ سه فرزند خود به نامهای قاسم و طاهر و طیب و سه دختر به نامهای زینب و رقیه و ام کلثوم رو به رو شد و در فراق آنها متاثر گردید. اما این بار کودک دلبندش ابراهیم که از ماریه بود، قلب حساس پیامبر مکرم (ص ) را سخت آزرده کرد.پیامبر (ص ) در حالی که ابراهیم را در آغوش داشت و آن نو گل بوستان رسالت جان به جان آفرین تسلیم می کرد، این کلمات آتشین را فرمود: "ابراهیم عزیز! کاری از ما برای تو ساخته نیست . مقدر الهی نیز بر نمی گردد. چشم پدرت در مرگ تو گریان و دل او اندوهبار است ، ولی هرگز سخنی را که موجب خشم خداوند باشد، بر زبان جاری نمی سازم ...".برخی از اصحاب از گریه پیامبر (ص ) تعجب میکردند. اما پیامبر (ص ) در این جا مثل همه مراحل ، به مسلمانان درسی بزرگ آموخت : درس مهر و محبت نسبت به اولاد. "مهر و مودت به اولاد، از عالیترین و پاکترین تجلیات روح انسانی است و نشانه سلامت و لطافت آن می باشد".پیامبر عالیقدر (ص ) پیوسته می فرمود: (اکرموا اولادکم )، فرزندان خود را گرامی دارید و نسبت به آنها مهر بورزید. باری ، یگانه فرزندی که از آن حضرت به یادگار ماند و رشته تابناک ولایت و امامت را - در صفحه روزگار - پایدار ساخت ، دخت ارجمند آن سرور (ص ) یعنی فاطمه زهرا (س ) زوجه وصی آن حضرت ، علی (ع ) بود. حجة الوداع " آخرین سفر پیامبر ( ص ) به مکه "چند ماه از عمر پربار پیامبر عالیقدر اسلام (ص ) باقی نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پیامبر (ص ) اعلام فرمود: مردم برای انجام مراسم عظیم حج آماده شوند. بیش از صد هزار نفر گرد آمدند. پیامبر مکرم (ص )، با پوشیدن دو پارچه سفید، از مسجد شجره در نزدیک مدینه احرام بست و مسلمانان نیز همچنین . صدای گوش نواز: لبیک اللهم لبیک ، لا شریک لک لبیک ، در فضا طنین انداز شد. هزاران نفر این ندای ملکوتی پیامبر (ص ) را تکرار می کردند. شکوه عظیمی بود: وحدت اسلامی ، برابری و برادری تبلور یافت . پیامبر مکرم (ص )، برای اولین و آخرین بار مراسم و مناسک حج را، به مسلمانان آموخت . این سفر بزرگ نمایشگر ثمرات بزرگ و تلاشهای چند ساله پیغمبر اکرم (ص ) بود که جان و مال و زندگی خود را، خالصانه در راه تحقق آرمانهای اسلامی و فرمانهای الهی بذل کرد، و پیامهای الهی را به مردم جهان رسانید. پیامبر (ص ) در سرزمین عرفات - پس از نماز ظهر و عصر - هزاران نفر از مسلمانان پاک اعتقاد را، مخاطب ساخته چنین فرمود: "ای مردم ! سخنان مرا بشنوید - شاید پس از این شما را در این نقطه ملاقات نکنم - ای مردم ، خونها و اموال شما بر یکدیگر تا روزی که خدا را ملاقات نمائید مانند امروز و این ماه ، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها، حرام است ". سپس مردم را به برابری و برادری فراخواند و به رعایت حقوق بانوان سفارش کرد و از شکستن حدود الهی بیم داد و از ستمکاری و تجاوز به حقوق یکدیگر بر حذر داشت و به تقوی توصیه کرد. در صحنه غدیر خموقتی پیامبر اکرم (ص ) و دهها هزار نفر در بازگشت به مدینه به محلی به نام غدیر خم رسیدند، امین وحی ، جبرئیل بر پیامبر (ص ) وارد شد و پیام الهی را بدین صورت به پیامبر (ص ) ابلاغ کرد: "ای پیامبر، آنچه از سوی خداوند فرستاده شده به مردم برسان و اگر پیام الهی را مردم نرسانی رسالت خود را تکمیل نکرده ای ، خداوند تو را از شر مردم حفظ می کند". مردم می پرسیدند آن چه چیزی است که کامل کننده دین است و بی آن ، دین حق کامل نیست ؟ آن آخرین اقدام پیامبر (ص ) است برای تعیین خط وصایت و امامت . پیامبر (ص ) باید - به امر خدا - تکلیف مردم را پس از خود معین کند.در زیر آفتاب سوزان و در روی رملها و شنهای داغ بیابان ، ضمن خطبه بلندی ، پیامبر (ص )، حضرت علی (ع ) را، به عنوان "ولی " و "جانشین " خود، به مردم معرفی فرمود، و به ویژه این جمله را - که محدثان شیعه و سنی همه نقل کرده اند - گفت : من کنت مولاه فعلی مولاه ... مردم در آن روز که هجدهم ماه ذیحجه بود، با حضرت علی (ع ) بیعت کردند. دو ماه و چند روز بعد، در اواخر صفر سال یازدهم هجری ، پیغمبر اکرم (ص ) در مدینه چشم از جهان فروبست و در جوار مسجدی که خود ساخته بود مدفون شد. این قبر منور، امروز زیارتگاه نزدیک به یک میلیارد مردم مسلمان جهان است . قرآن و عترتحدیثی از پیامبر گرانقدر اسلام (ص ) نقل شده است بدین صورت : "انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا: کتاب الله و عترتی اهل بیتی ". یعنی : من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم ، تا از آن دو پیروی نمایید، هرگز گمراه نمی شوید. این دو چیز گرانبها عبارتند از: کتاب خدا (قرآن ) و عترتم (اهل بیت من ). عترت با اهل بیتهمان علی (ع ) و فرزندان پاک گوهرش و نیز فاطمه زهرا (س ) دختر بسیار عزیز و فداکار پیامبر اکرم (ص ) است که از طرف پدر بزرگوار خود به (ام ابیها) یعنی مادر پدرش ملقب گردید. علی (ع ) وصی و جانشین و امامی است که بارها پیامبر (ص ) او را جانشین خود و در حکم هارون نسبت به موسی (ع ) معرفی می فرمود و فرزندانی که از صلب علی (ع ) و بطن پاک فاطمه زهرا (س ) به وجود آمدند و آخر آنها به حضرت مهدی موعود (عج ) ختم می شود همه معصوم و از رجس و گناه بدورند. اولاد دیگر از این شجره طیبه نیز بسیارند و در همه جا و همه وقت منشا خیر و برکت و فضل و فضیلت بوده و هستند. زنان پیامبر ( ص (پیامبر اکرم (ص ) در طول عمر نه زن داشته است و این امر زاییده اوضاع و احوال جامعه آن روز و موقعیت شخصی آن حضرت بوده است . پیش از اسلام تعدد زوجات به نحو گسترده و نامحدودی در میان اقوام مختلف رواج داشته است . بعدها اسلام تا چهار زن را اجازه داد، آن هم به شرط برقراری عدالت بین آنان . می دانیم که پیامبر (ص ) تا 25سالگی زن نگرفت و در 25سالگی با خدیجه (س ) که 15سال از پیامبر (ص ) بزرگتر بود ازدواج کرد و در حدود 25سال تنها با خدیجه بود. پس از فوت خدیجه (س ) با زن بیوه دیگری به نام سوده ازدواج کرد. سپس با عایشه ازدواج فرمود. زنان دیگری که پیغمبر (ص ) گرفت ، به غیر از سوده ، همه بعد از عایشه بودند و همه اینها بیوه زن و بزرگسال بودند. پیامبر حق و عدالت و نوبت را درباره آنها کاملا رعایت می فرمود و با همه به مهربانی رفتار می کرد. زنانی که پیغمبر اکرم (ص ) می گرفت ، یا از بیوه زنانی بودند بی سرپرست که شوهرشان در جنگ شهید شده بودند، یا از اسیران جنگی بودند که در خانه پیغمبر (ص ) با نهایت احترام زندگی می کردند. ازدواجهای پیغمبر (ص ) عموما و بخصوص در ده سال آخر عمر، جنبه اجتماعی و تحبیب قلوب داشته است و خویشاوندی با قبیله ها برای پیوند داشتن با کسانی که مسلمان شدن آنها موجب تقویت اسلام و مسلمین بوده است . برخلاف آنچه برخی از دشمنان اسلام یا مستشرقین خارجی گفته اند، به هیچ وجه نظر پیامبر (ص )، مسائل جنسی و لذت جویی نبوده است - بخصوص که پیامبر اکرم (ص ) بنابر آنچه در قرآن آمده است ، یک ثلث و گاهی دو ثلث از شب را به عبادت و تلاوت قرآن می گذراند - و روزها نیز در مسائل اجتماعی و جنگها اشتغالات فراوان داشته است ، و این ازدواجها در سن جوانی نبوده است . رفتار و خلق و خوی پیامبرخداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص ) می فرماید: "انک لعلی خلق عظیم . براستی که بر خلق عظیمی هستی " (سوره قلم آیه 4) بنده ناتوانی چه می تواند در حق پیامبری که سراپا فضیلت و رحمت و منبع خیر و نیکی و بزرگواری است بگوید؟ آنچه می گویم قطره ای است از دریا. خوی پیامبر (ص ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمین و بلکه نمونه عالی همه انسانها است و در حقیقت تجسم اسلام . پیغمبر (ص ) به همه مسلمانان با چشم برادری و با نهایت مهر و محبت رفتار می کرد. آن چنان ساده و بی پیرایه لباس می پوشید و بر روی زمین می نشست و در حلقه یاران قرار می گرفت که اگر ناشناسی وارد مید شد، نمی دانست پیغمبر (ص ) کدام است .در عین سادگی ، به نظافت لباس و بدن خیلی اهمیت می داد. وضوی پیامبر (ص ) همیشه با مسواک کردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دریغ نمی فرمود. همیشه با پیر و جوان مؤدب بود. همیشه در سلام کردن پیش دستی می کرد. تبسم نمکینی همیشه بر لبانش بود، ولی از بلند خندیدن پرهیز داشت . به عیادت بیماران و تشیع جنازه مسلمانان زیاد می رفت . مهمان نواز بود. یتیمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار می داد. دست مهر بر سر یتیمان می کشید. از خوابیدن روی بستر نرم پرهیز داشت و می فرمود: "من در دنیا همچون سواری هستم که ساعتی زیر سایه درختی استراحت کند و سپس کوچ کند".با همه مهر و نرمی که با زیردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسیار شدت عمل نشان می داد. در جنگها هرگز هراسی به دل راه نمی داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزدیکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قریش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پیامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند. از زر و زیور دنیا دوری می کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بین مردم تقسیم می کرد و با آن که فرمانروا و پیامبر خدا بود، هرگز سهمی بیش از دیگران برای خود برنمی داشت . براستی آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق برای همگان بود.
mohammadjavad بازدید : 48 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
فاطمه )علیها السلام) در نزد مسلمانان برتری و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم( می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است.ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید  اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد.چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است.  نام، القاب، کنیه‌ها نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و... ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است.  تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا. مادر و پدرهمانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود.خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند. ولادت فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است. مکارم اخلاق سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.2-  جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد.غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.3- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."  ازدواج و فرزندان آن حضرت صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود.  در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد. ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود.امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند. و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه " (مادر امامان) گویند.زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود. فاطمه (علیها السلام) در خانه فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام)می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود." مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد. اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد).از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه )علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است.همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید. مقام عصمت در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است . بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (ص) رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود.گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید. فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند.هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد.عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد.در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهای گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند.در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند. فاطمه (علیها السلام) و فدکاز دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟!سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید. بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد.همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود.ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود." وصیت در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش او را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند. شهادت سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید. تغسیل و تدفین مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند.هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت.هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، امیر مؤمنان رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد
mohammadjavad بازدید : 68 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
كیفیت‌ ولادت‌حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستین‌ فرزند خانواده‌ هاشمى‌ است‌ كه‌ پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم‌اند . پدرش‌ ابوطالب‌ فرزند عبدالمطلب‌ فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ است‌ و مادر او فاطمه‌ دختر اسد فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ مى‌باشد.خاندان‌ هاشمى‌ از لحاخ‌ فضائل‌ اخلاقى‌ و صفات‌ عالیه‌ انسانى‌ در قبیله‌ قریش‌ و این‌ طایفه‌ در طوایف‌ عرب‌ ، زبانزد خاص‌ و عام‌ بوده‌است‌ . فتوت‌ ، مروت‌ ، شجاعت‌ و بسیارى‌ از فضایل‌ دیگر اختصاص‌ به‌ بنى‌هاشم‌ داشته‌ است‌ . یك‌ از این‌ فضیلتها در مرتبه‌ عالى‌ در وجود مبارك‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) موجود بوده‌است‌ .فاطمه‌ دختر اسد به‌ هنگام‌ درد زایمان‌ راه‌ مسجدالحرام‌ را در پیش‌ گرفت‌ و خود را به‌ دیوار كعبه‌ نزدیك‌ ساخت‌ و چنین‌ گفت‌ : " خداوندا ! به‌ تو و پیامبران‌ و كتابهایى‌ كه‌ از طرف‌ تو نازل‌ شده‌اند و نیز به‌ سخن‌ جدم‌ ابراهیم‌ سازنده‌ این‌ خانه‌ ایمان‌ راسخ‌ دارم‌ . پرودگارا ! به‌ پاس‌ احترام‌ كسى‌ كه‌ این‌ خانه‌ را ساخت‌ ، و به‌ حق‌ (2) " كودكى‌ كه‌ در رحم‌ من‌ است‌ ، تولد این‌ كودك‌ را بر من‌ آسان‌ فرما !لحظه‌اى‌ نگذشت‌ كه‌ دیوار جنوب‌ شرقى‌ كعبه‌ در برابر دیدگان‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ و یزید بن‌ تعف‌ شكافته‌شد . فاطمه‌ وارد كعبه‌ شد ، و دیوار به‌ هم‌ پیوست... برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید ... فاطمه‌ تا سه‌ روز در شریفترین‌ مكان‌ گیتى‌ مهمان‌ خدا بود . و نوزاد خویش‌ سه‌ روز پس‌ از سیزدهم‌ رجب‌ سى‌ام‌ عام‌ الفیل‌ فاطمه‌ (3) را به‌ دنیا آورد . دختر اسد از همان‌ شكاف‌ دیوار كه‌ دوباره‌ گشوده‌ شده‌بود بیرون‌ آمد و گفت : (4) " پیامى‌ از غیب‌ شنیدم‌ كه‌ نامش‌ را " على‌ " بگذار . " دوران‌ كودكى‌حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا كه‌ خداوند مى‌خواست‌ ایشان‌ به‌ كمالات‌ بیشترى‌ نائل‌ آید ، پیامبر اكرم‌ ( ص‌ ) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربیت‌ غیر مستقیم‌ خود قرار داد . تا آنكه‌ ، خشكسالى‌ عجیبى‌ در مكه‌ واقع‌ شد . ابوطالب‌ عموى‌ پیامبر ، با چند فرزند با هزینه‌ سنگین‌ زندگى‌ روبرو شد.رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ كردند كه‌ هر یك‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشایشى‌ در كار ابوطالب‌ باشد . عباس‌ ، جعفر را و پیامبر (ص) ، (5) على‌ ( ع‌ ) را به‌ خانه‌ خود بردند .به‌ این‌ طریق‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) به‌ طور كامل‌ در كنار پیامبر قرار گرفت‌ . على‌ ( ع‌ ) آنچنان‌ با پیامبر ( ص‌ ) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پیامبر از شهر (6)خارج‌ مى‌شد و به‌ كوه‌ و بیابان‌ مى‌رفت‌ او را نیز همراه‌ خود مى‌برد . بعثت‌ پیامبر ( ص‌ ) و حضرت‌على‌ ( ع(شكى‌ نیست‌ كه‌ سبقت‌ در كارهاى‌ خیر نوعى‌ امتیاز و فضیلت‌ است‌ . و خداونددر آیات‌ بسیارى‌ بندگانش‌ را به‌ انجام‌ آنها ، و سبقت‌ گرفتن‌ بر یكدیگر (7) دعوت‌ فرموده‌است‌ . از فضایل‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) است‌ كه‌ او نخستین‌ فرد ایمان‌ آورنده‌ به‌ پیامبر ( ص‌ ) باشند . ابن‌ابى‌الحدید در این‌ باره‌ مى‌گوید : بدان‌ كه‌ در میان‌ اكابر و بزرگان‌ و متكلمین‌ گروه‌ " معتزله‌ " اختلافى‌ نیست‌ كه‌ على‌بن‌ابیطالب‌ نخستین‌ فردى‌ است‌ كه‌ به‌ اسلام‌ ایمان‌ آورده‌ و پیامبر خدا را تایید كرده‌است‌ . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستین‌ یاور پیامبر (ص)پس‌ از وحى‌ خدا و برگزیده‌ شدن‌ حضرت‌محمد ( ص‌ ) به‌ پیامبرى‌ و سه‌ سال‌دعوت‌ مخفیانه‌ ، سرانجام‌ پیك‌ وحى‌ فرا رسید و فرمان‌ دعوت‌ همگانى‌ داده‌شد . در این‌ میان‌ تنها حضرت‌على‌ ( ع‌ ) مجرى‌ طرحهاى‌ پیامبر ( ص‌ ) در دعوت‌ الهیش‌ و تنها همراه‌ و دلسوز آن‌ حضرت‌ در ضیافتى‌ بود كه‌ وى‌ براى‌ آشناكردن‌ خویشاوندانش‌ با اسلام‌ و دعوتشان‌ به‌ دین‌ خدا ترتیب‌ داد .در همین‌ ضیافت‌ پیامبر ( ص‌ ) از حاضران‌ سؤال‌ كرد : چه‌ كسى‌ از شما مرا در این‌ راه‌ كمك‌ مى‌كند تا برادر و وصى‌ و نماینده‌ من‌ در میان‌ شما باشد ؟ فقط على‌ ( ع‌ ) پاسخ‌ داد : اى‌ پیامبر خدا ! من‌ تو را در این‌ راه‌ یارى‌ مى‌كنم‌ پیامبر ( ص‌ ) بعد از سه‌ بار تكرار سؤوال‌ و شنیدن‌ همان‌ جواب‌ فرمود : اى‌ خویشاوندان‌ و بستگان‌ من‌ ، بدانید كه‌ على‌ ( ع‌ ) برادر و وصى‌ و خلیفه‌ پس‌ از من‌ در میان‌ شماست‌ .از افتخارات‌ دیگر حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) این‌ است‌ كه‌ با شجاعت‌ كامل‌ براى‌ خنثى‌ كردن‌ توطئه‌ مشركان‌ مبنى‌ بر قتل‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) در بستر ایشان‌ خوابید و زمینه‌ هجرت‌ پیامبر ( ص‌ ) را آماده‌ ساخت‌ . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از هجرت‌بعد از هجرت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و پیامبر ( ص‌ ) به‌ مدینه‌ دو نمونه‌ ازفضایل‌ على‌ ( ع‌ ) را بیان‌ مى‌نمائیم‌1- جانبازى‌ و فداكارى‌ در میدان‌ جهاد : حضور وى‌ در 26 غزوه‌ از 27 غزوه‌ پیامبر ( ص‌ ) و شركت‌ در سریه‌هاى‌ مختلف‌ از افتخارات‌ و فضایل‌ آن‌ حضرت‌ است‌ 2- ضبط و كتابت‌ وحى‌ ( قرآن‌ ) كتابت‌ وحى‌ و تنظیم‌ بسیارى‌ از اسناد تاریخى‌ و سیاسى‌ و نوشتن‌ نامه‌هاى‌ تبلیغى‌ و دعوتى‌ از كارهاى‌ حساس‌ و پرارج‌ امام‌ (ع‌ ) بود . ایشان‌ آیات‌ قرآن‌ چه‌ مكى‌ و چه‌ مدنى‌ ، را ضبط مى‌كرد . به‌ همین‌ علت‌ است‌ كه‌ وى‌ را از كاتبان‌ وحى‌ و حافظان‌ قرآن‌ به‌ شمار مى‌آورند.در این‌ دوران‌ بود كه‌ پیامبر ( ص‌ ( فرمان‌ اخوت‌ و برادرى‌ مسلمانان‌ را صادر فرمود و با حضرت‌على‌ ( ع‌ ) پیمان‌ برادرى‌ و اخوت‌ بست‌ و به‌ حضرت‌على‌ ) ع‌ ( فرمود : " تو برادر من‌ در این‌ جهان‌ و سراى‌ دیگر هستى‌ . به‌ خدایى‌ كه‌ مرا به‌ حق‌ برانگیخته‌است‌ ... تو را به‌ برادرى‌ خود انتخاب‌ مى‌كنم‌ ، اخوتى‌ كه‌ دامنه‌ آن‌ هر دو جهان‌ (8) را فرا گیرد . " حضرت‌على‌ ( ع‌ ) داماد رسول‌اكرم‌ ( ص(عمر و ابوبكر با مشورت‌ با سعد معاذ رئیس‌ قبیله‌ اوس‌ دریافتند جزعلى‌ ( ع‌ ) كسى‌ شایستگى‌ زهرا ( س‌ ) را ندارد . لذا هنگامى‌ كه‌ على‌ ( ع‌ ( در میان‌ نخلهاى‌ باغ‌ یكى‌ از انصار مشغول‌ آبیارى‌ بود موضوع‌ را با ایشان‌ در میان‌ نهادند و ایشان‌ فرمود : دختر پیامبر ( ص‌ ) مورد میل‌ و علاقه‌ من‌ است‌ . و به‌ سوى‌ خانه‌ رسول‌ به‌ راه‌ افتاد . وقتى‌ به‌ حضور رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) رسید ، عظمت‌ محضر پیامبر ( ص‌ ) مانع‌ از آن‌ شد كه‌ سخنى‌ بگوید ، تا اینكه‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) علت‌ رجوع‌ ایشان‌ را جویا شد و حضرت‌على‌ ( ع‌ ) با تكیه‌ به‌ فضایل‌ و تقوا و سوابق‌ درخشان‌ خود در اسلام‌ فرمود : " آیا صلاح‌ مى‌دانید كه‌ فاطمه‌ را در عقد من‌ درآورید ؟ " پس‌ از موافقت‌ حضرت‌ زهرا ( س‌ ) آن‌ حضرت‌ به‌ دامادى‌ رسول‌ اكرم‌ ( ص )  نائل‌ آمدند . غدیر خم‌پیامبر ( ص‌ ) بعد از اتمام‌ مراسم‌ حج‌ در آخرین‌ سال‌ عمر پربركتش‌ درراه‌ برگشت‌ در محلى‌ به‌ نام‌ غدیرخم‌ در نزدیكى‌ جحفه‌ دستور توقف‌ داد ، زیرا پیك‌ وحى‌ فرمان‌ داده‌بود كه‌ پیامبر ( ص‌ ) باید رسالتش‌ را به‌ اتمام‌ (9)برساند . پس‌ از نماز ظ‌هر پیامبر ( ص‌ ) بر بالاى‌ منبرى‌ از جهاز شتران‌ رفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! نزدیك‌ است‌ كه‌ من‌ دعوت‌ حق‌ را لبیك‌ گویم‌ و از میان‌ شما بروم‌ درباره‌ من‌ چه‌ فكر مى‌كنید ؟ مردم‌ گفتند : " گواهى‌ مى‌دهیم‌ كه‌ تو آیین‌ خدا را تبلیغ‌ مى‌كردى‌ " پیامبر فرمود : " آیا شما گواهى‌ نمى‌دهید كه‌ جز خداى‌ یگانه‌ ، خدایى‌ نیست‌ و محمد بنده‌ خدا و پیامبر اوست‌ ؟ " مردم‌ گفتند : " آرى‌ ، گواهى‌ مى‌دهیم‌.سپس‌ پیامبر ( ص‌ ) دست‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) را بالا گرفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! در نزد مؤمنان‌ سزاوارتر از خودشان‌ كیست‌ ؟ " مردم‌ گفتند : " خداوند و پیامبر او بهتر مى‌دانند . " سپس‌ پیامبر فرموند : " اى‌ مردم‌ ! هر كس‌ من‌ مولا و رهبر او هستم‌ ، على‌ هم‌ مولا و رهبر اوست‌ . " و این‌ جمله‌ را سه‌ بار تكرار فرمودند . بعد مردم‌ این‌ انتخاب‌ را به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تبریك‌ گفتند و با وى‌ بیعت‌ نمودند. حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اكرم (ص)پس از رحلت رسول اکرم (ص) به علت شرایط خاصی که بوجود آمده بود  ،حضرت‌على‌ ( ع‌ ) از صحنه‌ اجتماع کناره گرفت اع‌ كناره‌ گرفت‌ و سكوت‌ اختیار كرد. نه‌ در جهادى‌ شركت‌ مى‌كرد و نه‌ در اجتماع‌ به طور رسمى‌ سخن‌ مى‌گفت‌. شمشیر در نیام‌ كرد و به‌ وظ‌ایف‌ فردى‌و سازندگی افراد پرداخت.فعالیتهاى‌ امام‌ در این‌ دوران‌ به‌ طور خلاصه‌ اینگونه است:1- عبادت‌ خدا آنهم‌ در شان‌ حضرت‌ على‌ (ع)2- تفسیر قرآن‌ و حل‌ مسائل‌ دینى‌ و فتواى‌ حكم‌ حوادثى‌ كه‌ در طول‌ 23 سال‌ زندگى‌ پیامبر ( ص‌ ) مشابه‌ نداشت‌ . 3- پاسخ‌ به‌ پرسشهاى‌ دانشمندان‌ ملل‌ و شهرهاى‌ دیگر . 4- بیان‌ حكم‌ بسیارى‌ از رویدادهاى‌ نوظ‌هور كه‌ در اسلام‌ سابقه‌ نداشت‌ . 5- حل‌ مسائل‌ هنگامى‌ كه‌ دستگاه‌ خلافت‌ در مسائل‌ سیاسى‌ و پاره‌اى‌ از مشكلات‌ با بن بست روبرو می شد .6- تربیت‌ و پرورش‌ گروهى‌ كه‌ از ضمیر پاك‌ و روح‌ آماده‌ ، براى‌ سیر و سلوك‌ برخوردار هستند .7- كار و كوشش‌ براى‌ تامین‌ زندگى‌ بسیارى‌ از بینوایان‌ و درماندگان‌ تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود سپس آنها را در راه خدا وقف می نمود . خلافت‌ حضرت‌على‌ (ع)در زمان‌ خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) جنگهاى‌ فراوانى‌ رخ‌ داد از جمله‌ صفین‌ ، جمل‌و نهروان‌ كه‌ هر یك‌ پیامدهاى‌ خاصی به دنبال شد. شهادت‌ امام‌ على‌ ( ع )بعد از جنگ‌ نهروان‌ و سركوب‌ خوارج‌ برخى‌ از خوارج‌ از جمله‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ملجم‌مرادى‌ ، و برك‌بن‌عبدالله‌تمیمى‌ و عمروبن‌ بكر تمیمى‌ در یكى‌ از شبها گرد هم‌ آمدند و اوضاع‌ آن‌ روز و خونریزى‌ها و جنگهاى‌ داخلى‌ را بررسى‌ كردند و از نهروان‌ و كشتگان‌ خود یاد كردند و سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ باعث‌ این‌ خونریزى‌ و برادركشى‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و معاویه‌ و عمروعاص‌ است‌ . و اگر این‌ سه‌ نفر از میان‌ برداشته‌شوند ، مسلمانان‌ تكلیف‌ خود را خواهنددانست‌ . سپس‌ با هم‌ پیمان‌ بستند كه‌ هر یك‌ از آنان‌ متعهد كشتن‌ یكى‌ از سه‌ نفر گردد.ابن‌ملجم‌ متعهد قتل‌ امام‌ على‌ ( ع‌ ( شد و در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ همراه‌ چند نفر در مسجد كوفه‌ نشستند . آن‌ شب‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در خانه‌ دخترش‌ مهمان‌ بودند و از واقعه‌ صبح‌ با خبر بودند ، وقتى‌ موضوع‌ را با دخترش‌ در میان‌ نهاد ، ام‌كلثوم‌ گفت‌ : فردا جعده‌ را به‌ مسجد بفرستید .حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود : از قضاى‌ الهى‌ نمى‌توان‌ گریخت‌ . آنگاه‌ كمربند خود را محكم‌ بست‌ و در حالى‌ كه‌ این‌ دو بیت‌ را زمزمه‌ مى‌كرد عازم‌ مسجد شد . كمر خود را براى‌ مرگ‌ محكم‌ ببند ، زیرا مرگ‌ تو را ملاقات‌ خواهدكرد . و از مرگ‌ ، آنگاه‌ كه‌ به‌ سراى‌ تو درآید جزع‌ و فریاد مكن‌ (10) ابن‌ملجم‌ ، در حالى‌ كه‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در سجده‌ بودند ، ضربتى‌ بر فرق‌ مبارك‌ خون‌ از سر حضرتش‌ در محراب‌ جارى‌ شد و محاسن‌ ( 11 ) آن‌ حضرت‌ وارد ساخت‌ . شریفش‌ را رنگین‌ كرد . در این‌ حال‌ آن‌ حضرت‌ فرمود : " فزت‌ و رب‌ الكعبه‌ " به‌ خداى‌ كعبه‌ سوگند كه‌ رستگار شدم‌ سپس‌ آیه‌ 55 سوره‌ طه‌ را تلاوت‌ فرمود : " شما را از خاك‌ آفریدیم‌ و در آن‌ بازتان‌ مى‌گردانیم‌ و بار دیگر از آن (12)بیرونتان‌ مى‌آوریم‌.حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در واپسین‌ لحظات‌ زندگى‌ نیز به‌ فكر صلاح‌ و سعادت‌ مردم‌ بود و به‌ فرزندان‌ و بستگان‌ و تمام‌ مسلمانان‌ چنین‌ وصیت‌ فرمود : " شما را به‌ پرهیزكارى‌ سفارش‌ مى‌كنم‌ و به‌ اینكه‌ كارهاى‌ خود را منظم‌ كنید و اینكه‌ همواره‌ در فكر اصلاح‌ بین‌ مسلمانان‌ باشید . یتیمان‌ را فراموش‌ نكنید ، حقوق‌ همسایگان‌ را مراعات‌ كنید . قرآن‌ را برنامه‌ى‌ عملى‌ خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامى‌ بدارید كه‌ ستون‌ دین‌ شماست‌ . حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) در 21 ماه‌ رمضان‌ به‌ شهادت‌ رسید و در نجف‌ اشرف‌ به‌ خاك‌ سپرده‌شد ، و مزارش‌ میعادگاه‌ عاشقان‌ حق‌ و حقیقت‌ شد 
mohammadjavad بازدید : 24 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
دومین‌ فرزند برومند حضرت‌ على‌ و فاطمه  در روز سوم‌ ماه‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ ‌، كه‌ درود خدا بر ایشان‌ باد، در خانه‌ وحى‌ و ولایت‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. چون‌ خبر ولادتش‌ به‌ پیامبر گرامى‌ اسلام‌ (ص‌) رسید، به‌ خانه‌ حضرت‌ على‌ (ع‌) و فاطمه‌ را فرمود تا كودكش‌ را بیاورد. اسما او را در پارچه‌اى‌ سپید (س) آمد و اسما پیچید و خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) برد، آن‌ گرامى‌ به‌ گوش‌ راست‌ او اذان‌ و به‌ گوش‌ چپ‌  او اقامه‌ گفت‌.به‌ روزهاى‌ اول‌ یا هفتمین‌ روز ولادت‌ با سعادتش‌، امین‌ وحى‌ الهى‌، جبرئیل‌، فرود آمد و گفت‌: سلام‌ خداوند بر تو باد اى‌ رسول‌ خدا، این‌ نوزاد را به‌ نام‌ پسر كوچك‌ هارون‌ (شبیر) چون‌ على‌ براى‌ تو بسان‌ هارون‌  كه‌ به‌ عربى‌ (حسین‌) خوانده‌ مى‌شود نام‌ بگذار. براى‌ موسى‌ بن‌ عمران‌ است‌، جز آن‌ كه‌ تو خاتم‌ پیغمبران‌ هستى‌. و به‌ این‌ ترتیب‌ نام‌ پرعظمت‌ "حسین‌" از جانب‌ پروردگار، براى‌ دومین‌ فرزند فاطمه ‌(س‌) انتخاب‌ شد.به‌ روز هفتم‌ ولادتش‌، فاطمه‌ زهرا كه‌ سلام‌ خداوند بر او باد، گوسفندى‌ را براى او‌ كشت‌، و سر آن‌ حضرت‌ را تراشید و هم‌وزن‌ موى‌ سر او فرزندش‌ به‌ عنوان‌ عقیقه‌  نقره‌ صدقه‌ داد. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید حسین‌ (ع‌) و پیامبر (ص)از ولادت‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) كه‌ در سال‌ چهارم‌ هجرت‌ بود تا رحلت‌ رسول‌ الله‌ (ص‌) كه‌شش‌ سال‌ و چند ماه‌ بعد اتفاق‌ افتاد، مردم‌ از اظ‌هار محبت‌ و لطفى‌ كه‌ پیامبر راستین‌ اسلام‌ (ص‌) درباره‌ حسین‌ (ع‌) ابراز مى‌داشت‌، به‌ بزرگوارى‌ و مقام‌ شامخ‌ پیشواى‌ سوم‌ آگاه‌ شدند.سلمان‌ فارسى‌ مى‌گوید: دیدم‌ كه‌ رسول‌ خدا (ص‌) حسین‌ (ع‌) را بر زانوى‌ خویش‌ نهاده‌ او را مى‌بوسید و مى‌فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى‌، تو امام‌ و پسر امام‌ و پدر امامان‌ هستى‌، تو حجت‌ خدا و پسر حجت‌ خدا و پدر حجتهاى‌ خدایى‌ كه‌ نه‌ نفرند و خاتم‌ ایشان‌، قائم‌ ایشان‌ (امام‌ زمان‌ "عج‌") مى‌باشد.انس‌ بن‌ مالك‌ روایت‌ مى‌كند: وقتى‌ از پیامبر پرسیدند كدام‌ یك‌ از اهل‌ بیت‌ خود را بیشتر دوست‌ مى‌دارى‌، فرمود:  بارها رسول‌ گرامى‌ حسن‌ (ع‌) و حسین‌ (ع‌) را به‌ سینه‌ مى‌فشرد و حسن‌ و حسین‌ را، آنان‌ را مى‌بویید و مى‌بوسید.ابوهریره‌ كه‌ از مزدوران‌ معاویه‌ و از دشمنان‌ خاندان‌ امامت‌ است‌، در عین‌ حال‌ اعتراف‌ مى‌كند كه‌: "رسول‌ اكرم‌ را دیدم‌ كه‌ حسن‌ و حسین‌ را بر شانه‌هاى‌ خویش‌ نشانده‌ بود و به‌ سوى‌ ما مى‌آمد، وقتى‌ به‌ ما رسید فرمود هر كس‌ این‌ دو فرزندم‌ را دوست‌ بدارد مرا دوست‌  داشته‌، و هر كه‌ با آنان‌ دشمنى‌ ورزد با من‌ دشمنى‌ نموده‌ است‌". عالى‌ترین‌، صمیمى‌ترین‌ و گویاترین‌ رابطه‌ معنوى‌ و ملكوتى‌ بین‌ پیامبر و حسین‌ را مى‌توان‌ در این‌ جمله‌ رسول‌ گرامى‌ اسلام‌ (ص‌) خواند كه‌ فرمود: "حسین‌ از من‌ و من‌ از حسینم‌". حسین‌ (ع‌) با پدرشش‌ سال‌ از عمرش‌ با پیامبر بزرگوار سپرى‌ شد، و آن‌ گاه‌ كه‌ رسول‌ خدا (ص‌) چشم‌ ازجهان‌ فروبست‌ و به‌ لقاى‌ پروردگار شتافت‌، مدت‌ سى‌ سال‌ با پدر زیست‌. پدرى‌ كه‌ جز به‌ انصاف‌ حكم‌ نكرد، و جز به‌ طهارت‌ و بندگى‌ نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست‌ و جز خدا نیافت‌. پدرى‌ كه‌ در زمان‌ حكومتش‌ لحظه‌اى‌ او را آرام‌ نگذاشتند، همچنان‌ كه‌ به‌ هنگام‌ غصب‌ خلافتش‌ جز به‌ آزارش‌ برنخاستند.در تمام‌ این‌ مدت‌، با دل‌ و جان‌ از اوامر پدر اطاعت‌ مى‌كرد، و در چند سالى‌ كه‌ حضرت‌ على‌(ع‌) متصدى‌ خلافت‌ ظ‌اهرى‌ شد، حضرت‌ حسین(ع‌) در راه‌ پیشبرد اهداف‌ اسلامى‌، مانند یك‌ سرباز فداكار همچون‌ برادر بزرگوارش‌ مى‌كوشید، و در جنگهاى‌ "جمل‌"، "صفین‌" و "نهروان‌" شركت‌ و به‌ این‌ ترتیب‌، از پدرش‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌) و دین‌ خدا حمایت‌ كرد و داشت‌. حتى‌ گاهى‌ در حضور جمعیت‌ به‌ غاصبین‌ خلافت‌ اعتراض‌ مى‌كرد. در زمان‌ حكومت‌ عمر، امام‌ حسین‌ (ع‌) وارد مسجد شد، خلیفه‌ دوم‌ را بر منبر رسول‌ الله (ص‌) مشاهده‌ كرد كه‌ سخن‌ مى‌گفت‌. بلادرنگ‌ از منبر بالا رفت‌ و فریاد زد: "از منبر  پدرم‌ فرود آی ..." امام‌ حسین‌ (ع‌) با برادرپس‌ از شهادت‌ حضرت‌ على‌ (ع‌)، به‌ فرموده‌ رسول‌ خدا (ص‌) و وصیت‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌) امامت‌ و رهبرى‌ شیعیان‌ به‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)، فرزند بزرگ‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌)، منتقل‌ گشت‌ و بر همه‌ مردم‌ واجب‌ و لازم‌ آمد كه‌ به‌ فرامین‌ پیشوایشان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) گوش‌ فرادارند.امام‌ حسین‌ (ع‌) كه‌ دست‌ پرورد وحى‌ محمدى‌ و ولایت‌ علوى‌ بود، همراه‌ و همكار و همفكر برادرش‌ بود. چنان‌ كه‌ وقتى‌ بنا بر مصالح‌ اسلام‌ و جامعه‌ مسلمانان‌ و به‌ دستور خداوند بزرگ‌، امام‌ حسن‌ (ع‌) مجبور شد كه‌ با معاویه‌ صلح‌ كند و آن‌ همه‌ ناراحتیها را تحمل‌ نماید، امام‌ حسین‌ (ع‌) شریك‌ رنجهاى‌ برادر بود و چون‌ مى‌دانست‌ كه‌ این‌ صلح‌ به‌ صلاح‌ اسلام‌ و مسلمین‌ معاویه‌، در حضور امام‌ حسن‌ (ع‌) وامام‌ حسین‌ (ع‌) دهان‌ آلوده‌اش‌ را به‌ بدگویى‌ نسبت‌ به‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) و پدر بزرگوارشان‌ امیرمؤمنان‌ (ع‌) گشود، امام‌ حسین‌ (ع) به‌ دفاع‌ برخاست‌ تا سخن‌ در گلوى‌ معاویه‌ بشكند و سزاى‌ ناهنجاریش‌ را به‌ كنارش‌ بگذارد، ولى‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) او را به‌ سكوت‌ و خاموشى‌ فراخواند، امام‌ حسین‌ (ع‌) پذیرا شد و به‌ جایش‌ بازگشت‌، آن‌ گاه‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) خود به‌ پاسخ‌ معاویه‌  برآمد، و با بیانى‌ رسا و كوبنده‌ خاموشش‌ ساخت‌. امام‌ حسین‌ (ع‌) در زمان‌ معاویه‌چون‌ امام‌ حسن‌ (سلام‌ خدا و فرشتگان‌ خدا بر او باد) از دنیا رحلت‌ فرمود، به‌ گفته‌رسول‌ خدا (ص‌) و امیرالمؤمنین‌ (ع‌) و وصیت‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) امامت‌ و رهبرى‌ شیعیان‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) منتقل‌ شد و از طرف‌ خدا مأمور رهبرى‌ جامعه‌ گردید.امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌دید كه‌ معاویه‌ با اتكا به‌ قدرت‌ اسلام‌، بر اریكه‌ حكومت‌ اسلام‌ به‌ ناحق‌ تكیه‌ زده‌، سخت‌ مشغول‌ تخریب‌ اساس‌ جامعه‌ اسلامى‌ و قوانین‌ خداوند است‌، و از این‌ حكومت‌ پوشالى‌ مخرب‌ به‌ سختى‌ رنج‌ مى‌برد، ولى‌ نمى‌توانست‌ دستى‌ فراز آورد و قدرتى‌ فراهم‌ كند تا او را از جایگاه‌ حكومت‌ اسلامى‌ پایین‌ بكشد، چنانچه‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) نیز وضعى‌ مشابه‌ او داشت‌.امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌دانست‌ اگر تصمیمش‌ را آشكار سازد و به‌ سازندگى‌ قدرت‌ بپردازد، پیش‌ از هر جنبش‌ و حركت‌ مفیدى‌ به‌ قتلش‌ مى‌رساند، ناچار دندان‌ بر جگر نهاد و صبر را پیشه‌ ساخت‌ كه‌ اگر برمى‌خاست‌، پیش‌ از اقدام‌ به‌ دسیسه‌ كشته‌ مى‌شد، و از این‌ كشته‌ شدن‌ هیچ‌ نتیجه‌اى‌ گرفته‌ نمى‌شد. بنابراین‌ تا معاویه‌ زنده‌ بود، چون‌ برادر زیست‌ و علم‌ مخالفتهاى‌ بزرگ‌ نیفراخت‌، جز آن‌ كه‌ گاهى‌ محیط و حركات‌ و اعمال‌ معاویه‌ را به‌ باد انتقاد مى‌گرفت‌ و مردم‌ را به‌ آینده‌ نزدیك‌ امیدوار مى‌ساخت‌ كه‌ اقدام‌ مؤثرى‌ خواهد نمود. و در تمام‌ طول‌ مدتى‌ كه‌ معاویه‌ از مردم‌ براى‌ ولایت‌عهدى‌ یزید، بیعت‌ مى‌گرفت‌، حسین‌ به‌ شدت‌ با او مخالفت‌ كرد، و هرگز تن‌ به‌ بیعت‌ یزید نداد و ولى‌عهدى‌ او را نپذیرفت‌ و حتى‌ گاهى سخنانى‌ تند به‌ معاویه‌ گفت‌ و یا نامه‌اى‌ كوبنده‌ براى‌ او نوشت‌. معاویه‌ هم‌ در بیعت‌ گرفتن‌ براى‌ یزید، به‌ او اصرارى‌ نكرد و امام (ع‌) همچنین‌ بود و ماند تا معاویه‌ درگذشت‌... قیام‌ حسینى‌یزید پس‌ از معاویه‌ بر تخت‌ حكومت‌ اسلامى‌ تكیه‌ زد و خود را امیرالمؤمنین‌ خواند،و براى‌ این‌ كه‌ سلطنت‌ ناحق‌ و ستمگرانه‌اش‌ را تثبیت‌ كند، مصمم‌ شد براى‌ نامداران‌ و شخصیتهاى‌ اسلامى‌ پیامى‌ بفرستد و آنان‌ را به‌ بیعت‌ با خویش‌ بخواند. به‌ همین‌ منظور، نامه‌اى‌ به‌ حاكم‌ مدینه‌ نوشت‌ و در آن‌ یادآور شد كه‌ براى‌ من‌ از حسین‌ (ع ‌)بیعت‌ بگیر و اگر مخالفت‌ نمود بقتلش‌ برسان‌. حاكم‌ این‌ خبر را به‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) رسانید و جواب‌ مطالبه‌ نمود. امام‌ حسین‌ (ع‌) چنین‌ فرمود: "انا لله‌ و انا الیه‌ راجعون‌ و على‌ الاسلام‌ السلام‌ اذا بلیت‌ الامة‌ براع‌ مثل‌ یزید". آن‌ گاه‌ كه‌ افرادى‌ چون‌ یزید، (شراب‌خوار و قمارباز و بى‌ایمان‌ و ناپاك‌ كه‌ حتى‌ ظ‌اهر اسلام‌ را هم‌ مراعات‌ نمى‌كند) بر مسند حكومت‌ اسلامى‌ بنشیند، باید فاتحه‌ اسلام‌ را خواند. (زیرا این‌ گونه‌ زمامدارها با نیروى‌ اسلام‌ و به‌ نام‌ اسلام‌، اسلام‌ را از بین‌ مى‌برند).امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌دانست‌ اینك‌ كه‌ حكومت‌ یزید را به‌ رسمیت‌ نشناخته‌ است‌، اگر در مدینه‌ بماند به‌ قتلش‌ مى‌رسانند، لذا به‌ امر پروردگار، شبانه‌ و مخفى‌ از مدینه‌ به‌ سوى‌ مكه‌ حركت‌ كرد. آمدن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ مكه‌، همراه‌ با سرباز زدن‌ او از بیعت‌ یزید، در بین‌ مردم‌ مكه‌ و مدینه‌ انتشار یافت‌، و این‌ خبر تا به‌ كوفه‌ هم‌ رسید. كوفیان‌ از امام‌ حسین‌ (ع‌) كه‌ در مكه‌ بسر مى‌برد دعوت‌ كردند تا به‌ سوى‌ آنان‌ آید و زمامدار امورشان‌ باشد. امام‌ (ع‌) مسلم‌ بن‌ عقیل‌، پسر عموى‌ خویش‌ را به‌ كوفه‌ فرستاد تا حركت‌ و واكنش‌ اجتماع‌ كوفى‌ را از نزدیك‌ ببیند و برایش‌ بنویسد.مسلم‌ به‌ كوفه‌ رسید و با استقبال‌ گرم‌ و بى‌سابقه‌اى‌ روبرو شد، هزاران‌ نفر به‌ عنوان‌ نایب‌ امام‌ (ع‌) با او بیعت‌ كردند، و مسلم‌ هم‌ نامه‌اى‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) نگاشت‌ و حركت‌ فورى‌ امام‌ (ع‌) را لازم‌ گزارش‌ داد.هر چند امام‌ حسین‌ (ع‌) كوفیان‌ را به‌ خوبى‌ مى‌شناخت‌، و بى‌وفایى‌ و بى‌دینى‌شان‌ را در زمان‌ حكومت‌ پدر و برادر دیده‌ بود و مى‌دانست‌ به‌ گفته‌ها و بیعتشان‌ با مسلم‌ نمى‌توان‌ اعتماد كرد، و لیكن‌ براى‌ اتمام‌ حجت‌ و اجراى‌ اوامر پروردگار تصمیم‌ گرفت‌ كه‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ حركت‌ كند. با این‌ حال‌ تا هشتم‌ ذى‌حجه‌، یعنى‌ روزى‌ كه‌ همه‌ مردم‌ مكه‌ عازم‌ رفتن‌ به‌ "منى‌" بودند و هر كس‌ در راه‌ مكه‌ جا مانده‌ بود با عجله‌ تمام‌ مى‌خواست‌ خود را به‌ مكه‌ برساند، آن‌ حضرت‌ در مكه‌ ماند و در چنین‌ روزى‌ با اهل‌ بیت‌ و یاران‌ خود، از مكه‌به‌ طرف‌ عراق‌ خارج‌ شد و با این‌ كار هم‌ به‌ وظ‌یفه‌ خویش‌ عمل‌ كرد و هم‌ به‌ مسلمانان‌ جهان‌ فهماند كه‌ پسر پیغمبر امت‌، یزید را به‌ رسمیت‌ نشناخته‌ و با او بیعت‌ نكرده‌، بلكه‌ علیه‌ او قیام‌ كرده‌ است‌.یزید كه‌ حركت‌ مسلم‌ را به‌ سوى‌ كوفه‌ دریافته‌ و از بیعت‌ كوفیان‌ با او آگاه‌ شده‌ بود، ابن‌ زیاد را (كه‌ از پلیدترین‌ یاران‌ یزید و از كثیفترین‌ طرفداران‌ حكومت‌ بنى‌ امیه‌ بود) به‌ كوفه‌ فرستاد. ابن‌ زیاد از ضعف‌ ایمان‌ و دورویى‌ و ترس‌ مردم‌ كوفه‌ استفاده‌ نمود و با تهدید ارعاب‌، آنان‌ را از دور و بر مسلم‌ پراكنده‌ ساخت‌، و مسلم‌ به‌ تنهایى‌ با عمال‌ ابن‌ زیاد به‌ نبرد پرداخت‌، و پس‌ از جنگى‌ دلاورانه‌ و شگفت‌، با شجاعت‌ شهید شد (سلام‌ خدا بر او باد). و ابن‌ زیاد جامعه‌ دورو و خیانتكار و بى‌ایمان‌ كوفه‌ را علیه‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) برانگیخت‌، و كار به‌ جایى‌ رسید كه‌ عده‌اى‌ از همان‌ كسانى‌ كه‌ براى‌ امام‌ (ع‌) دعوت‌نامه‌ نوشته‌ بودند، سلاح‌ جنگ‌ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام‌ حسین‌ (ع‌) از راه‌ برسد و به‌ قتلش‌ برسانند.امام‌ حسین‌ (ع‌) از همان‌ شبى‌ كه‌ از مدینه‌ بیرون‌ آمد، و در تمام‌ مدتى‌ كه‌ در مكه‌ اقامت‌ گزید، و در طول‌ راه‌ مكه‌ به‌ كربلا، تا هنگام‌ شهادت‌، گاهى‌ به‌ اشاره‌، گاهى‌ به‌ اعلان‌ مى‌داشت‌ كه‌: "مقصود من‌ از حركت‌، رسوا ساختن‌ حكومت‌ ضد اسلامى‌ یزید و صراحت‌، برپاداشتن‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر و ایستادگى‌ در برابر ظ‌لم‌ و ستمگرى‌ است‌ و جز حمایت‌ قرآن‌ و زنده‌ داشتن‌ دین‌ محمدى‌ هدفى‌ ندارم‌". و این‌ مأموریتى‌ بود كه‌ خداوند به‌ او واگذار نموده‌ بود، حتى‌ اگر به‌ كشته‌ شدن‌ خود و اصحاب‌ و فرزندان‌ و اسیرى‌ خانواده‌اش‌ اتمام‌ پذیرد.رسول‌ گرامى‌ (ص‌) و امیرمؤمنان‌ (ع‌) و حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) پیشوایان‌ پیشین‌ اسلام‌، شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) را بارها بیان‌ فرموده‌ بودند. حتى‌ در هنگام‌ ولادت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌)، و خود امام‌ حسین‌ (ع‌) به‌  رسول‌ گرانمایه‌ اسلام‌ (ص‌) شهادتش‌ را تذكر داده‌ بود.علم‌ امامت‌ مى‌دانست‌ كه‌ آخر این‌ سفر به‌ شهادتش‌ مى‌انجامد، ولى‌ او كسى‌ نبود كه‌ در برابر دستور آسمانى‌ و فرمان‌ خدا براى‌ جان‌ خود ارزشى‌ قائل‌ باشد، یا از اسارت‌ خانواده‌اش‌ واهمه‌اى‌ به‌ دل‌ راه‌ دهد. او آن‌ كس‌ بود كه‌ بلا را كرامت‌ و شهادت‌ را سعادت‌ مى‌پنداشت‌. (سلام‌ ابدى‌ خدا بر او باد).خبر "شهادت‌ حسین‌ (ع‌) در كربلا" به‌ قدرى‌ در اجتماع‌ اسلامى‌ مورد گفتگو واقع‌ شده‌ بود كه‌ عامه‌ مردم‌ از پایان‌ این‌ سفر مطلع‌ بودند. چون‌ جسته‌ و گریخته‌، از رسول‌ الله‌ (ص‌) و امیرالمؤمنین‌ (ع‌) و امام‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) و دیگر بزرگان‌ صدر اسلام‌ شنیده‌ بودند. بدینسان‌ حركت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) با آن‌ درگیریها و ناراحتیها احتمال‌ كشته‌ شدنش‌ را در اذهان‌ عامه‌ تشدید كرد. بویژه‌ كه‌ خود در طول‌ راه‌ مى‌فرمود: "من‌ كان‌ باذلا فینا مهجته‌ و موطنا على‌ لقاء الله‌ نفسه‌ فلیرحل‌ معنا. هر كس‌ حاضر است‌ در راه‌ ما از جان‌ خویش‌ بگذرد و به‌ ملاقات‌ پروردگار بشتابد، همراه‌ ما بیاید". و لذا در بعضى‌ از دوستان‌ این‌ توهم‌ پیش‌ آمد كه‌ حضرتش‌ را از این‌ سفر منصرف‌ سازند.غافل‌ از این‌ كه‌ فرزند على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌) امام‌ و جانشین‌ پیامبر، و از دیگران‌ به‌ وظ‌یفه‌ خویش‌ آگاهتر است‌ و هرگز از آنچه‌ خدا بر عهده‌ او نهاده‌ دست‌ نخواهد كشید. بارى‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) با همه‌ این‌ افكار و نظریه‌ها كه‌ اطرافش‌ را گرفته‌ بود به‌ راه‌ خویش‌ ادامه‌ داد، و كوچكترین‌ خللى‌ در تصمیمش‌ راه‌ نیافت‌. سرانجام‌، رفت‌، و شهادت‌ را دریافت‌. نه‌ خود تنها، بلكه‌ با اصحاب‌ و فرزندان‌ كه‌ هر یك‌ ستاره‌اى‌ درخشان‌ در افق‌ اسلام‌ بودند، رفتند و كشته‌ شدند، و خونهایشان‌ شنهاى‌ گرم‌ دشت‌ كربلا را لاله‌باران‌ كرد تا جامعه‌ مسلمانان‌ بفهمد یزید (باقى‌مانده‌ بسترهاى‌ گناه‌آلود خاندان‌ امیه‌) جانشین‌ رسول‌ خدا نیست‌، و اساسا اسلام‌ از بنى‌ امیه‌ و بنى‌ امیه‌ از اسلام‌ جداست‌.راستى‌ هرگز اندیشیده‌اید اگر شهادت‌ جانگداز و حماسه‌آفرین‌ حسین‌ (ع‌) به‌ وقوع‌ نمى‌پیوست‌ و مردم‌ یزید را خلیفه‌ پیغمبر (ص‌) مى‌دانستند، و آن‌ گاه‌ اخبار دربار یزید و شهوترانیهاى‌ او و عمالش‌ را مى‌شنیدند، چقدر از اسلام‌ متنفر مى‌شدند، زیرا اسلامى‌ كه‌ خلیفه‌ پیغمبرش‌ یزید باشد، به‌ راستى‌ نیز تنفرآور است‌...و خاندان‌ پاك‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) نیز اسیر شدند تا آخرین‌ رسالت‌ این‌ شهادت‌ را به‌ گوش‌ مردم‌ برسانند. و شنیدیم‌ و خواندیم‌ كه‌ در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه‌ متعفن‌ پسر زیاد و دربار نكبت‌بار یزید، هماره‌ و همه‌ جا دهان‌ گشودند و فریاد زدند، و پرده‌ زیباى‌ فریب‌ را از چهره‌ زشت‌ و جنایتكار جیره‌خواران‌ بنى‌ امیه‌ برداشتند و ثابت‌ كردند كه‌ یزید سگ‌باز وشرابخوار است‌، هرگز لیاقت‌ خلافت‌ ندارد و این‌ اریكه‌اى‌ كه‌ او بر آن‌ تكیه‌ زده‌ جایگاه‌ او نیست‌. سخنانشان‌ رسالت‌ شهادت‌ حسینى‌ را تكمیل‌ كرد، طوفانى‌ در جانها برانگیختند، چنان‌ كه‌ نام‌ یزید تا همیشه‌ مترادف‌ با هر پستى‌ و رذالت‌ و دناءت‌ گردید و همه‌ آرزوهاى‌ طلایى‌ و شیطانیش‌ چون‌ نقش‌ بر آب‌ گشت‌. نگرشى‌ ژرف‌ مى‌خواهد تا بتوان‌ بر همه‌ ابعاد این‌ شهادت‌ عظیم‌ و پرنتیجه‌ دست‌ یافت‌.از همان‌ اوان‌ شهادتش‌ تا كنون‌، دوستان‌ و شیعیانش‌، و همه‌ آنان‌ كه‌ به‌ شرافت‌ و عظمت‌ انسان‌ ارج‌ مى‌گذارند، همه‌ساله‌ سالروز به‌ خون‌ غلتیدنش‌ را، سالروز قیام‌ و شهادتش‌ را با سیاه‌پوشى‌ و عزادارى‌ محترم‌ مى‌شمارند، و خلوص‌ خویش‌ را با گریه‌ بر مصایب‌ آن‌ بزرگوار ابراز مى‌دارند. پیشوایان‌ مآل‌اندیش‌ و معصوم‌ ما، هماره‌ به‌ واقعه‌ كربلا و به‌ زنده‌ داشتن‌ آن‌ عنایتى‌ خاص‌ داشتند. غیر از این‌ كه‌ خود به‌ زیارت‌ مرقدش‌ مى‌شتافتند و عزایش‌ را بر پا مى‌داشتند، در فضیلت‌ عزادارى‌ و محزون‌ بودن‌ براى‌ آن‌ بزرگوار، گفتارهاى‌ متعددى‌ ایراد فرموده‌اند.ابوعماره‌ گوید: "روزى‌ به‌ حضور امام‌ ششم‌ صادق‌ آل‌ محمد (ع‌) رسیدم‌، فرمود اشعارى‌ در سوگوارى‌ حسین‌ براى‌ ما بخوان‌. وقتى‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ نمودم‌ صداى‌ گریه‌ حضرت‌ برخاست‌، من‌ مى‌خواندم‌ و آن‌ عزیز مى‌گریست‌، چندان‌ كه‌ صداى‌ گریه‌ از خانه‌ برخاست‌. بعد از آن‌ كه‌ اشعار را تمام‌ كردم‌، امام‌ (ع‌) در فضلیت‌ و ثواب‌ مرثیه‌ و گریاندن‌ مردم‌ بر امام‌  حسین‌ (ع‌) مطالبى‌ بیان‌ فرمود ".و نیز از آن‌ جناب‌ است‌ كه‌ فرمود: "گریستن‌ و بى‌تابى‌ كردن‌ در هیچ‌ مصیبتى‌ شایسته‌ نیست‌ مگر در مصیبت‌ حسین‌ بن‌ على‌، كه‌ ثواب‌ و جزایى‌ گرانمایه‌ دارد ". باقرالعلوم‌، امام‌ پنجم‌ (ع‌) به‌ محمد بن‌ مسلم‌ كه‌ یكى‌ از اصحاب‌ بزرگ‌ او است‌ فرمود: "به‌ شیعیان‌ ما بگویید كه‌ به‌ زیارت‌ مرقد حسین‌ بروند، زیرا بر هر شخص‌ باایمانى‌ كه‌  به‌ امامت‌ ما معترف‌ است‌، زیارت‌ قبر اباعبدالله‌ لازم‌ مى‌باشد ".امام‌ صادق‌ (ع‌) مى‌فرماید: "ان‌ زیارة‌ الحسین‌ علیه‌ السلام‌ افضل‌ ما یكون‌ من‌ الاعمال  .همانا زیارت‌ حسین‌ (ع‌) از هر عمل‌ پسندیده‌اى‌ ارزش‌ و فضیلتش‌ بیشتر است‌" .زیرا كه‌ این‌ زیارت‌ در حقیقت‌ مدرسه‌ بزرگ‌ و عظیم‌ است‌ كه‌ به‌ جهانیان‌ درس‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ مى‌دهد و گویى‌ روح‌ را به‌ سوى‌ ملكوت‌ خوبیها و پاكدامنیها و فداكاریها پرواز مى‌دهد.هر چند عزادارى‌ و گریه‌ بر مصایب‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌)، و مشرف‌ شدن‌ به‌ زیارت‌ قبرش‌ و بازنمایاندن‌ تاریخ‌ پرشكوه‌ و حماسه‌ساز كربلایش‌ ارزش‌ و معیارى‌ والا دارد، لكن‌ باید دانست‌ كه‌ نباید تنها به‌ این‌ زیارتها و گریه‌ها و غم‌ گساریدن‌ اكتفا كرد، بلكه‌ همه‌ این‌ تظاهرات‌، فلسفه‌ دین‌دارى‌، فداكارى‌ و حمایت‌ از قوانین‌ آسمانى‌ را به‌ ما گوشزد مى‌نماید، و هدف‌ هم‌ جز این‌ نیست‌، و نیاز بزرگ‌ ما از درگاه‌ حسینى‌ آموختن‌ انسانیت‌ و خالى‌ بودن‌ دل‌ از هر چه‌ غیر از خداست‌ مى‌باشد، و گرنه‌ اگر فقط به‌ صورت‌ ظ‌اهر قضیه‌ بپردازیم‌، هدف‌ مقدس‌ حسینى‌ به‌ فراموشى‌ مى‌گراید. اخلاق‌ و رفتار امام‌ حسین‌ (ع‌)با نگاهى‌ اجمالى‌ به‌ 56 سال‌ زندگى‌ سراسر خداخواهى‌ و خداجویى‌ حسین‌ (ع‌)، درمى‌یابیم‌كه‌ هماره‌ وقت‌ او به‌ پاكدامنى‌ و بندگى‌ و نشر رسالت‌ احمدى‌ و مفاهیم‌ عمیقى‌ والاتر از درك‌ و دید ما گذشته‌ است‌.اكنون‌ مرورى‌ كوتاه‌ به‌ زوایاى‌ زندگانى‌ آن‌ عزیز، كه‌ پیش‌ روى‌ ما است‌: جنابش‌ به‌ نماز و نیایش‌ با پروردگار و خواندن‌ قرآن‌ و دعا و استغفار علاقه‌ بسیارى‌ و حتى‌ در آخرین‌ شب‌ داشت‌. گاهى‌ در شبانه‌روز صدها ركعت‌ نماز مى‌گزاشت‌.زندگى‌ دست‌ از نیاز و دعا برنداشت‌، و خوانده‌ایم‌ كه‌ از دشمنان‌ مهلت‌ خواست‌ تا بتواند با خداى‌ خویش‌ به‌ خلوت‌ بنشیند. و فرمود: "خدا مى‌داند كه‌ من‌ نماز و تلاوت‌ قرآن‌ و دعاى‌ زیاد و استغفار را دوست‌ دارم ".  حضرتش‌ بارها پیاده‌ به‌ خانه‌ كعبه‌ شتافت‌ و مراسم‌ حج‌ را برگزار كرد. ابن‌ اثیر در كتاب‌ "اسد الغابة‌" مى‌نویسد :" كان‌ الحسین‌ رضى‌ الله‌ عنه‌ فاضلا كثیر الصوم‌ و الصلوة‌ و الحج‌ و الصدقة‌ و افعال‌  الخیر جمیعها. حسین‌ (ع‌) بسیار روزه‌ مى‌گرفت‌ و نماز مى‌گزارد و به‌ حج‌ مى‌رفت‌ و صدقه‌ مى‌داد و همه‌ كارهاى‌ پسندیده‌ را انجام‌ مى‌داد ". شخصیت‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) آنچنان‌ بلند و دور از دسترس‌ و پرشكوه‌ بود كه‌ وقتى‌ با برادرش‌ امام‌ مجتبى‌ (ع‌) پیاده‌ به‌ كعبه‌ مى‌رفتند، همه‌ بزرگان‌ و شخصیتهاى‌ اسلامى‌ به‌  احترامشان‌ از مركب‌ پیاده‌ شده‌، همراه‌ آنان‌ راه‌ مى‌پیمودند.احترامى‌ كه‌ جامعه‌ براى‌ حسین‌ (ع‌) قائل‌ بود، بدان‌ جهت‌ بود كه‌ او با مردم‌ زندگى‌ مى‌كرد - از مردم‌ و معاشرتشان‌ كناره‌ نمى‌جست‌ - با جان‌ جامعه‌ هماهنگ‌ بود، چونان‌ دیگران‌ از مواهب‌ و مصائب‌ یك‌ اجتماع‌ برخوردار بود، و بالاتر از همه‌ ایمان‌ بى‌تزلزل‌ او به‌ خداوند، او را غم‌خوار و یاور مردم‌ ساخته‌ بود. و گرنه‌، او نه‌ كاخهاى‌ مجلل‌ داشت‌ و نه‌ سربازان‌ و غلامان‌ محافظ، و هرگز مثل‌ جباران‌ راه‌ آمد و شد را به‌ گذرش‌ بر مردم‌ نمى‌بستند، و حرم‌ رسول‌ الله‌ )ص‌) را براى‌ او خلوت‌ نمى‌كردند...این‌ روایت‌ یك‌ نمونه‌ از اخلاق‌ اجتماعى‌ اوست‌، بخوانیم‌: روزى‌ از محلى‌ عبور مى‌فرمود، عده‌اى‌ از فقرا بر عباهاى‌ پهن‌ شده‌شان‌ نشسته‌ بودند و نان‌پاره‌هاى‌ خشكى‌ مى‌خوردند، امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌گذشت‌ كه‌ تعارفش‌ كردند و او هم‌ پذیرفت‌، نشست‌ و تناول‌ فرمود و آن‌ گاه‌ بیان‌ داشت‌: "ان‌ الله‌ لا یحب‌ المتكبرین‌"، خداوند متكبران‌ را دوست‌ نمى‌دارد. سپس‌ فرمود: "من‌ دعوت‌ شما را اجابت‌ كردم‌، شما هم‌ دعوت‌ مرا اجابت‌ كنید". آنهاهم‌ دعوت‌ آن‌ حضرت‌ را پذیرفتند و همراه‌ جنابش‌ به‌ منزل‌ رفتند. حضرت‌ دستور داد و بدین‌ ترتیب‌ پذیرایى‌ گرمى‌  هر چه‌ در خانه‌ موجود است‌ به‌ ضیافتشان‌ بیاورند، از آنان‌ به‌ عمل‌ آمد، و نیز درس‌ تواضع‌ و انسان‌دوستى‌ را با عمل‌ خویش‌ به‌ جامعه‌ آموخت‌.شعیب‌ بن‌ عبدالرحمن‌ خزاعى‌ مى‌گوید: "چون‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) به‌ شهادت‌ رسید، بر پشت‌ مباركش‌ آثار پینه‌ مشاهده‌ كردند، علتش‌ را از امام‌ زین‌ العابدین‌ (ع‌) پرسیدند، فرمود این‌ پینه‌ها اثر كیسه‌هاى‌ غذایى‌ است‌ كه‌ پدرم‌ شبها به‌ دوش‌ مى‌كشید و به‌ خانه‌  زنهاى‌ شوهرمرده‌ و كودكان‌ یتیم‌ و فقرا مى‌رسانید". شدت‌ علاقه‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) را به‌ دفاع‌ از مظلوم‌ و حمایت‌ از ستم‌دیدگان‌ مى‌توان‌ در داستان‌ "ارینب‌ وهمسرش‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌" دریافت‌، كه‌ اجمال‌ و فشرده‌اش‌ را در این‌ جا متذكر مى‌شویم‌:یزید به‌ زمان‌ ولایت‌عهدى‌، با این‌ كه‌ همه‌ نوع‌ وسایل‌ شهوترانى‌ و كام‌جویى‌ و كامروایى‌ از قبیل‌ پول‌، مقام‌، كنیزان‌ رقاصه‌ و... در اختیار داشت‌، چشم‌ ناپاك‌ و هرزه‌اش‌ را به‌ بانوى‌ شوهردار عفیفى‌ دوخته‌ بود. پدرش‌ معاویه‌ به‌ جاى‌ این‌ كه‌ در برابر این‌ رفتار زشت‌ و ننگین‌ عكس‌العمل‌ كوبنده‌اى‌ نشان‌ دهد، با حیله‌گرى‌ و دروغ‌پردازى‌ و فریبكارى‌، مقدماتى‌ فراهم‌ ساخت‌ تا زن‌ پاكدامن‌ مسلمان‌ را از خانه‌ شوهر جدا ساخته‌ به‌ بستر گناه‌آلوده‌ پسرش‌ یزید بكشاند.حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) از قضیه‌ باخبر شد، در برابر این‌ تصمیم‌ زشت‌ ایستاد و نقشه‌ شوم‌ معاویه‌ را نقش‌ بر آب‌ ساخت‌ و با استفاده‌ از یكى‌ از قوانین‌ اسلام‌، زن‌ را به‌ شوهرش‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌ بازگرداند و دست‌ تعدى‌ و تجاوز یزید را از خانواده‌ مسلمان‌ و پاكیزه‌اى‌ قطع‌ نمود و با این‌ كار همت‌ و غیرت‌ الهى‌اش‌ را نمایان‌ و علاقه‌مندى‌ خود را به‌ حفظ نوامیس‌ جامعه‌ مسلمانان‌ ابراز داشت‌، و این‌ رفتار داستانى‌ شد كه‌ در مفاخر آل‌ على‌ (ع‌) و دناءت‌ و ستمگرى‌ بنى‌ امیه‌، براى‌ همیشه‌ در تاریخ‌ به‌ یادگار  ماند.علائلى‌ در كتاب‌ "سمو المعنى‌" مى‌نویسد: "ما در تاریخ‌ انسان‌ به‌ مردان‌ بزرگى‌ برخورد مى‌كنیم‌ كه‌ هر كدام‌ در جبهه‌ و جهتى‌ عظمت‌ و بزرگى‌ خویش‌ را جهان‌گیر ساخته‌اند، یكى‌ در شجاعت‌، دیگرى‌ در زهد، آن‌ دیگرى‌ در سخاوت‌، و... اما شكوه‌ و بزرگى‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) حجم‌ عظیمى‌ است‌ كه‌ ابعاد بى‌نهایتش‌ هر یك‌ مشخص‌كننده‌ یك‌ عظمت‌ فراز تاریخ‌ است‌، گویا او جامع‌ همه‌  والاییها و فرازمندیها است‌".آرى‌، مردى‌ كه‌ وارث‌ بى‌كرانگى‌ نبوت‌ محمدى‌ است‌، مردى‌ كه‌ وارث‌ عظمت‌ عدل‌ و مروت‌ پدرى‌ چون‌ حضرت‌ على‌ (ع‌) است‌ و وارث‌ جلال‌ و درخشندگى‌ فضیلت‌ مادرى‌ چون‌ حضرت‌ فاطمه‌ (س‌) است‌، چگونه‌ نمونه‌ برتر و والاى‌ عظمت‌ انسان‌ و نشانه‌ آشكار فضیلتهاى‌ خدایى‌ نباشد.درود ما بر او باد كه‌ باید او را سمبل‌ اعمال‌ و كردارمان‌ قرار دهیم‌. امام‌ حسین‌ (ع‌) و حكایت‌ زیستن‌ و شهادتش‌ و لحن‌ گفتارش‌ و ابعاد كردارش‌ نه‌ تنها نمونه‌ یك‌ بزرگ‌مرد تاریخ‌ را براى‌ ما مجسم‌ مى‌سازد، بلكه‌ او با همه‌ خویشتن‌، آیینه‌ تمام‌نماى‌ فضیلتها، بزرگ‌منشیها، فداكاریها، جان‌بازیها، خداخواهیها وخداجوییها مى‌باشد، او به‌ تنهایى‌ مى‌تواند جان‌ را به‌ لاهوت‌ راهبر باشد و سعادت‌ بشریت‌ را ضامن‌ گردد. بودن‌ و رفتنش‌، معنویت‌ و فضیلتهاى‌ انسان‌ را ارجمند نمود.
mohammadjavad بازدید : 41 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)
دومین‌ فرزند برومند حضرت‌ على‌ و فاطمه  در روز سوم‌ ماه‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ ‌، كه‌ درود خدا بر ایشان‌ باد، در خانه‌ وحى‌ و ولایت‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. چون‌ خبر ولادتش‌ به‌ پیامبر گرامى‌ اسلام‌ (ص‌) رسید، به‌ خانه‌ حضرت‌ على‌ (ع‌) و فاطمه‌ را فرمود تا كودكش‌ را بیاورد. اسما او را در پارچه‌اى‌ سپید (س) آمد و اسما پیچید و خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) برد، آن‌ گرامى‌ به‌ گوش‌ راست‌ او اذان‌ و به‌ گوش‌ چپ‌  او اقامه‌ گفت‌.به‌ روزهاى‌ اول‌ یا هفتمین‌ روز ولادت‌ با سعادتش‌، امین‌ وحى‌ الهى‌، جبرئیل‌، فرود آمد و گفت‌: سلام‌ خداوند بر تو باد اى‌ رسول‌ خدا، این‌ نوزاد را به‌ نام‌ پسر كوچك‌ هارون‌ (شبیر) چون‌ على‌ براى‌ تو بسان‌ هارون‌  كه‌ به‌ عربى‌ (حسین‌) خوانده‌ مى‌شود نام‌ بگذار. براى‌ موسى‌ بن‌ عمران‌ است‌، جز آن‌ كه‌ تو خاتم‌ پیغمبران‌ هستى‌. و به‌ این‌ ترتیب‌ نام‌ پرعظمت‌ "حسین‌" از جانب‌ پروردگار، براى‌ دومین‌ فرزند فاطمه ‌(س‌) انتخاب‌ شد.به‌ روز هفتم‌ ولادتش‌، فاطمه‌ زهرا كه‌ سلام‌ خداوند بر او باد، گوسفندى‌ را براى او‌ كشت‌، و سر آن‌ حضرت‌ را تراشید و هم‌وزن‌ موى‌ سر او فرزندش‌ به‌ عنوان‌ عقیقه‌  نقره‌ صدقه‌ داد. برای مشاهده ی متن کامل به ادامه مطلب بروید حسین‌ (ع‌) و پیامبر (ص)از ولادت‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) كه‌ در سال‌ چهارم‌ هجرت‌ بود تا رحلت‌ رسول‌ الله‌ (ص‌) كه‌شش‌ سال‌ و چند ماه‌ بعد اتفاق‌ افتاد، مردم‌ از اظ‌هار محبت‌ و لطفى‌ كه‌ پیامبر راستین‌ اسلام‌ (ص‌) درباره‌ حسین‌ (ع‌) ابراز مى‌داشت‌، به‌ بزرگوارى‌ و مقام‌ شامخ‌ پیشواى‌ سوم‌ آگاه‌ شدند.سلمان‌ فارسى‌ مى‌گوید: دیدم‌ كه‌ رسول‌ خدا (ص‌) حسین‌ (ع‌) را بر زانوى‌ خویش‌ نهاده‌ او را مى‌بوسید و مى‌فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى‌، تو امام‌ و پسر امام‌ و پدر امامان‌ هستى‌، تو حجت‌ خدا و پسر حجت‌ خدا و پدر حجتهاى‌ خدایى‌ كه‌ نه‌ نفرند و خاتم‌ ایشان‌، قائم‌ ایشان‌ (امام‌ زمان‌ "عج‌") مى‌باشد.انس‌ بن‌ مالك‌ روایت‌ مى‌كند: وقتى‌ از پیامبر پرسیدند كدام‌ یك‌ از اهل‌ بیت‌ خود را بیشتر دوست‌ مى‌دارى‌، فرمود:  بارها رسول‌ گرامى‌ حسن‌ (ع‌) و حسین‌ (ع‌) را به‌ سینه‌ مى‌فشرد و حسن‌ و حسین‌ را، آنان‌ را مى‌بویید و مى‌بوسید.ابوهریره‌ كه‌ از مزدوران‌ معاویه‌ و از دشمنان‌ خاندان‌ امامت‌ است‌، در عین‌ حال‌ اعتراف‌ مى‌كند كه‌: "رسول‌ اكرم‌ را دیدم‌ كه‌ حسن‌ و حسین‌ را بر شانه‌هاى‌ خویش‌ نشانده‌ بود و به‌ سوى‌ ما مى‌آمد، وقتى‌ به‌ ما رسید فرمود هر كس‌ این‌ دو فرزندم‌ را دوست‌ بدارد مرا دوست‌  داشته‌، و هر كه‌ با آنان‌ دشمنى‌ ورزد با من‌ دشمنى‌ نموده‌ است‌". عالى‌ترین‌، صمیمى‌ترین‌ و گویاترین‌ رابطه‌ معنوى‌ و ملكوتى‌ بین‌ پیامبر و حسین‌ را مى‌توان‌ در این‌ جمله‌ رسول‌ گرامى‌ اسلام‌ (ص‌) خواند كه‌ فرمود: "حسین‌ از من‌ و من‌ از حسینم‌". حسین‌ (ع‌) با پدرشش‌ سال‌ از عمرش‌ با پیامبر بزرگوار سپرى‌ شد، و آن‌ گاه‌ كه‌ رسول‌ خدا (ص‌) چشم‌ ازجهان‌ فروبست‌ و به‌ لقاى‌ پروردگار شتافت‌، مدت‌ سى‌ سال‌ با پدر زیست‌. پدرى‌ كه‌ جز به‌ انصاف‌ حكم‌ نكرد، و جز به‌ طهارت‌ و بندگى‌ نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست‌ و جز خدا نیافت‌. پدرى‌ كه‌ در زمان‌ حكومتش‌ لحظه‌اى‌ او را آرام‌ نگذاشتند، همچنان‌ كه‌ به‌ هنگام‌ غصب‌ خلافتش‌ جز به‌ آزارش‌ برنخاستند.در تمام‌ این‌ مدت‌، با دل‌ و جان‌ از اوامر پدر اطاعت‌ مى‌كرد، و در چند سالى‌ كه‌ حضرت‌ على‌(ع‌) متصدى‌ خلافت‌ ظ‌اهرى‌ شد، حضرت‌ حسین(ع‌) در راه‌ پیشبرد اهداف‌ اسلامى‌، مانند یك‌ سرباز فداكار همچون‌ برادر بزرگوارش‌ مى‌كوشید، و در جنگهاى‌ "جمل‌"، "صفین‌" و "نهروان‌" شركت‌ و به‌ این‌ ترتیب‌، از پدرش‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌) و دین‌ خدا حمایت‌ كرد و داشت‌. حتى‌ گاهى‌ در حضور جمعیت‌ به‌ غاصبین‌ خلافت‌ اعتراض‌ مى‌كرد. در زمان‌ حكومت‌ عمر، امام‌ حسین‌ (ع‌) وارد مسجد شد، خلیفه‌ دوم‌ را بر منبر رسول‌ الله (ص‌) مشاهده‌ كرد كه‌ سخن‌ مى‌گفت‌. بلادرنگ‌ از منبر بالا رفت‌ و فریاد زد: "از منبر  پدرم‌ فرود آی ..." امام‌ حسین‌ (ع‌) با برادرپس‌ از شهادت‌ حضرت‌ على‌ (ع‌)، به‌ فرموده‌ رسول‌ خدا (ص‌) و وصیت‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌) امامت‌ و رهبرى‌ شیعیان‌ به‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)، فرزند بزرگ‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌)، منتقل‌ گشت‌ و بر همه‌ مردم‌ واجب‌ و لازم‌ آمد كه‌ به‌ فرامین‌ پیشوایشان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) گوش‌ فرادارند.امام‌ حسین‌ (ع‌) كه‌ دست‌ پرورد وحى‌ محمدى‌ و ولایت‌ علوى‌ بود، همراه‌ و همكار و همفكر برادرش‌ بود. چنان‌ كه‌ وقتى‌ بنا بر مصالح‌ اسلام‌ و جامعه‌ مسلمانان‌ و به‌ دستور خداوند بزرگ‌، امام‌ حسن‌ (ع‌) مجبور شد كه‌ با معاویه‌ صلح‌ كند و آن‌ همه‌ ناراحتیها را تحمل‌ نماید، امام‌ حسین‌ (ع‌) شریك‌ رنجهاى‌ برادر بود و چون‌ مى‌دانست‌ كه‌ این‌ صلح‌ به‌ صلاح‌ اسلام‌ و مسلمین‌ معاویه‌، در حضور امام‌ حسن‌ (ع‌) وامام‌ حسین‌ (ع‌) دهان‌ آلوده‌اش‌ را به‌ بدگویى‌ نسبت‌ به‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) و پدر بزرگوارشان‌ امیرمؤمنان‌ (ع‌) گشود، امام‌ حسین‌ (ع) به‌ دفاع‌ برخاست‌ تا سخن‌ در گلوى‌ معاویه‌ بشكند و سزاى‌ ناهنجاریش‌ را به‌ كنارش‌ بگذارد، ولى‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) او را به‌ سكوت‌ و خاموشى‌ فراخواند، امام‌ حسین‌ (ع‌) پذیرا شد و به‌ جایش‌ بازگشت‌، آن‌ گاه‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) خود به‌ پاسخ‌ معاویه‌  برآمد، و با بیانى‌ رسا و كوبنده‌ خاموشش‌ ساخت‌. امام‌ حسین‌ (ع‌) در زمان‌ معاویه‌چون‌ امام‌ حسن‌ (سلام‌ خدا و فرشتگان‌ خدا بر او باد) از دنیا رحلت‌ فرمود، به‌ گفته‌رسول‌ خدا (ص‌) و امیرالمؤمنین‌ (ع‌) و وصیت‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) امامت‌ و رهبرى‌ شیعیان‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) منتقل‌ شد و از طرف‌ خدا مأمور رهبرى‌ جامعه‌ گردید.امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌دید كه‌ معاویه‌ با اتكا به‌ قدرت‌ اسلام‌، بر اریكه‌ حكومت‌ اسلام‌ به‌ ناحق‌ تكیه‌ زده‌، سخت‌ مشغول‌ تخریب‌ اساس‌ جامعه‌ اسلامى‌ و قوانین‌ خداوند است‌، و از این‌ حكومت‌ پوشالى‌ مخرب‌ به‌ سختى‌ رنج‌ مى‌برد، ولى‌ نمى‌توانست‌ دستى‌ فراز آورد و قدرتى‌ فراهم‌ كند تا او را از جایگاه‌ حكومت‌ اسلامى‌ پایین‌ بكشد، چنانچه‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) نیز وضعى‌ مشابه‌ او داشت‌.امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌دانست‌ اگر تصمیمش‌ را آشكار سازد و به‌ سازندگى‌ قدرت‌ بپردازد، پیش‌ از هر جنبش‌ و حركت‌ مفیدى‌ به‌ قتلش‌ مى‌رساند، ناچار دندان‌ بر جگر نهاد و صبر را پیشه‌ ساخت‌ كه‌ اگر برمى‌خاست‌، پیش‌ از اقدام‌ به‌ دسیسه‌ كشته‌ مى‌شد، و از این‌ كشته‌ شدن‌ هیچ‌ نتیجه‌اى‌ گرفته‌ نمى‌شد. بنابراین‌ تا معاویه‌ زنده‌ بود، چون‌ برادر زیست‌ و علم‌ مخالفتهاى‌ بزرگ‌ نیفراخت‌، جز آن‌ كه‌ گاهى‌ محیط و حركات‌ و اعمال‌ معاویه‌ را به‌ باد انتقاد مى‌گرفت‌ و مردم‌ را به‌ آینده‌ نزدیك‌ امیدوار مى‌ساخت‌ كه‌ اقدام‌ مؤثرى‌ خواهد نمود. و در تمام‌ طول‌ مدتى‌ كه‌ معاویه‌ از مردم‌ براى‌ ولایت‌عهدى‌ یزید، بیعت‌ مى‌گرفت‌، حسین‌ به‌ شدت‌ با او مخالفت‌ كرد، و هرگز تن‌ به‌ بیعت‌ یزید نداد و ولى‌عهدى‌ او را نپذیرفت‌ و حتى‌ گاهى سخنانى‌ تند به‌ معاویه‌ گفت‌ و یا نامه‌اى‌ كوبنده‌ براى‌ او نوشت‌. معاویه‌ هم‌ در بیعت‌ گرفتن‌ براى‌ یزید، به‌ او اصرارى‌ نكرد و امام (ع‌) همچنین‌ بود و ماند تا معاویه‌ درگذشت‌... قیام‌ حسینى‌یزید پس‌ از معاویه‌ بر تخت‌ حكومت‌ اسلامى‌ تكیه‌ زد و خود را امیرالمؤمنین‌ خواند،و براى‌ این‌ كه‌ سلطنت‌ ناحق‌ و ستمگرانه‌اش‌ را تثبیت‌ كند، مصمم‌ شد براى‌ نامداران‌ و شخصیتهاى‌ اسلامى‌ پیامى‌ بفرستد و آنان‌ را به‌ بیعت‌ با خویش‌ بخواند. به‌ همین‌ منظور، نامه‌اى‌ به‌ حاكم‌ مدینه‌ نوشت‌ و در آن‌ یادآور شد كه‌ براى‌ من‌ از حسین‌ (ع ‌)بیعت‌ بگیر و اگر مخالفت‌ نمود بقتلش‌ برسان‌. حاكم‌ این‌ خبر را به‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) رسانید و جواب‌ مطالبه‌ نمود. امام‌ حسین‌ (ع‌) چنین‌ فرمود: "انا لله‌ و انا الیه‌ راجعون‌ و على‌ الاسلام‌ السلام‌ اذا بلیت‌ الامة‌ براع‌ مثل‌ یزید". آن‌ گاه‌ كه‌ افرادى‌ چون‌ یزید، (شراب‌خوار و قمارباز و بى‌ایمان‌ و ناپاك‌ كه‌ حتى‌ ظ‌اهر اسلام‌ را هم‌ مراعات‌ نمى‌كند) بر مسند حكومت‌ اسلامى‌ بنشیند، باید فاتحه‌ اسلام‌ را خواند. (زیرا این‌ گونه‌ زمامدارها با نیروى‌ اسلام‌ و به‌ نام‌ اسلام‌، اسلام‌ را از بین‌ مى‌برند).امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌دانست‌ اینك‌ كه‌ حكومت‌ یزید را به‌ رسمیت‌ نشناخته‌ است‌، اگر در مدینه‌ بماند به‌ قتلش‌ مى‌رسانند، لذا به‌ امر پروردگار، شبانه‌ و مخفى‌ از مدینه‌ به‌ سوى‌ مكه‌ حركت‌ كرد. آمدن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ مكه‌، همراه‌ با سرباز زدن‌ او از بیعت‌ یزید، در بین‌ مردم‌ مكه‌ و مدینه‌ انتشار یافت‌، و این‌ خبر تا به‌ كوفه‌ هم‌ رسید. كوفیان‌ از امام‌ حسین‌ (ع‌) كه‌ در مكه‌ بسر مى‌برد دعوت‌ كردند تا به‌ سوى‌ آنان‌ آید و زمامدار امورشان‌ باشد. امام‌ (ع‌) مسلم‌ بن‌ عقیل‌، پسر عموى‌ خویش‌ را به‌ كوفه‌ فرستاد تا حركت‌ و واكنش‌ اجتماع‌ كوفى‌ را از نزدیك‌ ببیند و برایش‌ بنویسد.مسلم‌ به‌ كوفه‌ رسید و با استقبال‌ گرم‌ و بى‌سابقه‌اى‌ روبرو شد، هزاران‌ نفر به‌ عنوان‌ نایب‌ امام‌ (ع‌) با او بیعت‌ كردند، و مسلم‌ هم‌ نامه‌اى‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) نگاشت‌ و حركت‌ فورى‌ امام‌ (ع‌) را لازم‌ گزارش‌ داد.هر چند امام‌ حسین‌ (ع‌) كوفیان‌ را به‌ خوبى‌ مى‌شناخت‌، و بى‌وفایى‌ و بى‌دینى‌شان‌ را در زمان‌ حكومت‌ پدر و برادر دیده‌ بود و مى‌دانست‌ به‌ گفته‌ها و بیعتشان‌ با مسلم‌ نمى‌توان‌ اعتماد كرد، و لیكن‌ براى‌ اتمام‌ حجت‌ و اجراى‌ اوامر پروردگار تصمیم‌ گرفت‌ كه‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ حركت‌ كند. با این‌ حال‌ تا هشتم‌ ذى‌حجه‌، یعنى‌ روزى‌ كه‌ همه‌ مردم‌ مكه‌ عازم‌ رفتن‌ به‌ "منى‌" بودند و هر كس‌ در راه‌ مكه‌ جا مانده‌ بود با عجله‌ تمام‌ مى‌خواست‌ خود را به‌ مكه‌ برساند، آن‌ حضرت‌ در مكه‌ ماند و در چنین‌ روزى‌ با اهل‌ بیت‌ و یاران‌ خود، از مكه‌به‌ طرف‌ عراق‌ خارج‌ شد و با این‌ كار هم‌ به‌ وظ‌یفه‌ خویش‌ عمل‌ كرد و هم‌ به‌ مسلمانان‌ جهان‌ فهماند كه‌ پسر پیغمبر امت‌، یزید را به‌ رسمیت‌ نشناخته‌ و با او بیعت‌ نكرده‌، بلكه‌ علیه‌ او قیام‌ كرده‌ است‌.یزید كه‌ حركت‌ مسلم‌ را به‌ سوى‌ كوفه‌ دریافته‌ و از بیعت‌ كوفیان‌ با او آگاه‌ شده‌ بود، ابن‌ زیاد را (كه‌ از پلیدترین‌ یاران‌ یزید و از كثیفترین‌ طرفداران‌ حكومت‌ بنى‌ امیه‌ بود) به‌ كوفه‌ فرستاد. ابن‌ زیاد از ضعف‌ ایمان‌ و دورویى‌ و ترس‌ مردم‌ كوفه‌ استفاده‌ نمود و با تهدید ارعاب‌، آنان‌ را از دور و بر مسلم‌ پراكنده‌ ساخت‌، و مسلم‌ به‌ تنهایى‌ با عمال‌ ابن‌ زیاد به‌ نبرد پرداخت‌، و پس‌ از جنگى‌ دلاورانه‌ و شگفت‌، با شجاعت‌ شهید شد (سلام‌ خدا بر او باد). و ابن‌ زیاد جامعه‌ دورو و خیانتكار و بى‌ایمان‌ كوفه‌ را علیه‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) برانگیخت‌، و كار به‌ جایى‌ رسید كه‌ عده‌اى‌ از همان‌ كسانى‌ كه‌ براى‌ امام‌ (ع‌) دعوت‌نامه‌ نوشته‌ بودند، سلاح‌ جنگ‌ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام‌ حسین‌ (ع‌) از راه‌ برسد و به‌ قتلش‌ برسانند.امام‌ حسین‌ (ع‌) از همان‌ شبى‌ كه‌ از مدینه‌ بیرون‌ آمد، و در تمام‌ مدتى‌ كه‌ در مكه‌ اقامت‌ گزید، و در طول‌ راه‌ مكه‌ به‌ كربلا، تا هنگام‌ شهادت‌، گاهى‌ به‌ اشاره‌، گاهى‌ به‌ اعلان‌ مى‌داشت‌ كه‌: "مقصود من‌ از حركت‌، رسوا ساختن‌ حكومت‌ ضد اسلامى‌ یزید و صراحت‌، برپاداشتن‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر و ایستادگى‌ در برابر ظ‌لم‌ و ستمگرى‌ است‌ و جز حمایت‌ قرآن‌ و زنده‌ داشتن‌ دین‌ محمدى‌ هدفى‌ ندارم‌". و این‌ مأموریتى‌ بود كه‌ خداوند به‌ او واگذار نموده‌ بود، حتى‌ اگر به‌ كشته‌ شدن‌ خود و اصحاب‌ و فرزندان‌ و اسیرى‌ خانواده‌اش‌ اتمام‌ پذیرد.رسول‌ گرامى‌ (ص‌) و امیرمؤمنان‌ (ع‌) و حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) پیشوایان‌ پیشین‌ اسلام‌، شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) را بارها بیان‌ فرموده‌ بودند. حتى‌ در هنگام‌ ولادت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌)، و خود امام‌ حسین‌ (ع‌) به‌  رسول‌ گرانمایه‌ اسلام‌ (ص‌) شهادتش‌ را تذكر داده‌ بود.علم‌ امامت‌ مى‌دانست‌ كه‌ آخر این‌ سفر به‌ شهادتش‌ مى‌انجامد، ولى‌ او كسى‌ نبود كه‌ در برابر دستور آسمانى‌ و فرمان‌ خدا براى‌ جان‌ خود ارزشى‌ قائل‌ باشد، یا از اسارت‌ خانواده‌اش‌ واهمه‌اى‌ به‌ دل‌ راه‌ دهد. او آن‌ كس‌ بود كه‌ بلا را كرامت‌ و شهادت‌ را سعادت‌ مى‌پنداشت‌. (سلام‌ ابدى‌ خدا بر او باد).خبر "شهادت‌ حسین‌ (ع‌) در كربلا" به‌ قدرى‌ در اجتماع‌ اسلامى‌ مورد گفتگو واقع‌ شده‌ بود كه‌ عامه‌ مردم‌ از پایان‌ این‌ سفر مطلع‌ بودند. چون‌ جسته‌ و گریخته‌، از رسول‌ الله‌ (ص‌) و امیرالمؤمنین‌ (ع‌) و امام‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) و دیگر بزرگان‌ صدر اسلام‌ شنیده‌ بودند. بدینسان‌ حركت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) با آن‌ درگیریها و ناراحتیها احتمال‌ كشته‌ شدنش‌ را در اذهان‌ عامه‌ تشدید كرد. بویژه‌ كه‌ خود در طول‌ راه‌ مى‌فرمود: "من‌ كان‌ باذلا فینا مهجته‌ و موطنا على‌ لقاء الله‌ نفسه‌ فلیرحل‌ معنا. هر كس‌ حاضر است‌ در راه‌ ما از جان‌ خویش‌ بگذرد و به‌ ملاقات‌ پروردگار بشتابد، همراه‌ ما بیاید". و لذا در بعضى‌ از دوستان‌ این‌ توهم‌ پیش‌ آمد كه‌ حضرتش‌ را از این‌ سفر منصرف‌ سازند.غافل‌ از این‌ كه‌ فرزند على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌) امام‌ و جانشین‌ پیامبر، و از دیگران‌ به‌ وظ‌یفه‌ خویش‌ آگاهتر است‌ و هرگز از آنچه‌ خدا بر عهده‌ او نهاده‌ دست‌ نخواهد كشید. بارى‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) با همه‌ این‌ افكار و نظریه‌ها كه‌ اطرافش‌ را گرفته‌ بود به‌ راه‌ خویش‌ ادامه‌ داد، و كوچكترین‌ خللى‌ در تصمیمش‌ راه‌ نیافت‌. سرانجام‌، رفت‌، و شهادت‌ را دریافت‌. نه‌ خود تنها، بلكه‌ با اصحاب‌ و فرزندان‌ كه‌ هر یك‌ ستاره‌اى‌ درخشان‌ در افق‌ اسلام‌ بودند، رفتند و كشته‌ شدند، و خونهایشان‌ شنهاى‌ گرم‌ دشت‌ كربلا را لاله‌باران‌ كرد تا جامعه‌ مسلمانان‌ بفهمد یزید (باقى‌مانده‌ بسترهاى‌ گناه‌آلود خاندان‌ امیه‌) جانشین‌ رسول‌ خدا نیست‌، و اساسا اسلام‌ از بنى‌ امیه‌ و بنى‌ امیه‌ از اسلام‌ جداست‌.راستى‌ هرگز اندیشیده‌اید اگر شهادت‌ جانگداز و حماسه‌آفرین‌ حسین‌ (ع‌) به‌ وقوع‌ نمى‌پیوست‌ و مردم‌ یزید را خلیفه‌ پیغمبر (ص‌) مى‌دانستند، و آن‌ گاه‌ اخبار دربار یزید و شهوترانیهاى‌ او و عمالش‌ را مى‌شنیدند، چقدر از اسلام‌ متنفر مى‌شدند، زیرا اسلامى‌ كه‌ خلیفه‌ پیغمبرش‌ یزید باشد، به‌ راستى‌ نیز تنفرآور است‌...و خاندان‌ پاك‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) نیز اسیر شدند تا آخرین‌ رسالت‌ این‌ شهادت‌ را به‌ گوش‌ مردم‌ برسانند. و شنیدیم‌ و خواندیم‌ كه‌ در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه‌ متعفن‌ پسر زیاد و دربار نكبت‌بار یزید، هماره‌ و همه‌ جا دهان‌ گشودند و فریاد زدند، و پرده‌ زیباى‌ فریب‌ را از چهره‌ زشت‌ و جنایتكار جیره‌خواران‌ بنى‌ امیه‌ برداشتند و ثابت‌ كردند كه‌ یزید سگ‌باز وشرابخوار است‌، هرگز لیاقت‌ خلافت‌ ندارد و این‌ اریكه‌اى‌ كه‌ او بر آن‌ تكیه‌ زده‌ جایگاه‌ او نیست‌. سخنانشان‌ رسالت‌ شهادت‌ حسینى‌ را تكمیل‌ كرد، طوفانى‌ در جانها برانگیختند، چنان‌ كه‌ نام‌ یزید تا همیشه‌ مترادف‌ با هر پستى‌ و رذالت‌ و دناءت‌ گردید و همه‌ آرزوهاى‌ طلایى‌ و شیطانیش‌ چون‌ نقش‌ بر آب‌ گشت‌. نگرشى‌ ژرف‌ مى‌خواهد تا بتوان‌ بر همه‌ ابعاد این‌ شهادت‌ عظیم‌ و پرنتیجه‌ دست‌ یافت‌.از همان‌ اوان‌ شهادتش‌ تا كنون‌، دوستان‌ و شیعیانش‌، و همه‌ آنان‌ كه‌ به‌ شرافت‌ و عظمت‌ انسان‌ ارج‌ مى‌گذارند، همه‌ساله‌ سالروز به‌ خون‌ غلتیدنش‌ را، سالروز قیام‌ و شهادتش‌ را با سیاه‌پوشى‌ و عزادارى‌ محترم‌ مى‌شمارند، و خلوص‌ خویش‌ را با گریه‌ بر مصایب‌ آن‌ بزرگوار ابراز مى‌دارند. پیشوایان‌ مآل‌اندیش‌ و معصوم‌ ما، هماره‌ به‌ واقعه‌ كربلا و به‌ زنده‌ داشتن‌ آن‌ عنایتى‌ خاص‌ داشتند. غیر از این‌ كه‌ خود به‌ زیارت‌ مرقدش‌ مى‌شتافتند و عزایش‌ را بر پا مى‌داشتند، در فضیلت‌ عزادارى‌ و محزون‌ بودن‌ براى‌ آن‌ بزرگوار، گفتارهاى‌ متعددى‌ ایراد فرموده‌اند.ابوعماره‌ گوید: "روزى‌ به‌ حضور امام‌ ششم‌ صادق‌ آل‌ محمد (ع‌) رسیدم‌، فرمود اشعارى‌ در سوگوارى‌ حسین‌ براى‌ ما بخوان‌. وقتى‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ نمودم‌ صداى‌ گریه‌ حضرت‌ برخاست‌، من‌ مى‌خواندم‌ و آن‌ عزیز مى‌گریست‌، چندان‌ كه‌ صداى‌ گریه‌ از خانه‌ برخاست‌. بعد از آن‌ كه‌ اشعار را تمام‌ كردم‌، امام‌ (ع‌) در فضلیت‌ و ثواب‌ مرثیه‌ و گریاندن‌ مردم‌ بر امام‌  حسین‌ (ع‌) مطالبى‌ بیان‌ فرمود ".و نیز از آن‌ جناب‌ است‌ كه‌ فرمود: "گریستن‌ و بى‌تابى‌ كردن‌ در هیچ‌ مصیبتى‌ شایسته‌ نیست‌ مگر در مصیبت‌ حسین‌ بن‌ على‌، كه‌ ثواب‌ و جزایى‌ گرانمایه‌ دارد ". باقرالعلوم‌، امام‌ پنجم‌ (ع‌) به‌ محمد بن‌ مسلم‌ كه‌ یكى‌ از اصحاب‌ بزرگ‌ او است‌ فرمود: "به‌ شیعیان‌ ما بگویید كه‌ به‌ زیارت‌ مرقد حسین‌ بروند، زیرا بر هر شخص‌ باایمانى‌ كه‌  به‌ امامت‌ ما معترف‌ است‌، زیارت‌ قبر اباعبدالله‌ لازم‌ مى‌باشد ".امام‌ صادق‌ (ع‌) مى‌فرماید: "ان‌ زیارة‌ الحسین‌ علیه‌ السلام‌ افضل‌ ما یكون‌ من‌ الاعمال  .همانا زیارت‌ حسین‌ (ع‌) از هر عمل‌ پسندیده‌اى‌ ارزش‌ و فضیلتش‌ بیشتر است‌" .زیرا كه‌ این‌ زیارت‌ در حقیقت‌ مدرسه‌ بزرگ‌ و عظیم‌ است‌ كه‌ به‌ جهانیان‌ درس‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ مى‌دهد و گویى‌ روح‌ را به‌ سوى‌ ملكوت‌ خوبیها و پاكدامنیها و فداكاریها پرواز مى‌دهد.هر چند عزادارى‌ و گریه‌ بر مصایب‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌)، و مشرف‌ شدن‌ به‌ زیارت‌ قبرش‌ و بازنمایاندن‌ تاریخ‌ پرشكوه‌ و حماسه‌ساز كربلایش‌ ارزش‌ و معیارى‌ والا دارد، لكن‌ باید دانست‌ كه‌ نباید تنها به‌ این‌ زیارتها و گریه‌ها و غم‌ گساریدن‌ اكتفا كرد، بلكه‌ همه‌ این‌ تظاهرات‌، فلسفه‌ دین‌دارى‌، فداكارى‌ و حمایت‌ از قوانین‌ آسمانى‌ را به‌ ما گوشزد مى‌نماید، و هدف‌ هم‌ جز این‌ نیست‌، و نیاز بزرگ‌ ما از درگاه‌ حسینى‌ آموختن‌ انسانیت‌ و خالى‌ بودن‌ دل‌ از هر چه‌ غیر از خداست‌ مى‌باشد، و گرنه‌ اگر فقط به‌ صورت‌ ظ‌اهر قضیه‌ بپردازیم‌، هدف‌ مقدس‌ حسینى‌ به‌ فراموشى‌ مى‌گراید. اخلاق‌ و رفتار امام‌ حسین‌ (ع‌)با نگاهى‌ اجمالى‌ به‌ 56 سال‌ زندگى‌ سراسر خداخواهى‌ و خداجویى‌ حسین‌ (ع‌)، درمى‌یابیم‌كه‌ هماره‌ وقت‌ او به‌ پاكدامنى‌ و بندگى‌ و نشر رسالت‌ احمدى‌ و مفاهیم‌ عمیقى‌ والاتر از درك‌ و دید ما گذشته‌ است‌.اكنون‌ مرورى‌ كوتاه‌ به‌ زوایاى‌ زندگانى‌ آن‌ عزیز، كه‌ پیش‌ روى‌ ما است‌: جنابش‌ به‌ نماز و نیایش‌ با پروردگار و خواندن‌ قرآن‌ و دعا و استغفار علاقه‌ بسیارى‌ و حتى‌ در آخرین‌ شب‌ داشت‌. گاهى‌ در شبانه‌روز صدها ركعت‌ نماز مى‌گزاشت‌.زندگى‌ دست‌ از نیاز و دعا برنداشت‌، و خوانده‌ایم‌ كه‌ از دشمنان‌ مهلت‌ خواست‌ تا بتواند با خداى‌ خویش‌ به‌ خلوت‌ بنشیند. و فرمود: "خدا مى‌داند كه‌ من‌ نماز و تلاوت‌ قرآن‌ و دعاى‌ زیاد و استغفار را دوست‌ دارم ".  حضرتش‌ بارها پیاده‌ به‌ خانه‌ كعبه‌ شتافت‌ و مراسم‌ حج‌ را برگزار كرد. ابن‌ اثیر در كتاب‌ "اسد الغابة‌" مى‌نویسد :" كان‌ الحسین‌ رضى‌ الله‌ عنه‌ فاضلا كثیر الصوم‌ و الصلوة‌ و الحج‌ و الصدقة‌ و افعال‌  الخیر جمیعها. حسین‌ (ع‌) بسیار روزه‌ مى‌گرفت‌ و نماز مى‌گزارد و به‌ حج‌ مى‌رفت‌ و صدقه‌ مى‌داد و همه‌ كارهاى‌ پسندیده‌ را انجام‌ مى‌داد ". شخصیت‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) آنچنان‌ بلند و دور از دسترس‌ و پرشكوه‌ بود كه‌ وقتى‌ با برادرش‌ امام‌ مجتبى‌ (ع‌) پیاده‌ به‌ كعبه‌ مى‌رفتند، همه‌ بزرگان‌ و شخصیتهاى‌ اسلامى‌ به‌  احترامشان‌ از مركب‌ پیاده‌ شده‌، همراه‌ آنان‌ راه‌ مى‌پیمودند.احترامى‌ كه‌ جامعه‌ براى‌ حسین‌ (ع‌) قائل‌ بود، بدان‌ جهت‌ بود كه‌ او با مردم‌ زندگى‌ مى‌كرد - از مردم‌ و معاشرتشان‌ كناره‌ نمى‌جست‌ - با جان‌ جامعه‌ هماهنگ‌ بود، چونان‌ دیگران‌ از مواهب‌ و مصائب‌ یك‌ اجتماع‌ برخوردار بود، و بالاتر از همه‌ ایمان‌ بى‌تزلزل‌ او به‌ خداوند، او را غم‌خوار و یاور مردم‌ ساخته‌ بود. و گرنه‌، او نه‌ كاخهاى‌ مجلل‌ داشت‌ و نه‌ سربازان‌ و غلامان‌ محافظ، و هرگز مثل‌ جباران‌ راه‌ آمد و شد را به‌ گذرش‌ بر مردم‌ نمى‌بستند، و حرم‌ رسول‌ الله‌ )ص‌) را براى‌ او خلوت‌ نمى‌كردند...این‌ روایت‌ یك‌ نمونه‌ از اخلاق‌ اجتماعى‌ اوست‌، بخوانیم‌: روزى‌ از محلى‌ عبور مى‌فرمود، عده‌اى‌ از فقرا بر عباهاى‌ پهن‌ شده‌شان‌ نشسته‌ بودند و نان‌پاره‌هاى‌ خشكى‌ مى‌خوردند، امام‌ حسین‌ (ع‌) مى‌گذشت‌ كه‌ تعارفش‌ كردند و او هم‌ پذیرفت‌، نشست‌ و تناول‌ فرمود و آن‌ گاه‌ بیان‌ داشت‌: "ان‌ الله‌ لا یحب‌ المتكبرین‌"، خداوند متكبران‌ را دوست‌ نمى‌دارد. سپس‌ فرمود: "من‌ دعوت‌ شما را اجابت‌ كردم‌، شما هم‌ دعوت‌ مرا اجابت‌ كنید". آنهاهم‌ دعوت‌ آن‌ حضرت‌ را پذیرفتند و همراه‌ جنابش‌ به‌ منزل‌ رفتند. حضرت‌ دستور داد و بدین‌ ترتیب‌ پذیرایى‌ گرمى‌  هر چه‌ در خانه‌ موجود است‌ به‌ ضیافتشان‌ بیاورند، از آنان‌ به‌ عمل‌ آمد، و نیز درس‌ تواضع‌ و انسان‌دوستى‌ را با عمل‌ خویش‌ به‌ جامعه‌ آموخت‌.شعیب‌ بن‌ عبدالرحمن‌ خزاعى‌ مى‌گوید: "چون‌ حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) به‌ شهادت‌ رسید، بر پشت‌ مباركش‌ آثار پینه‌ مشاهده‌ كردند، علتش‌ را از امام‌ زین‌ العابدین‌ (ع‌) پرسیدند، فرمود این‌ پینه‌ها اثر كیسه‌هاى‌ غذایى‌ است‌ كه‌ پدرم‌ شبها به‌ دوش‌ مى‌كشید و به‌ خانه‌  زنهاى‌ شوهرمرده‌ و كودكان‌ یتیم‌ و فقرا مى‌رسانید". شدت‌ علاقه‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) را به‌ دفاع‌ از مظلوم‌ و حمایت‌ از ستم‌دیدگان‌ مى‌توان‌ در داستان‌ "ارینب‌ وهمسرش‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌" دریافت‌، كه‌ اجمال‌ و فشرده‌اش‌ را در این‌ جا متذكر مى‌شویم‌:یزید به‌ زمان‌ ولایت‌عهدى‌، با این‌ كه‌ همه‌ نوع‌ وسایل‌ شهوترانى‌ و كام‌جویى‌ و كامروایى‌ از قبیل‌ پول‌، مقام‌، كنیزان‌ رقاصه‌ و... در اختیار داشت‌، چشم‌ ناپاك‌ و هرزه‌اش‌ را به‌ بانوى‌ شوهردار عفیفى‌ دوخته‌ بود. پدرش‌ معاویه‌ به‌ جاى‌ این‌ كه‌ در برابر این‌ رفتار زشت‌ و ننگین‌ عكس‌العمل‌ كوبنده‌اى‌ نشان‌ دهد، با حیله‌گرى‌ و دروغ‌پردازى‌ و فریبكارى‌، مقدماتى‌ فراهم‌ ساخت‌ تا زن‌ پاكدامن‌ مسلمان‌ را از خانه‌ شوهر جدا ساخته‌ به‌ بستر گناه‌آلوده‌ پسرش‌ یزید بكشاند.حسین‌ بن‌ على‌ (ع‌) از قضیه‌ باخبر شد، در برابر این‌ تصمیم‌ زشت‌ ایستاد و نقشه‌ شوم‌ معاویه‌ را نقش‌ بر آب‌ ساخت‌ و با استفاده‌ از یكى‌ از قوانین‌ اسلام‌، زن‌ را به‌ شوهرش‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌ بازگرداند و دست‌ تعدى‌ و تجاوز یزید را از خانواده‌ مسلمان‌ و پاكیزه‌اى‌ قطع‌ نمود و با این‌ كار همت‌ و غیرت‌ الهى‌اش‌ را نمایان‌ و علاقه‌مندى‌ خود را به‌ حفظ نوامیس‌ جامعه‌ مسلمانان‌ ابراز داشت‌، و این‌ رفتار داستانى‌ شد كه‌ در مفاخر آل‌ على‌ (ع‌) و دناءت‌ و ستمگرى‌ بنى‌ امیه‌، براى‌ همیشه‌ در تاریخ‌ به‌ یادگار  ماند.علائلى‌ در كتاب‌ "سمو المعنى‌" مى‌نویسد: "ما در تاریخ‌ انسان‌ به‌ مردان‌ بزرگى‌ برخورد مى‌كنیم‌ كه‌ هر كدام‌ در جبهه‌ و جهتى‌ عظمت‌ و بزرگى‌ خویش‌ را جهان‌گیر ساخته‌اند، یكى‌ در شجاعت‌، دیگرى‌ در زهد، آن‌ دیگرى‌ در سخاوت‌، و... اما شكوه‌ و بزرگى‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) حجم‌ عظیمى‌ است‌ كه‌ ابعاد بى‌نهایتش‌ هر یك‌ مشخص‌كننده‌ یك‌ عظمت‌ فراز تاریخ‌ است‌، گویا او جامع‌ همه‌  والاییها و فرازمندیها است‌".آرى‌، مردى‌ كه‌ وارث‌ بى‌كرانگى‌ نبوت‌ محمدى‌ است‌، مردى‌ كه‌ وارث‌ عظمت‌ عدل‌ و مروت‌ پدرى‌ چون‌ حضرت‌ على‌ (ع‌) است‌ و وارث‌ جلال‌ و درخشندگى‌ فضیلت‌ مادرى‌ چون‌ حضرت‌ فاطمه‌ (س‌) است‌، چگونه‌ نمونه‌ برتر و والاى‌ عظمت‌ انسان‌ و نشانه‌ آشكار فضیلتهاى‌ خدایى‌ نباشد.درود ما بر او باد كه‌ باید او را سمبل‌ اعمال‌ و كردارمان‌ قرار دهیم‌. امام‌ حسین‌ (ع‌) و حكایت‌ زیستن‌ و شهادتش‌ و لحن‌ گفتارش‌ و ابعاد كردارش‌ نه‌ تنها نمونه‌ یك‌ بزرگ‌مرد تاریخ‌ را براى‌ ما مجسم‌ مى‌سازد، بلكه‌ او با همه‌ خویشتن‌، آیینه‌ تمام‌نماى‌ فضیلتها، بزرگ‌منشیها، فداكاریها، جان‌بازیها، خداخواهیها وخداجوییها مى‌باشد، او به‌ تنهایى‌ مى‌تواند جان‌ را به‌ لاهوت‌ راهبر باشد و سعادت‌ بشریت‌ را ضامن‌ گردد. بودن‌ و رفتنش‌، معنویت‌ و فضیلتهاى‌ انسان‌ را ارجمند نمود.

تعداد صفحات : 5

درباره ما
طراح فا یکی بهترین طراحان چت روم باسرعت وکیفیت عالی تماس باما 09333933912همراه باتخفیف یک ماه هاست ویک سال دامنه رایگان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شماچقدرازطراحی ماراضی هستید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 42
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 110
  • بازدید کلی : 4,474
  • کدهای اختصاصی